یادداشتی کوتاه در باره برنامه (به مناسبت نو شدن روز و سال)
در کارگاه هایی که در آنها برنامه ریزی را کار می کنیم، همواره در همان ابتدای راه، روی مفهوم «برنامه» متمرکز می شویم. در همان بارش افکار اولیه با تکیه بر روش تداعی معانی، متوجه می شویم چند کلیدواژه مهم داریم: برنامه مانند «نقشه ای است برای آینده».
چرا آینده؟ چون کسی یا سازمانی برای گذشته اش برنامه نمی ریزد (مگر در فیلم های علمی تخیلی که قهرمان داستان به گذشته سفر می کند). همچنین برای لحظه ای که در آن هستیم هم در همان لحظه برنامه ریزی نمی کنیم. ممکن است قبلا کرده باشیم یا حتی ممکن است در لحظه تصمیم بگیریم. بیشتر از جنس پاییدن است که کار درست را، درست انجام دهیم (پایش). در واقع، «برنامه» از جنس «آینده» است. یعنی سازمان ها، گروه ها یا حتی خود شما ممکن است برای آینده «نزدیک» یا برای آینده «دورتر» (بر حسب میزان داده ها و اطلاعات از تحولات آینده) برنامه ریزی کنید. اینکه چقدر در «پیش بینی آینده» موفق هستیم کمک می کند که دقیق تر برنامه ریزی کنیم. برای همین است که یکی از اجزای اصلی یک برنامه، «تدوین چشم انداز» است، یعنی توان دیدن گروهی همان آینده ای که می خواهیم بسازیم (یاد فیلم رستگاری در شائوشنک افتادم که چطور قهرمان فیلم چشم انداز و نقشه اش را احتمالا از پیش طراحی کرده بود و برای تحقق آن در طی سالیان چه تلاشی کرده بود).
اما چرا نقشه؟ چرا روی واژه «نقشه» تأکید می کنیم. امروزه، عبارت «نقشه راه» بسیار به کار گرفته می شود. در برخی از پروژه ها، پس از تدوین پروپوزال، گاهی «نقشه راهی» هم آماده می شود. نکته نخست: نقشه بیرون ذهن است. یعنی یک نوشته است یا یک طرح که روی آن وقت گذاشته ایم. داخل ذهن من نیست. از این جهت روی آن تاکید دارم زیرا پیش آمده است که من در سازمان یا در میان گروهی بوده ام که از رویاهایشان برایم گفته اند. چقدر قشنگ می گفتند اما وقتی می گفتم که «متن» آن را بدهید، یا می گفتند نداریم یا می گفتند باشد بعدا می نویسیم. البته این که بدانیم چه می خواهیم لازم است ولی کافی نیست. پس مانند نقشه، آن را بنویسید. وقتی می نویسید، می شود بعدا سنجید که چه اندازه پیش رفته ایم. می شود آن را تبدیل به راه «مرحله به مرحله» کرد. می شود «ایستگاه ها» را پیدا کرد که کجا باید برگردیم و گذشته را ببینیم. می شود ارزشیابی کرد یا حتی نقشه پاییدن را در آورد. می شود روی خط کش، علامت زد که دستاوردهایی داشته باشیم یا داشته ایم. حتی برای کارهای ساده نیز، من نقشه ای را با استفاده از نقشه ذهنی mindmap طراحی می کنم و اندیشه ام تقریبا از جنس این نقشه هاست. باید وقت بگذاریم و وقتی که «زمان برای نقشه کشیدن» داریم و «داده کافی»، پس به پیش: با هم گروهی و مطابق با یک الگوی فکر شده، و با به کارگیری رویکردهایمان، نقشه را طراحی و مکتوب کنیم.
چرا نقشه؟ چون راه را نشان می دهد و بر مختصات متکی است. اینکه بتوانم مسیر را روی آن پیدا کنم. گاهی برایم برنامه می فرستند نگاه کنم. متوجه می شوم مسیر ندارد. بعد می پرسم چطور. در یک بازدید به من گفتند بستگی به شرایط دارد. گفتم فرض هایتان را بنویسید. بر اساس فرض هایتان، سناریو ها را معین کنید. ریسک هایتان را بنویسید برای هر ریسک، طرحی داشته باشید. گفتند که ما نمی دانیم. این اشکال کار است. نقشه را برای همین تدوین می کنیم که همه دانسته ها و تجربه ها و درس ها و حتی راهی را که دیگران رفته اند به کار می گیریم تا نقشه بهتری بریزیم، دقیق و واضح، تا جایی که می شود. بعدا وقتی پس از اجرا متوجه می شویم که چیزی را ندیده ایم، آن وقت ممکن است که «ارزش» تازه ای را پیدا کنیم، یا «درس» راه گشایی بگیریم، یا «تجربه ای» بیاندوزیم که کمک آینده مان بکند. یادمان باشد که از همین ارزش ها، درس ها و تجربه ها «امید» و «انگیزه» می گیریم. پس نقشه ما، دقیق به ما می گوید از چه راهی باید برویم. انگار که سازمان ما یک «نقشه گنج» دارد. گروه ما، کلینیک ما یا مرکز مثبت زندگی ما یا دفتر توسعه محله یا هر جایی که هستید، حتی برای کارهای تکرارشونده روزمره یا برای همان اتفاق های «تدریجی پیش رونده» برنامه دارد.
سعید نوری نشاط،
تهران، سوم فروردین هزار و چهارصد و یک
سال نو، آمدن بهار و نو شدن روز را، به تک تک شما تبریک عرض می کنم. این متن را برای دوستانتان و علاقه مندان بفرستید.