اخلاق حرفه ای تسهیلگران

یادم است یک بار یکی از کسانی که در جلسات محلی در یکی از محلات شهر تهران شرکت کرده بود، با یکی از تسهیلگران کارش به مجادله کشید. من تا آمدم که فضا را برای یک گفتگوی سالم آماده کنم، دیدم که آن فرد خیلی زیبا، به تسهیلگرمان گفت: حداقل آدم باش! به هر حال حق با شهروندی بود که در جلسه حضور داشت و آن ماجرا به خوبی و خوشی خاتمه یافت اما یک درس بزرگ داشت که جایی در دفتر روزمره ام نوشتم: با اخلاق باشیم. یادمان نرود، اخلاق در تسهیلگری حیاتی است، چرا؟ چون هم به ایجاد اعتماد یا تقویت آن کمک می کند، هم تسهیلگر باید نسبت به اقداماتی که انجام می دهد یا تحقق فرایندی که در حال پیشبرد آن است، باید پاسخگو باشد هم به کسانی که او را به کار گرفته اند، هم به جامعه محلی و هم به سایر کسانی که ممکن است در آن مورد بپرسند. واقع این است که در مراحل ابتدایی کار، که بیشتر کار از جنس مداخله است، اصولا تصمیماتی گرفته می شود که بر زندگی امر تأثیر می گذارد. ممکن است بعدها خود مردم یا جامعه کار را به دست گیرند و به پیش ببرند، ما واقعا تسهیلگر باید پاسخگوی آنچه باشد که در شروع انجام داده است، پاسخگوی همه «انتخاب‌هایش».

اخلاق حرفه ای فقط برای تسهیلگران نیست. پزشکان، وکلا و مشاوران حقوقی، مهندسان، بازرسان و حسابرسان، و بسیاری از حرفه های دیگر، حتی دارای کدهای اخلاقی تعریف شده ای هستند که باید رعایت کنند. این اخلاق حتما برخاسته از مجموعه ای از ارزش هاست که کار تسهیلگری اجتماع محور به کار گرفته می شود. برای مثال، احترام به انسان ها یک ارزش مهم است و متناسب با این ارزش، برای مثال اخلاق پاسخگویی تعریف می شود.

به دوستانم پیام دادم که در باره این بخش به من کمک کنند. برخی از نظرات رسیده چنین است:

علی حیاتی: رعایت اخلاق در همه جا کار سختی است ولی شدنی است. این موضوع با الزام به تمرین و خواستن محقق می شود و می‌توان در آن حرفه‌ای شد. خودم را مثال می زنم: خیلی زمان برد تا بتوانم کمی به این اخلاق حرفه ای در تسهیلگری دست یابم و در مواجهه با چالش های ایجاد شده در جامعه محلی یا جامعه هدف شکیبا باشم. (جمع بندی: شکیبایی در مسیر کار تسهیلگری).

سارا محبوبی: عفت کلام و رعایت ادب و احترام؛ دقت در طرز نشست و برخاست؛ رعایت طرز صحبت کردن چه با یک پیرمرد چه پسر بچه ای که همراه پدرش اومده یا برعکس خانم و دختر خانم همراهش، نه با صدای آنچنان بلندی حرف بزند که از روی غرور و خود بزرگ بینی باشه نه آنچنان آرام که نشان از عدم اعتماد بنفس باشد. شنونده خوبی باشد و در شنیدن صبور باشد. ابتدا خوب گوش کند بعد سخن بگوید؛ زود قضاوت نکند.

مارال کازرانی: به نظرم متن شما خیلی خوب توانسته جوهره‌ی «اخلاق حرفه‌ای» را نشان بدهد. زیبایی‌اش اینجاست که از یک صحنه‌ی واقعی شروع می‌کنید و بعد آرام‌آرام به یک مفهوم عمیق می‌رسید. این باعث می‌شود نوشته‌ نه فقط آموزنده، بلکه باورپذیر و انسانی باشد. جمله‌ی «حداقل آدم باش» مثل یک چکش ساده اما محکم روی ذهن خواننده می‌نشیند و کل متن را به‌یادماندنی می‌کند. از دل همین جمله هم درس اصلی درمی آید: تسهیلگری پیش از مهارت، یک مسئولیت اخلاقی است. ارزش کارتان این است که اخلاق رو شعاری نگفتید؛ بلکه نشان دادید اخلاق هم اعتماد می‌سازد، هم پاسخگویی می آورد، هم مسیر یک فرایند جمعی رو تعیین می‌کند. این زاویه نگاه، نوشته‌ شا را از یک تجربه‌ی شخصی فراتر برده و به یک یادداشت تأمل‌برانگیز و الهام‌بخش تبدیل کرده است. خلاصه بگویم: متن شما قوی، انسانی و اثرگذار است؛ چیزی که می‌شود بارها خواند و هر بار یک تلنگر تازه گرفت.

ساجده طبیعی‌نژاد: اگر هر فردی باید در کارش اخلاق حرفه‌ای را رعایت کند؛ تسهیلگر اجتماعی باید دوبار آن را رعایت کند چون در برابر کوچک‌ترین رفتار‌هایش در جامعه محلی مسئول است. یک تسهیلگر اجتماعی باید بداند برای کارش باید دو شخصیت داشته باشد یک شخصیت که برگرفته از زندگی شخصی خودش است که هر نوع رفتار و اعتقاداتی داشته باشد انتخاب خودش است اما شخصیت دیگر باید یک تسهیلگر باشد. در مرحله اول اخلاق حرفه‌ای باید تسهیلگر اجتماعی برای خودش یک جلسه تسهیلگری برگزار کند تا متوجه باشد که از اعتقادات شخصی خودش قضاوتی را به میدان تحقیق و جلسات محلی نبرد و در مرحله‌ی بعدی رعایت اصول اخلاقی و حرفه‌ای در برخورد با اعضای جامعه تعریف می‌شود.

حسین بدری پور: آیا اخلاق تسهیلگر همان کد رفتاری تسهیلگر است (بایدها و نبایدهای وی از نظر اصول تسهیلگری) یا چیزی ورای آن است؟ موردی را ذکر کنم: فردی در کارگاهی، دایم نطر می داد و اجازه صحبت به دیگران نمی داد. من در حال ثبت موضوعات بودم تسهیلگر همکارم که کارگاه را اداره می کرد از وی خواست که اجازه بدهد سایر شرکت کنندگان هم نظراتشان را بدهند! یک ان متوجه شدم. قهر کرد و از سالن جلسه خارج شد. نیم ساعتی قبل از این اتفاق من با آن فرد کمی صحبت کرده بودم و از نظراتش تشکر کرده بودم و شماره اش را گرفته بودم. که بعداً بیشتر صحبت کنیم. یک ساعتی بعد از ترک جلسه وی با من تماس گرفت و عدرخواهی کرد که جلسه را ترک کرده و دعوتم کرد که به منزلش برای صحبت بیشتر بروم. چند سالی ارتباط ما برقرار بود... حالا من اخلاق را رعایت کردم یا اصول را؟ دوستم. چطور؟ اصول تسهیلگری را رعایت نکرده بود؟

مرجان بختیارزاده: به نظرم، در یک پست جداگانه، اول به صورت تیتروار مؤلفه‌های مختلف اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری را تعریف کنید و بعد هر یک از آنها را تشریح کنید.

غلامرضا جعفرزاده: اخلاق حرفه ای همان طور که از اسمش پیداست یه شاخه یا نمود از اخلاق در یک جامعه شغلی هست ولی آن چیزی که خیلی ریشه مهمتر و اساسی تر دارد تعریف اخلاق در مغز هر انسانی هست... یعنی انسان امروز با مجموعه ای از عقاید و باورها اخلاق را برای خودش و دیگران ترجمه میکند و هر جامعه ای اخلاق ترجمه متفاوت تر دارد... در جوامع پیشرفته تر رفتارهای مثبت پرتکرار تبدیل به یک امر بدیهی شده و در جوامع کمتر توسعه یافته همچنان در حال تمرین برای رفتار های عاقلانه تر هست ... اگر بخواهم ساده تر بگویم جامعه با تکرار و آموزش رفتارهای جمعی بهتری در هر حوزه ای می تواند پیدا بکند مانند بستن کمربند در خودرو... و همین مثال در رفتار های شغلی و جوامع حرفه ای هم مصداق دارد.

فاطمه سهرابی: ما فقط تسهیلگری اجتماعی نباید باشیم حتی در خانواده و محیط خانوادگی و اقوام و دوستان حتی برای بهتر شدن خودمان هم باید تسهیلگری کنیم. من وقتی با چالشی مواجه می شوم، نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصت را می چینم، و با رعایت اخلاق سعی می کنم براش راه حل و چاره ای پیدا کنم.

حسین علائدینی: به نظر من اول باید مولفه های یک تسهیل گر را بیان کنیم و بعد مانند خیلی از مشاغل دیگر، برای آن مولفه ها، اخلاق حرفه ای تعریف کنیم.

احمد براهوئی‌نژاد: یادداشت ارزشمندتان درباره‌ی «اخلاق حرفه‌ای تسهیلگران» را مطالعه کردم. همان‌طور که خودتان به‌زیبایی بیان کرده‌اید، اخلاق در تسهیلگری نه‌تنها یک اصل مکمل، بلکه شالوده‌ی این حرفه است. روایت شما از تجربه‌ی عینی با جمله‌ی به‌یادماندنی «حداقل آدم باش» نشان می‌دهد که اخلاق در عمل و در متن زندگی معنا می‌یابد، نه صرفاً در قالب توصیه‌های نظری. به نظر می‌رسد برای غنای بیشتر این بحث می‌توان چند بُعد دیگر را نیز به مجموعه‌ی ارزش‌ها و اصول اخلاقی تسهیلگران افزود: (۱) بی‌طرفی و عدالت: تسهیلگر باید مراقب باشد که در جریان گفتگوها و تصمیم‌گیری‌ها، جانب هیچ گروه یا فرد خاصی را نگیرد و زمینه‌ی برابری در شنیده شدن صداها را فراهم کند؛ (۲) مرزبندی نقش شخصی و حرفه‌ای: همان‌طور که خانم طبیعی‌نژاد هم اشاره کرده‌اند، تسهیلگر باید مراقب باشد باورها و تجربه‌های شخصی‌اش در تصمیم‌ها و قضاوت‌های حرفه‌ای دخالت نکند. این تفکیک، سنگ‌بنای حرفه‌ای‌گری در تسهیلگری است؛ (۳) توانمندسازی به جای مداخله‌ی صرف: اخلاق حرفه‌ای ایجاب می‌کند که تسهیلگر تنها نقش "حل‌کننده" نداشته باشد، بلکه زمینه‌ای بسازد که جامعه‌ی محلی خود به تدریج توانمند شود و اختیار امور را به دست گیرد؛ (۴) محرمانگی و صیانت از اعتماد عمومی: آنچه مردم در جلسات محلی یا گفتگوهای تسهیلگری بیان می‌کنند، سرمایه‌ی اعتماد است. تسهیلگر موظف است آن را حفظ کند و از استفاده‌ی ابزاری یا شخصی پرهیز نماید؛ (۵) یادگیری مداوم و خودبازنگری: اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری ایستا نیست. جامعه‌ها، ارزش‌ها و مسائل تغییر می‌کنند. تسهیلگر باید خود را به یادگیری پیوسته، نقدپذیری و بازنگری در روش‌هایش متعهد بداند. با این نگاه، همان‌طور که در یادداشت شما نیز برجسته شد، اخلاق حرفه‌ای فراتر از «بایدها و نبایدها»ی رسمی است و به یک رویکرد مسئولانه، انسانی و پاسخگو در کل فرایند تسهیلگری تبدیل می‌شود. در پایان، بابت طرح چنین بحث ارزشمندی که هم جنبه‌ی نظری دارد و هم ریشه در تجربه‌ی زیسته، از شما سپاسگزارم. یقین دارم پرداختن بیشتر به این موضوع می‌تواند به تدوین یک چارچوب جامع‌تر برای اخلاق حرفه‌ای تسهیلگران در ایران کمک شایانی کند.

کبری درخشان: اخلاق در تسهیلگری حکم قلب در بدن انسان را دارد هرچه سالم تر باشد عملکرد در تسهیلگری بهتر پیش می‌رود، هرچه تسهیلگربا اخلاق حرفه ای آشنا باشد پیش بردن جلسات اجتماع محوربرایش آسان می شود البته کسانی که درجلسات حضور دارند بلاخره انتقاد می‌کنند تسهیلگری باید مثل یک الماس باشد هرچه ضربات ( انتقادها) بهش وارد می‌شود بیشتر جلا یابد و بدرخشد یک تسهیلگر قبل اینکه یک تسهیلگر باشد باید انسانیت داشته باشد به قول حضرت علی (ع) که می‌فرماید:آن کسی که خودش را شناخته باشد خدایش را شناخته است یعنی به خود شناختی دست یابد روی اخلاق خودش کار کرده باشد و یک انسانی باشد که الگوی جامعه باشد تا کسانی که پرورش می دهد و تسهیلگران آینده مثل خودش با اخلاق آشنا باشند و در مقابل با چالش ها بداند چگونه رفتار کند ، در همه جلساتی که در جوامع محلی داشته ایم به این نتیجه رسیدیم هرچه مردم احساس کنند از جنس خودشان هستیم بیشتر اعتماد می‌کنند و بهتر کارها را پیش می برند .اخلاق در تسهیلگری حکم قلب در بدن انسان را دارد هرچه سالم تر باشد عملکرد در تسهیلگری بهتر پیش می‌رود، هرچه تسهیلگربا اخلاق حرفه ای آشنا باشد پیش بردن جلسات اجتماع محوربرایش آسان می شود البته کسانی که درجلسات حضور دارند بلاخره انتقاد می‌کنند تسهیلگری باید مثل یک الماس باشد هرچه ضربات ( انتقادها) بهش وارد می‌شود بیشتر جلا یابد و بدرخشد یک تسهیلگر قبل اینکه یک تسهیلگر باشد باید انسانیت داشته باشد به قول حضرت علی (ع) که می‌فرماید: آن کسی که خودش را شناخته باشد خدایش را شناخته است یعنی به خود شناختی دست یابد روی اخلاق خودش کار کرده باشد و یک انسانی باشد که الگوی جامعه باشد تا کسانی که پرورش می دهد و تسهیلگران آینده مثل خودش با اخلاق آشنا باشند و در مقابل با چالش ها بداند چگونه رفتار کند، در همه جلساتی که در جوامع محلی داشته ایم به این نتیجه رسیدیم هرچه مردم احساس کنند از جنس خودشان هستیم بیشتر اعتماد می‌کنند و بهتر کارها را پیش می برند.

فریده رضایی: من در کارم با کشاورزان سر و کار دارم. آنها همیشه شکوه و شکایت دارند. گوش دادن فعال به نظرات آنها بدون فضاوت و حتی بدون اینکه تلاشی برای اثبات درستی یا نادرستی آن کنم، یک اخلاق حرفه ای است. ابراز همدردی و حتی اینکه به آنها بگویم که متوجه هستم این مقررات تحمللی هستند رفته رفته آنها را آرام می کند و باعث می شود تا آنها بهتر بتوانند به موضوع بیاندیشند.

فرنوش ابوطالبی: پاسداشت اعتماد اجتماع و عدم تخریب آن حتی اگر به ضرر شخص تسهیلگر یا مداخله مورد نظرش باشد یکی از مهم ترین اصول اخلاقی حرفه ای در تسهیلگری است.

مژگان سلیمانی: هدف خداوند از آفرینش انسان ایجاد آرامش و آسایش و خدمت افراد بشر به یکدیگر است و نه تنها یک تسهیلگر بلکه تمام افراد در هر پایگاه اجتماعی که باشند، با خوشرویی و تواضع و رعایت آداب اخلاقی و احترام متقابل و برقراری ارتباط سالم می‌توانند افراد را با اشتیاق و ذوق وادار به همکاری در پیشبرد اهداف خویش کنند.

محمد حسن جعفریان: ما انسان‌ها در نهاد خودمان همه یکسانیم از روح یا نور خالق. در جسم هم متفاوتیم ولی به شکل‌های مختلف با رنگ و نژاد ولی آن چیزی که ما را آلوده می‌کند ذهن معیوب و مریض هست. اگر کودک صفات عالیه دارد برای این است که هنوز دارای ذهنی پاک هست. یک انسان خوب، فردی است که در رفتارها و عملکردهایش از ارزش‌هایی مانند صداقت، احترام، مسئولیت پذیری، عدالت، مهربانی، بخشش، و شجاعت پیروی می‌کند و سعی می‌کند به دیگران کمک کند و از آنها مراقبت کند. اگر داخل ذهن آدمی این صفات خوب باشد بعید می‌دانم از دایره انسانیت خارج شود. همه کلید واژه هایی که جنابعالی در متن اشاره کردید (اخلاق و اخلاق حرفه ای داشته باشیم، اعتماد ایجاد کنیم، پاسخگو باشیم، انتخاب درست مسیر و ... ) همگی از ذهن سالم ایجاد می‌شود. باید برگردیم به ذهن پاک کودکی و دوباره خود را بسازیم و رذایل را با جنگیدن با درون خود دور بریزیم. اگر کسی خودش را خوب ساخته یا به عبارتی خوب آموزش دیده یا تربیت شده گاهی اگر از دایره اخلاق خارج می‌شود باید صفات عالیه اخلاقی را مرتب به خودش گوشزد کند و بگوید انسان باشم و یا به قول بزرگان مراقبه کند. اگر همه تسهیلگران شاخصه های اخلاقی را داشته باشند شاید کارها راحت تر شود یکی از آن شاخصه ها، ترک دروغ، راست گویی در گفتار و ساده گفتن حرف و کمک صادقانه بدون پنهان کاری و دورویی هست. شما خودتان بدون اینکه موضوع را سنگین، سخت و پنهان کنی با سادگی و در نهایت صداقت بازگو میکنی به نظر من این مسیر بسیار راهگشا هست و خواهد بود و در آخر اخلاق حرفه ای: به نظر بنده اخلاق حرفه ای یعنی هر کسی وظیفه محوله خود را با صداقت و در همه حالت با ذره ای کم و کاست انجام دهد. همسر بنده به عنوان معلم همیشه تلاش می‌کرد تمام مطالب کتاب همه مسئله ها و حتی مثال‌های کتاب فیزیک را با شرح و راه حل برای دانش آموزان بگوید؛ همیشه سر وقت و حتی زودتر وارد کلاس می‌شد و آخرین نفر از کلاس خارج می‌شد. کلاس اضافه می‌گذاشت بدون گرفتن پول و در نهایت مرتب مطالعه می‌کرد که به مطالب کتاب درسی مسلط باشد. در واقع تمام مطالب کتاب را تدریس می‌کرد و می‌گفت این وظیفه من هست که کتاب را با تمام محتوای درسی تدریس کنم. حالا اگر همه پزشکان، معلمها، مهندسین، پرسنل بیمارستان، کارمندان نهادهای دولتی و بخش خصوصی، نظامیان، حاکمان و غیره همگی شرح وظایف خود را انجام دهند یعنی در کار اخلاق حرفه‌ای را رعایت کردند جامعه ما اخلاقی، پویا و متعادل می‌شود.

محبوبه بابایی: یادداشت های شما همیشه تامل برانگیز است، چیزی که از عبارت ًآدم باش ً بنظر می رسد این است که به هرحال در هر جا و مکانی ویژگی های انسانی مشترک است، در واقع اخلاقی و رفتار انسانی موضوع فراگیری است،فرقی نمی‌کند کدام قاره و کدام کشور یا روستا باشید، شفافیت، پاسخگویی،صداقت، احترام و ادب و... ارزشمند است ولی هر حرفه ای اخلاق خاص خود را دارد، در تسهیلگری با توجه به هدف اصلی و پایه‌ای آن، حذف عوامل مخرب ارتباط سالم، متقابل و اجتماعی است. باید به این فکر کنیم چه ویزگی ها و اخلاقیاتی باعث دور شدن از هدف تسهیلگری می شود، رفع آنها باید به عنوان اخلاق حرفه ای مورد توجه تسهیلگری باشد.

شهره طاعتی: اعتماد یکی از گزینه‌های بسیار مهم در ایجاد رابطه ی حرفه ایی، پیشبرد فرایند تسهیل گری و اجرایی شدن پروژه هست. این مورد مهم با رعایت کردن اصول اخلاقی حرفه ایی صورت می گیرد. اصول اخلاقی شامل: احترام گذاشتن به آیین، رسوم، زبان، قومیت و عدم برداشت ها و نتیجه گیری های شخصی، پذیرش افراد و گروه‌ها، ایجاد فضای گفتمان برای همه اعضا و... به وجود می‌آید. به نظر من در صورت عدم رعایت اخلاق حرفه ایی در کار، پروژه با شکست مواجه خواهد شد.

افسانه ادب: یادداشت های ارزشمندتان را خواندم‌ همچنین بعضی از نظرات را همینطور همه دوستان خوب اشاره کرده بودند. به نظر من هرکس در حیطه شغلی خودش باید اصول اخلاقی را رعایت کند ما در یک جامعه عصیان زده زندگی میکنیم که هر آن ممکن است وارد یک مخمصه (خشم) شویم و خشونت گریبان ما را بگیرد. لازم است خوب مدیریت کنیم؛ باید خیلی توانمند شویم و آماده باشیم و این امر با مطالعه زیاد و آشنایی با مسائل روانشناختی به دست می آید. باید بتوانیم خشم را کنترل کنیم، آن را مدیریت کنیم. گاهی یک اتفاق در اپسلین ثانیه پیش می‌آید و باید آن لحظه حسابی از داشتن آن سلاح ها استفاده کرد که نه به خودمان نه دیگرانی که باعث مشکل شدند آسیب برسانیم.

حمیدرضا ابراهیمی: به نظرم اگر فرد تسهیل‌گر در ابتدای کار خوب و بدون قضاوت شنونده اولیه باشد؛ سعه صدر مهم ترین نیاز یک تسهیل گر هست. البته که برخی افراد همیشه نظم را در جلسات بهم می‌ریزند ولی با راهنمایی درست، می شود جو جلسات را درست اداره کرد. آدم بودن هر شخصی که می‌توان از آن به عنوان یک استعاره استفاده کرد قطعا نسبی هست. باید دید جلسه در چه فضایی جلو رفته که نیاز به آدم بودن توسط افراد در جلسه دیده شود.

همایون داودی: نخست اینکه نگاه از بالا به پایین نداشته باشد. تسهیلگر حلال همه مشکلات نیست جامعه مرجع هم ناتوان و از کار افتاده نیست. فروتنی باید سر لوحه کار باشد تسهیلگر نه باید خود کار گشا ببیند. تسهیلگر باید ایجاد نشاط کند تا خلاقیت ها بروز پیدا کند. هدف تسهیلگر آموزش و توانمندسازی جهت طرح مشکلات بصورت مسئله و بررسی راه حل های مختلف برای حل مسئله توسط خود افراد است.

مهسا احمدی: من مطلب شما در خصوص نیاز به وجود ویژگی تواضع در تسهیلگر را دیده بودم که بسیار عالی و به جا بود، چنانچه این ویژگی در تسهیلگر بارز باشد و باز هم کار به مجادله بکشد آیا اخلاق حرفه ای در اینجا به تنهایی پاسخگو خواهد بود یا همان بحث اساسی حل مساله می‌تواند راهگشا باشد ؟

سمیرا کامکاری: (۱) بی‌طرفی و انصاف؛ (۲) رعایت کرامت انسانی؛ (۳) گوش کردن فعال؛ (۴) حفظ محرمانگی اطلاعات؛ (۵) پرهیز از سوءاستفاده از موقعیت؛ (۶) پایبندی به قوانین و مقررات؛ (۷) آمادگی کامل و تخصص لازم؛ (۸) پاسخگویی و مسئولیت پذیری؛ (۹) احترام به تفاوت‌های فرهنگی، قومی و دینی؛ (۱۰) پرهیز از هر گونه سئوال در مورد موقعیت شخصی؛ (۱۱) صداقت و درست‌کاری؛ (۱۲) احترام به حقوق پاسخ‌دهنده؛ (۱۳) حفظ حریم خصوصی.

امیر پاشا کنکاش: اگر بین فرایند کار (مانند اینکه گاهی نیاز به سرعت در جمع بندی نظرات است) و دیدگاه یکی از شرکت کنندگان (که ممکن است نیاز به زمان بیشتری برای بیان و تبیین داشت) تعارضی پیش آمد، باید حق را به آن فرد بدهیم. همچنین گاهی شرکت کننده ای به خاطر اینکه نظرش را تحمیل کند (یعنی محتوا) از فرایند اشکال می گیرد. وظیفه تسهیلگر حفظ تعادل میان فرایند و محتواست.

حسین علاءالدینی: به نظر من اول باید مؤلفه های تسهیلگری را بیان کنیم و بعد مانند خیلی از مشاغل دیگر، برای آن مولفه ها، اخلاق حرفه ای تعریف کنیم.

مهسا احمدی: مطلب شما در خصوص نیاز به وجود ویژگی تواضع در تسهیلگر را دیده بودم که بسیار عالی و به جا بود، چنانچه این ویژگی در تسهیلگر بارز باشد و باز هم کار به مجادله بکشد آیا اخلاق حرفه ای در اینجا به تنهایی پاسخگو خواهد بود یا همان بحث اساسی حل مساله می‌تواند راهگشا باشد ؟

سمیه محمدی نیا: تجربه‌ شما، به‌خوبی نشان‌دهنده اهمیت اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری است. تسهیلگر نه‌تنها نقش رابط بین جامعه و نهادها را دارد، بلکه خودش هم به‌نوعی مسئول بخشی از تصمیم‌ها و روندهاست. بدون اخلاق، به‌ویژه احترام، صداقت، و پاسخگویی، نه تنها اعتماد جامعه از بین می‌رود، بلکه امکان اصلاح فرآیندها هم سلب می‌شود. اخلاق در تسهیلگری فقط یک فضیلت شخصی نیست؛ یک ضرورت حرفه‌ای است که از ارزش‌های انسانی مثل کرامت، برابری و مسئولیت‌پذیری ریشه می‌گیرد.

خاطره مختارزاده: (۱) شفافیت: باید در حدود اختیاراتش ، هدفش و فرایند تسهیلکری شفاف و صادق باشد. (۲) پرهیز از تضاد منافع : تسهیلگر باید مراقب باشد که منافع شخصی، خانوادگی یا سازمانی‌اش تصمیم‌ها و فرایند را آلوده نکند. (۳) توانمندسازی پایدار: یعنی کار به گونه‌ای پیش برود که جامعه بدون وابستگی به تسهیلگر، بتواند مسیر خود را ادامه دهد. (۴) خود مراقبتی : تسهیلگر اخلاقی کسی است که سلامت روانی و جسمی خود را هم حفظ کند، چون فرسودگی یا فرط استرس می‌تواند بر کیفیت ارتباطات و قضاوت‌های او اثر منفی بگذارد.

لیلا غلامی: (۱) احترام به شرکت‌کنندگان: تسهیلگر باید به نظرات، احساسات و تجربیات همه افراد احترام بگذارد و فضایی امن برای بیان ایده‌ها ایجاد کند. (۲) بی‌طرفی: تسهیلگر باید بی‌طرفانه عمل کند و به هیچ یک از طرف‌ها یا نظرات خاصی جانب داری نکند تا فرآیند تسهیل به درستی و به عدل انجام شود. (۳) حفظ محرمانگی: اطلاعاتی که در خلال فرآیند تسهیل رد و بدل می‌شود، باید محرمانه باقی بماند تا اعتماد افراد حفظ شود. (۴) توانمندسازی شرکت‌کنندگان: تسهیلگر باید به ایجاد فضایی کمک کند که در آن شرکت‌کنندگان خود را توانا احساس کنند و بتوانند به صورت فعال در فرآیند مشارکت کنند. (۵) صراحت و شفافیت: تسهیلگر باید در ارتباطات خود صریح و شفاف باشد و اهداف و فرآیندهای تسهیل را به روشنی بیان کند. (۶) مسئولیت‌پذیری: تسهیلگر باید نسبت به رفتارها و تصمیمات خود مسئولیت‌پذیر باشد و در صورت بروز مشکلات، به دنبال راه‌حل‌های مناسب باشد. (۷) تعهد به رشد و یادگیری: تسهیلگران باید به دنبال توسعه مهارت‌ها و دانش خود باشند و همواره به یادگیری ادامه دهند.

کیمیا سیار: نظرات دوستان همه عالی و کامل بود. انسان در هر زمان و مکان و در هر جایگاهی که باشد باید اخلاق حرفه ای را رعایت کنپ و نسبت به کاری که انجام می دهد آگاه باشد یعنی با علم آن کار را انجام بدهد، اما به نظر من هم مؤلفه های اخلاق حرفه ای باید مشخص بشود و به روز رسانی گردد. گاهی اوقات با گذر زمان مفهوم ها عوض می شوند و حرفه ای بودن در کار مفاهیم دیگری پیدا می کند و مؤلفه های آن تغییر می کند. مانند مفهوم اعتماد که به نظرم قبلا خیلی بیشتر بین آدم ها وجود داشت اما امروزه از بین رفته است. نکته دیگه اینکه در هر کاری باید ظرایف آن جامعه هم در نظر گرفته بشود و متناسب با آن برنامه ریزی رخ دهد.

مریم خندان: مطلب شما را خواندم. بسیار گزیده کوتاه و تاثیر گذار است. به خصوص همان عبارتی که توسط شرکت کننده گفته شد (حداقل آدم باش). در متن نوشتید که اخلاق تسهیلگری و حرفه ای باید در تمام مشاغل باشد. نزد برخی گروه ها مانند سیاستمداران و نیروهای پلیس شاید حتی مهم تر باشد چون عدم رعایت اخلاق حرفه ای توسط این دو گروه به صورت دومینو وار و زنجیره ای بی اخلاقی را به تمام آحاد جامعه فراگیر می کند. مورد دیگر اینکه ایرادی که در رفتارهای حتی حرفه ای در ایران بسیار دیدم نگذاشتن احترام هنگام حرف زدن یک فرد دیگر است که از یک جمع دوستانه دونفره یا چند نفره گرفته تا جمع خانوادگی، گروهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره. به نظرم روی این موضوع ظاهرا بی اهمیت اما در واقع بسیار مهم هم باید خیلی کار کرد چون قطع کردن حرف کسی در یک جمع علاوه بر اینکه غیر حرفه ای است نوعی نقض حقوق فردی (حقوق بشر) و حق اجتماعی افراد است.

یک تسهیلگر: به نظر، پیدایش تسهیلگری به دلیل نیاز اخلاقی انسان اجتماعی به عدالت، ترجیح منافع جمعی به منافع فردی، شنیده شدن، احترام و درک افراد (نگاه انسانی)، مسئولیت پذیری و دیگرخواهی، تصمیم گیری مبتنی بر خرد جمعی و ..‌ بوده است. لذا اگر ماهیتا چیزی غیر از این هویت، از دارنده این نقش بازتاب پیدا کند نامش تسهیلگری نیست.

نرگس اکرمی: حداقل آدم باش یعنی هشدار، یعنی مراقب باش از چارچوب اخلاقیات خارج نشوی، یعنی اخلاق، صرفا شعار نیست. در عمل باید خود مراقبتی داشته باشیم. خیلی عالی بود مثل همیشه. متن از یک مثال ملموس به یک نتیجه معقول رسیده است. به نظرم خوانندگان خصوصاً آقای براهوئی نژاد و خانم درخشان خیلی خوب شرح داده اند. من از متن و نظرات خیلی استفاده کردم و اتفاقا این روزها به این هشدار خیلی احتیاج داشتم.

میترا البرزی منش: در نظرات شما و دوستان به مسایل مهمی اشاره شده بود که لزومی بر تکرار نیست اما در موضوع مهم اخلاق حرفه‌ای تسهیلگری جامعه محور (متکی به مؤلفه‌های حکمرانی خوب) باید توجه داشت تسهیلگر هم انسانی است با همه گره‌های انسانی، پس بهتر است توقع یک انسان بی‌نقص و کامل را از او نداشته باشیم. اما باید توقع داشته باشیم که نباید هدف پروژه ای که بابت ان تسهیلگری می‌کند را به جامعه مخاطب خود تحمیل کند که چه بسا اصولا مساله‌یابی ان پروژه و اهدافش به نادرستی تعریف شده باشند. پس می‌تواند با داشتن رویکرد درست تسهیلگری (که دوستان به آنها اشاره کرده‌اند) با جمع‌آوری و جمع‌بندی کامل دانش و تجربه زیسته مخاطبان به تعریف بهتر مساله و اهداف ان نیز بپردازد. در چنین رویکردی است که نگاه از بالا به پایین تغییر جهت می دهد و رویکرد پایین به بالا شکل می‌گیرد.

مریم لاوی: فکر می‌کنم اخلاق در هر حوزه‌ای مهم هست. گرچه این روزها سکه رایج جامعه نیست و دقیقن از یک دوره‌ای نشت بی‌اخلاقی از بالا به لایه‌های اجتماعی با سرعت بیشتری شروع شد اما سرچشمه‌اش فقط سیاست نبود. انگار که آدم‌ها در شرایط اقتصادی نابهنجار نخستین چیزی که به کنار می‌گذارند اخلاق باشد اما در همین اوضاع نابهنجار بخشی از اجتماع پای‌بند اخلاق هستند یا با توجه به نسبی بودن اخلاق، آدم‌ها بسته به موقعیت ممکن است رفتار اخلاق‌مند از خود نشان دهند. گو اینکه در محکمه شخصی، هر کس در مقابل وجدان خودش سطحی از امر اخلاقی را از خود نشان می‌دهد. اما در حوزه شغل، آنجا که شخص با جمع مواجه است در مقابل فرد، شاید موضوع اهمیت بیشتری داشته باشد. تعهد به جمع شاید نیازمند مراقبت بیشتر در حوزه اخلاق است. شما در نوشته‌تان به دو موضوع مهم "اعتماد" و "پاسخگویی" اشاره کردید و به همین دلیل که اخلاق‌مداری در رفتار باعث ایجاد اعتماد در طرف مقابل می‌شود و او را در برابر حرفی که می‌زند، ایده‌ای که مطرح می‌کند و عملی که در جامعه مسبب آن است، پاسخگو می‌کند. همین‌جا مایلم در مورد آن عبارت ترسناکی که گفتید "پاسخگوی همه انتخاب‌‌هایش" چیزی بگویم. برای بیان دقیق‌تر از یک مصداق استفاده می‌کنم. در یک روستا که پتانسیل گردشگری دارد گروه تسهیلگر ورود می‌کند و بنا به شناخت و تایید جامعه محلی این پتانسیل به عنوان یک منبع توسعه انتخاب می‌شود. آموزش جامعه محلی از یک طرف و راه‌اندازی تاسیسات گردشگری از طرف دیگر شروع می‌شود. تسهیلگر بنا به وظیفه که تا جایی از فرایند در کنار جامعه است به نقطه‌ای از فرایند می‌رسد که مثلا دو اقامتگاه در روستا تاسیس می‌شود و بعد فرایند خروج از روستا کلید می‌خورد. در نبود گروه تسهیلگری روستایی‌ها بر اساس میل به سودآوری و شاید بصورت تک‌محوری اقدام به تاسیس اقامتگاه‌های دیگری می‌کنند، شاید حتی در استانداردی پایین‌تر از قبلی‌ها. شرایط به جایی می‌رسد که حجم گردشگر از توان و ظرفیت محیطی محل بالاتر می‌رود و آسیب به طبیعت وارد می‌شود. الان و در شرایطی که گروه تسهیلگری در محل نیست چقدر مسئولیت متوجه این گروه است. حرفم این هست که ما بر اساس آموزه‌های شما در یک برشی از تاریخ یک روستا ورود می‌کنیم، عمل می کنیم و خروج می‌کنیم. آیا اتفاقی که بعد ما در روستا می‌افتد شامل همان عبارت "همه انتخاب‌ها" هست؟ همین باعث شده که شخصن نگران مداخلات تسهیلگرانه باشم و البته مطمئنم که راه‌حلی وجود دارد. سپاس که راهنمایی می‌کنید.

مهدی عابدی: سعید جان مطالب آموزنده ای در نظرات دوستان وجود دارد خصوصا نظر مارال که می‌توان آن را فصل‌الخطاب نامید، اما آنچه در مورد اخلاق حرفه‌ای در مقوله تسهیلگری به درستی بیان شد و نکات اشاره شده توسط دوستان تماما اشاره به الزامات اخلاقی و حرفه‌ای نقش تسهیلگری است و کمتر در باب ریشه های اخلاق گرایی و التزامات عملی در تکوین اخلاق حرفه ای صحبتی به میان آمد. سه نکته در بحث اخلاق حرفه ای در بحث مداخله گری اجتماعی مانند مدد کاری اجتماعی و بالخص در تسهیلکری قابل تامل است: (1): باور - در هر حرفه ای خصوصا حرفی که در تعامل با جامعه مدنی است، باورمندی به روشها، نتایج و فرآیندها، خود به تنهایی از عوامل اصلی رعایت اخلاق به شمار می‌آید و خود موجد اخلاق است. وقتی شما به چیزی باور دارید ناخوداگاه نسبت به آن موضعی اخلاقی می‌گیرید و در حقیقت برایتان ارزشمند می‌شود، و این ارزشمندی ناشی از باورمندی خود موجد اخلاق در آن حرفه است. (2) فلسفه اخلاق - بر اساس فلسفه اخلاقی هابزین ها که قائل به اصالت نتیجه هستند یا بر اساس فلسفه اخلاق کانتی که قایل به فرایند یا به زبان فلسفی نیت هستند میتواند به درک از اخلاق حرفه ای تاثیر قابل انکاری بگذارد. اگر قائل به اصالت نتیجه باشیم ممکن است بسیاری از رفتار ما ظاهری نه چندان اخلاقی داشته باشد مثلا در یک جلسه تسهیلگری که می‌دانیم و باور داریم که منتج به نتیجه است عذر شخصی را که در آن اخلالگری می‌کند را بخواهیم و نگذاریم منفعت جمعی فدای یک فرد گردد و از آن سو اگر قائل به فرآیند و نیت هستیم رفتارمان کاملا اخلاقی می نماید ولی در حقیقت با رعایت و الزامات اخلاقی نتیجه کار تغییر و گاها منتج به نتیجه نکردیم. (3) برآورد متغیرهای محیطی - با یک برآورد ساده می‌توان متوجه شد که آیا اصلا رعایت اخلاق حرفه ای در یک بستر (context) بی اخلاقی محلی از اعراب دارد یا نه؟ به طور مثال تسهیلگری در یک گروه ناسازگار خود نوعی بی اخلاقی است ، فرض کنید یک شرکت ساختمانی معظم از شما دعوت میکند برای احداث یک مجتمع عظیم تجاری مسکونی در قلب جنگل یا کرانه ساحل با جامعه محلی جلسات تسهیلگری برگزار کتید این خود نقض غرض است چون اصل موضوع زایل شدن محیط زیست و بی اخلاقی زیست محیطی است. دقیقا رعایت اخلاق در موضوعات بی اخلاقی = بی اخلاقی. در حقیقت مصداق فرمول قدیمی کار درست در مکان نادرست = کار نادرست، که البته نقیض آن یعنی کار نادرست در مکان نادرست = کار درست، کماکان مورد مناقشه اخلاق گرایان است. مانند اینکه با زیر پا گذاشتن اصول تسهیلگری جامعه محلی را در مقابل شرکت ساختمانی بسیج کنیم.

گلشن قاسمی: مطالب شما پویا، شیوا و تاثیر گذار است.ما نقطه ضعف‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهیم و مطالبی را به دیگران می‌گوییم که در واقع باید به خود بگوییم. این همان فرافکنی است که اخلاق حرفه‌ای را زیر سوال می‌برد. هنگامی که دیگران را پیشداوری می‌کنیم، در حقیقت خود را پیشداوری کرده‌ایم. یادمان باشد، آنچه بر زبان می‌آوریم و انجام می‌دهیم تصادفی نیست. زندگی را خود ما می‌آفرینیم و در آن هیچ تصادفی وجود ندارد. پس باید به تمامی مطالبی که در زمان صحبت با دیگران، هنگام قضاوت یا راهنمایی آنها می‌گوییم به دقت گوش دهیم. در واقع مخاطب اصلی، خود ما هستیم رنجش‌های ما از رفتار‌های دیگران به دلیل جنبه‌های حل نشده‌ای در درون خود ما است، که در بیرون برجسته به نظرمی‌رسند. به نظرم باید در طول زندکی مدام اخلاق را مرور و تمرین کرد که ملکه ذهن شود. در هر حرفه، رعایت اخلاق ضروری است و تسهیلگری را باید با صبوری و بدون پیشداوری و قضاوت باید جلو برد. ارزش و منزلت و احترام هر شخص در هر جایگاهی که باشیم باید در اولویت قرار گیرد، و اینکه هر برخوردی را برای خود مناسب و پسندیده می‌بینیم برای طرف مقابل هم ببینیم. و یادمان باشدک ه سپاسگزاری و قدردان بودن یکی از ارکان اصلی اخلاق حرفه‌ای است.

این پست کامل شده است. اینک در حال جمع بندی هستم.

چگونه یک جلسه مؤثر برگزار کنیم ؟

این پرسشی که چند بار از من پرسیده شده است و البته بارها دیده ام که چگونه یک جلسه به شکل مؤثری پیش نمی رود. نکته نخست این است که پیش از جلسه به فکر برگزاری یک جلسه مؤثر باشید. البته می شود در حین جلسه، تلاش کرد که جلسه مؤثرتر شود اما واقع این است که باید پیش از جلسه به آن بیاندیشیم.

نکته دوم و شاید مهم ترین پرسش این است که بپرسیم چرا این جلسه برگزار می شود؟ هدف از برگزاری جلسه چیست؟ هدف گذاری باید پیش از جلسه صورت گیرد و تا جایی که می شود شرکت کنندگان در جلسه از پیش بدانند هدف از برگزاری جلسه جیست (یا پرسش های اصلی جلسه چیست). نکات دیگری که می توان پرسید چنین است؟

- مدت زمان جلسه چقدر است ؟

- شرکت کنندگان چه کسانی هستند؟

- کسی که جلسه را راهبری می کند یا تسهیل می کند چه کسی است ؟

- محل برگزاری کجاست و مناسب این جلسه است یا خیر؟

- آیا متناسب با موضوع جلسه، ابزارها یا امکاناتی که برای جلسه لازم است، فراهم است؟

اینک باید با توجه به هدف یا اهداف جلسه، و با در نظر گرفتن مدت زمان جلسه، و با توجه به امکانات موجود، فرایند جلسه را مشخص کنیم. جلسه چگونه شروع می شود، چگونه پیش می رود، و چطور باید پایان بپذیرد. ممکن است در جلسه مسائلی مطرح شود یا چالش هایی پیش آید، و در این صورت لازم است آمادگی لازم برای این چالش ها فراهم آید. مثلا اگر زمان جلسه کافی نبود، چه باید کرد؟ یا مثلا اگر یکی از شرکت کنندگان به هر دلیلی در جلسه شرکت نکرد، چه باید کرد؟ یا اگر پرسش هایی در جلسه مطرح شد که پاسخگویی به آنها مقدور نبود، چه باید کرد. این ها مسائلی است که باید از قبل به آن اندیشید و راه حل هایی را متناسب با شرایط جلسه در نظر داشت.

شاید لازم باشد یک وایت برد یا کاغذ بزرگ برای نوشتن یا خلاصه نظرات مطروحه پیش بینی کرد که در معرض دید شرکت کنندگان باشد، چیزی که من به آن گاهی «دسک تاپ مشترک» می گویم یعنی صفحه ای که شرکت کنندگان بتوانند براحتی آن را ببینند و منعکس کننده نظرات مطروحه در جلسه باشد.

دیده ام که گاهی برخی از تسهیلگران یک چک لیست برای طراحی فرایند برگزاری جلسات مؤثر تهیه می کنند تا فراموش نکنند که همه چیز را در نظر گرفته اند. موضوع دیگر مستندسازی جلسه است که باید برای عکاسی (در صورت لزوم) یا جمع بندی نهایی جلسه (که به مستندسازی جلسه کمک می کند) یا تدوین گزارش جلسه یا تهیه صورتجلسه اندیشید. برخی از جلسات واقعا نیازمند گزارش جلسه یا صورتجلسه (در صورتی که تصمیمی گرفته می شود) هستند و در این صورت باید از قبل تقسیم کاری صورت گیرد تا کسی که باید جلسه را مستند کند یا گزارش جلسه را تهیه می کند یا باید صورتجلسه را بنویسید مشخص باشد.

نکته آخر این است که بعد از جلسه در یک زمان مؤثر بتوانید به ارزیابی جلسه برگزار شده بپردازید و از درس های آن برای برگزاری بهتر جلسات بعدی استفاده کنید.

یک داستان کوتاه از گوشهٔ میدان

مطلبی که می خوانید به قلم خانم الهام مراد و دو علاقه مند به توسعه محلی به رشته تحریر درآمده است که به نظرم درس بزرگی برای دوستان تسهیلگری که در جوامع محلی فعالیت می کنند، دارد. آن را با دقت بخوانید، به آن فکر کنید و اگر دوست داشتید حتما در بخش «نظر»، بنویسید که چگونه فکر می کنید.

= = =

من اسماعیلم، یه مغازهٔ نقلی دارم گوشهٔ تنها میدون یکی از محله‌های قدیمی یه شهر مرزی که انگار همیشه یه قدم عقب‌تر از توسعه مونده. نه اینکه مردمش نخوان پیش برن، نه؛ ولی هرچی وعده اومده، یا نصفه‌نیمه مونده یا وسط راه برگشته. هوای اینجا گرم و خاکیه، ولی آدم‌هاش صمیمی و پرتلاشند.

از گوشهٔ مغازه‌م خیلی‌ها رو می‌بینم، خیلی‌ها رو می‌شناسم. سرم برای شورا و رئیس شدن درد نمی‌کنه، ولی مردممو دوست دارم. همیشه دلم می‌خواسته هر جا تونستم، یه قدم برای هم‌محله‌ای‌هام بردارم.

یادمه چند سال پیش، من و دخترم مارال با کمک یه سری از جوونای محله، یه کتابخونهٔ کوچیک توی اتاق پشتی مسجد راه انداختیم. چند تا قفسه، چند جلد کتاب دست‌دوم، ولی دل‌مون خوش بود که عصرها چند تا دختر و پسر می‌اومدن و هم‌صحبتی و قصه‌خوانی می‌شد. کار کوچیکی بود، ولی واقعی بود.

همین چند وقت پیش، یه گروه از تهران اومدن. گفتن دنبال اجرای یه طرح فرهنگی و اقتصادی برای خانوما و جوونا هستن. خانم‌های محل ذوق زیادی داشتن برای این طرح، صحبت‌های توانمندسازی بود و درآمد. یادمه وسط حساب کردن خریدای مشتری‌ها، همیشه صحبت این شهری‌ها بود. یادمه اولش همه خوشحال بودن. فکر کردیم واقعاً قراره اتفاقی بیفته. همین مارال خودمون کلی از خانم‌ها رو جمع کرده بود، تشویق کرده بود برای همکاری باهاشون.

ولی از همون روزهای اول، همه چی یه جور عجیب پیش می‌رفت. گروهی که اومده بودن، زیاد با کسی حرف نمی‌زدن. سریع می‌اومدن، کاراشون رو انجام می‌دادن، می‌رفتن. من تک‌تک بچه‌های این محل رو می‌شناسم، می‌دونم همشون الان دارن چی کار می‌کنن، ولی خدا شاهده یه کلمه نمی‌تونم بگم چند و چون کار اینا چی بود.

هر وقت سوالی ازشون می‌شد، جوابشون کوتاه و تند بود: «ما تخصص داریم، شما نگران نباشید.» یا «ما می‌دونیم چی کار می‌کنیم.» حتی یه بار یکی‌شون به یکی از خانم‌ها گفت: «اگه قرار بود اینجا پیشرفت کنه، تا حالا کرده بود!» یادمه مارال خیلی از این حرف بهش برخورده بود.

کم‌کم فهمیدیم برای تصمیم‌هایی که گرفته می‌شه، هیچ‌کس از محل نه مشورتی داده، نه نظری خواسته. فقط اسم مشارکت آورده می‌شد. یه سری کلاس برگزار شد، ولی بدون برنامه‌ریزی درست. نه درآمدی برای خانم‌ها داشت، نه بازار مشخصی. یه بار تو مغازه پرسیدم از زهرا خانوم که پای ثابت جلسه‌ها بود که چه خبر از کلاس‌ها و توانمندسازی‌ای که می‌گفتن داره پیش میره؟ برگشت گفت: «بابا چه توانمندسازی‌ای؟ تا حالا خرج رفت‌وآمد ما هم درنیومده آقا اسماعیل»

یکی از چیزایی که بیشتر از همه توی ذهنم مونده، گزارش‌هایی بود که بعدتر شنیدیم ازشون منتشر شده. پر از جملات قشنگ: «تحول در اقتصاد محلی»، «توانمندسازی زنان»، «مشارکت گسترده جامعه». ولی ما که اونجا بودیم، دیدیم چیزی جز چند جلسه‌ی پخش‌وپلا و کلی توقع از آدمای محلی در جریان نبود. هیچ‌کس نیومد بپرسه چی یاد گرفتید، چی به دردتون خورد، چی باقی موند؟

مارال یه بار اومد خونه و گفت: «من دیگه نمی‌تونم! معلوم نیست که من واقعا جزئی از این کارم یا فقط موقع جمع کردن خانما من باید باشم و بقیه‌ش به من ربطی نداره؟». دیدم چطور دخترک باانگیزه‌م، حالا داره به همه‌چی شک می‌کنه.

کم‌کم اون گروه هم رفت. کار تموم شد، ولی برای ما هیچی شروع نشده بود. چیزی که موند، فقط سوءتفاهم بود. اونایی که تو پروژه بودن، زیر سوال رفتن. بقیه هم گفتن: «بازم یه عده اومدن، کاری نکردن، رفتن.»

من اسماعیلم. یه مغازه‌دار گوشهٔ میدون محل. نه کارشناس توسعه‌ام، نه سرم برای کارای شورا درد می‌کنه. نشستم گوشه مغازه‌م و فقط گوش می‌دم. دلم می‌خواست یکی از این بچه‌هایی که میان برای بهتر کردن زندگیمون، یه روز بیان صبح تا شب گوشه این مغازه کنار من. بخندن، صحبت کنن، سوال کنن، حال‌و‌احوال کنن، یا فقط در سکوت گوش بدن. شاید اون موقع، دفعه بعدی که از خانم فلانی می‌پرسم کلاس‌ها چه خبر، بهم از اون لحظه‌ای بگه که یکی از حرف‌هاش شنیده شد، یکی از نیازهاش جدی گرفته شد، یا حداقل یه چیز واقعی و به دردبخور یاد گرفته.

📝 نوشته شده مشترکا توسط سه علاقه‌مند به توسعه محلی

مددکاران اجتماعی تسهیگر: ضرورت آشنایی مددکاران با تسهیلگری

کتاب مبانی مددکاری اجتماعی دکتر محمد زاهدی اصل را تورق می‌کردم (چاپ دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ ششم، 1390)، به مطلبی برخوردم در بخش مربوط به نظریه‌ها، در خصوص «رضامندی و سازندگی با عضویت در گروه». ایشان نوشته‌اند که فرضیه دیگر مددکاری این است که انسان از طریق گروه‌های اجتماعی به رضامندی و سازندگی می‌رسد. بر اساس این فرضیه، نهادهای اجتماعی، به خصوص خانواده، به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین نهاد، محور فعالیت‌های حرفه‌ای مددکاران اجتماعی قرار می‌گیرد. ایشان در بخش دیگری ذیل همین عنوان چنین می‌نویسد که انسان منهای اجتماع قابل تصویر نیست. انسان از انس و الفت با دیگران و از عضویت در گروه‌های مختلف احساس رضامندی، آرامش و امنیت می‌کند و مددکاری اجتماعی به عنوان حرفه‌ای انسانی، مساعی خویش را مصروف رفع موانع از این مسیر می‌سازد (صفحه 79).

گروه‌های اجتماعی محل مناسبی برای بروز استعدادها، خلاقیت‌ها و ابتکارات انسانی است. علاوه بر آن، گروه‌های اجتماعی می‌توانند اسباب سعادت و نیکبختی و یا بر عکس عاملی برای انحراف و شقاوت انسان باشند. بنابراین هر اندازه وضعیت و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این گروه‌ها مناسب‌تر باشد به همان نسبت اعضای آنها از آرامش و رضامندی بیشتری برخوردار خواهند بود. ایشان به نقل کتاب محسن قندی (1347) در خصوص مددکاری، مطلبی را بیان کرده است که یادآوری آن در اینجا اهمیت دارد: زندگی گروهی سالم و سازنده دارای ویژگی‌های زیر است: الف) فراهم آوردن فرصت برای فرد که خود را مثل و همانند دیگران و همسان با آنها ببیند؛ ب) فراهم کردن این فرصت که به یش از یک نفر احساس تعلق کند؛ ج) دادن فرصت به او برای اینکه خودش باشد، آزادانه خود را نشان دهد و خود را بیان کند و حضور دیگران با دیگران فرق داشته باشد؛ د) فراهم بودن این فرصت که دوستانش را شخصاً انتخاب کند؛ ه) از بودن با دیگران لذت ببرد؛ و) نسان دادن استقلال شخصی و اجازه داشتن برای اتکا به دیگران در مواقع ضروری.

به نظر همه مددکاران اجتماعی لازم دارند که با تسهیلگری به خوبی آشنا باشند چرا چون اگر قرار باشد که گروه کار خود را درست انجام دهد، حتماً وجود یک تسهیلگر ضروری است یا یکی از اعضای گروه خوب است که با تسهیلگری آشنا باشد. به هر حال چنان که پیش از این هم بارها گفته‌ام، تسهیلگری یک هنر است، برای یک مددکار اجتماعی ضروری است که تسهیلگری بداند اما طبیعتاً آشنایی با این هنر برای حداقل یکی از اعضای یک گروه ضروری است هر چند که مددکار هم نباشد.

کتاب مبانی مددکاری اجتماعی دکتر محمد زاهدی اصل را تورق می‌کردم (چاپ دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ ششم، 1390)، به مطلبی برخوردم در بخش مربوط به نظریه‌ها، در خصوص «رضامندی و سازندگی با عضویت در گروه». ایشان نوشته‌اند که فرضیه دیگر مددکاری این است که انسان از طریق گروه‌های اجتماعی به رضامندی و سازندگی می‌رسد. بر اساس این فرضیه، نهادهای اجتماعی، به خصوص خانواده، به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین نهاد، محور فعالیت‌های حرفه‌ای مددکاران اجتماعی قرار می‌گیرد. ایشان در بخش دیگری ذیل همین عنوان چنین می‌نویسد که انسان منهای اجتماع قابل تصویر نیست. انسان از انس و الفت با دیگران و از عضویت در گروه‌های مختلف احساس رضامندی، آرامش و امنیت می‌کند و مددکاری اجتماعی به عنوان حرفه‌ای انسانی، مساعی خویش را مصروف رفع موانع از این مسیر می‌سازد (صفحه 79).

گروه‌های اجتماعی محل مناسبی برای بروز استعدادها، خلاقیت‌ها و ابتکارات انسانی است. علاوه بر آن، گروه‌های اجتماعی می‌توانند اسباب سعادت و نیکبختی و یا بر عکس عاملی برای انحراف و شقاوت انسان باشند. بنابراین هر اندازه وضعیت و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این گروه‌ها مناسب‌تر باشد به همان نسبت اعضای آنها از آرامش و رضامندی بیشتری برخوردار خواهند بود. ایشان به نقل کتاب محسن قندی (1347) در خصوص مددکاری، مطلبی را بیان کرده است که یادآوری آن در اینجا اهمیت دارد: زندگی گروهی سالم و سازنده دارای ویژگی‌های زیر است: الف) فراهم آوردن فرصت برای فرد که خود را مثل و همانند دیگران و همسان با آنها ببیند؛ ب) فراهم کردن این فرصت که به یش از یک نفر احساس تعلق کند؛ ج) دادن فرصت به او برای اینکه خودش باشد، آزادانه خود را نشان دهد و خود را بیان کند و حضور دیگران با دیگران فرق داشته باشد؛ د) فراهم بودن این فرصت که دوستانش را شخصاً انتخاب کند؛ ه) از بودن با دیگران لذت ببرد؛ و) نسان دادن استقلال شخصی و اجازه داشتن برای اتکا به دیگران در مواقع ضروری.

به نظر همه مددکاران اجتماعی لازم دارند که با تسهیلگری به خوبی آشنا باشند چرا چون اگر قرار باشد که گروه کار خود را درست انجام دهد، حتماً وجود یک تسهیلگر ضروری است یا یکی از اعضای گروه خوب است که با تسهیلگری آشنا باشد. به هر حال چنان که پیش از این هم بارها گفته‌ام، تسهیلگری یک هنر است، برای یک مددکار اجتماعی ضروری است که تسهیلگری بداند اما طبیعتاً آشنایی با این هنر برای حداقل یکی از اعضای یک گروه ضروری است هر چند که مددکار هم نباشد.

تسهیلگری: تکنیک یا هنر

در باب اینکه تسهیلگری چیست کتاب بسیار نوشته شده است و فکر می کنم هر روز شاهد مطالب تازه ای هستیم که دوستان منتشر می کنند. با وجود این کتابها، به نظرم همه ما می توانیم از تسهیلگری بهره ببریم. هر چند گاهی وقتی که پای صحبت آدم ها می نشینم، آنگاه متوجه می شوم که چه نگاه تکنیکالی بر ذهن ها در مورد تسهیلگری حاکم است. البته قصد ارزیابی یا تعمیم دادن ندارم اما به نظرم جای نگرانی است. وقتی که می شنوم که می پرسند که تکنیکی برای فلان وضعیت به ما یاد بده آنگاه به فکر فرو می روم که تسهیلگری چقدر حقیر شده است و این وضعیت نگران کننده است. بارها گفته ام که تسهیلگری هنر است؛ هنری که به واسطه تمرین به دست می آید و تکنیک ها هر چند مؤثرند اما این هنری که است که پایه آن «احترام به تک تک افراد» است. این هنر حتماً از تکنیک ها بهره می برد اما بر تمرین استوار است. این که چگونه ارتباط برقرار می کنید، و چگونه به گروه کمک می کنید تا آنان در مسیر گفتگو باشند.

یادم می آید دوستی بود که همواره اخم تلخی بر چهره اش داشت. یک بار که صحبت می کردیم به من گفت که این حاصل سال ها زندگی کردن در شرایط سخت و بی اعتمادی به دیگران است. حالا دلش می خواست که این اخم تلخ بر چهره اش نباشد. اما عضلات صورت در طی سال ها این حالت را گرفته بودند. موضوعی نبود که براحتی رخ دهد. به من می گفت که به تدریج و با تمرین دریافته است که چگونه علی رغم این چهره، این حس را به دیگران منتقل کند که چقدر به آنها احترام می گذارد و چقدر دیگران برایش مهم هستند. این کار را با تمرین زیاد یاد گرفته بود و خودش می گفت که بارها کسانی که در جلسات تسهیلگری او بوده اند، به او این حس را منتقل کرده اند که کارش را حرفه ای و قشنگ و با احساس و پر انرژی انجام می دهد. به نظرم این همانجایی است که تکنیک ها ممکن است به داد تسهیلگران نرسند و شما نیاز دارید که با تمرین به تدریج روش کار را خود را بیابید. ممکن است تکنیک ها کمک کنند اما تجربه و تمرین لازم است.

این جملاتی است که گاه بیگاه از زبان دوستان می شنوم:

- سعید خان، چهره من کودکانه است، آیا می توانم در روستاها، با مردم کار کنم، نمی گویند که من بچه ام ؟

- قد من خیلی کوتاه است، یا در مقایسه با دیگران کوتاه است، به نظرتان می توانم روزی تسهیلگر خوبی شوم؟

- آقای نشاط، من لکنت زبان دارم، به نظرتان می توانم تسهیلگری خوبی شوم؟

فکر می کنم جملاتی از این دست ممکن است برای بیان کننده یا مجری یک پروژه مهم شود، اما مهم تر این است که چه اندازه شما مردم را دوست دارید، برای آنها احترام قائل هستید، و با دقت و با ملاحظه، تسهییلگری می کنید. چگونه بذر اعتماد را می افشانید، به انسان ها اهمیت می دهید، ارتباط برقرار می کنید و این رفتار را به تدریج در میان اعضای اجتماع یا گروه تان گسترش می دهید.

طبیعی است تکنیک‌ها و روش‌های مختلف می‌توانند به تسهیلگران کمک کنند تا به بهترین شکل ممکن نقش خود را ایفا کنند، اما جنبه هنری تسهیلگری نیازمند توانایی‌هایی مانند همدلی، گوش دادن فعال، و برقراری ارتباط مؤثر است. این توانایی‌ها به مرور زمان و با تمرین بیشتر تقویت می‌شوند.

ترسیم مشارکتی خط زمان

یک مقاله علمی را تحت عنوان : خط زمان مشارکتی پرو: دیدگاه بازیگران در مورد محرک های رفتاری، عاملیت و تغییر رفتار خواندم که برایم جالب بود. به نظرم آمد که در اینجا در باره آن توضیحاتی بدهم و بگویم که چرا جالب بود. نخست مشخصات علمی مقاله به انگلیسی که اگر خواستید آن را بخوانید. مقاله به انگلیسی است و پی دی اف آن قابل دسترس است:

Beltran, M., Tristan, M. C., Freed, S., & Voss, R. (2024). Peru's participatory timeline: actor perspectives on behavioral drivers, agency, and behavior change.

اولین نکته جالب این بود که این خط زمان مشارکتی ترسیم شده است و اگر مقاله را ببینید، تصویری در آن گنجانده شده است که نشان می دهد تسهیلگری در یک جلسه مشغول بارش افکار و ترسیم خط زمان است. جدا از اینکه این خط زمان به چه کار می آید و یا چگونه در این مقاله از آن استفاده شده است، نکته مهم است این است که تسهیلگری در دل یک کار پژوهشی و علمی دانشگاهی است و این نشان می دهد که چه اندازه پژوهش ها می تواند مشارکتی گردد (PAR).

چنان که در مقاله نویسندگان توضیح می دهند در جریان کارگاه‌های مشارکتی، نقطه شروعی تعیین می شود، که نشان‌دهنده یک سال خاص و رویداد کلیدی بود که مسیر کنونی دگرگونی بوم شناسی کشاورزی یا کشت بوم شناسی (اگرواکولوژی) در آمازون پرو را با تمرکز بر رویدادهای موجود در منظرهای زیست محیطی کشاورزی شکل داده است. شرکت‌کنندگان سپس رویدادهای مهم مربوط به 13 اصل بوم شناسیی کشاورزی (آگرواکولوژیکی) را شناسایی کردند که این تحول را تسهیل یا مانع شده است. برای هر رویداد، گروه‌ها تأثیر آن را بر روی موارد زیر ارزیابی کردند: 1) شمول، نمایندگی و مشارکت در حکمرانی و تصمیم‌گیری. 2) عاملیت فعالان سیستم غذایی آسیب دیده؛ و 3) تغییر رفتار، و همه این موارد را روی خط زمان نشان داده اند.

ممکن است به نظر آید که کار دشواری است، آنچه مهم است این است که این فرایند مشارکتی طی شده است و شرکت کنندگان در یک پژوهش سهم داشته اند. در اینجا اشاره ای به نتایج این پژوهش نخواهیم داشت. اگر از دوستان کسی علاقه مند است می تواند مقاله را بخواند.

شب یلدا، شبی برای گرد هم آمدن

این پست را نگه داشتم تا روز سی ام آذر فرا رسد و درست در ابتدای شب، آن را پست کنم، یادگاری باشد از شب یلدای هزار و چهار و سه. چرا شب یلدا، زیرا فکر می کنم شب یلدا، که یکی از جشن های کهن ایرانی است، مصادف است با آخرین شب پاییز و طولانی ترین شب سال، و این شب یعنی همبستگی خانوادگی و در برخی از مناطق ایران به معنای همستگی قومی هم هست. چرا می گوییم جشن کهن ایرانی، شاید به این خاطر که گذشتگان بر این باور بودند که تاریکی حتما با آمدن خورشید شکست خواهد خورد (پیروزی نور بر تاریکی). این را از گفته هایی می گویم که وقتی در روستاها و جوامع محلی فعالیت داشتم، گاهی از زبان مردم شنیده ام و به نظرم جای تحقیق و بررسی دارد.

در این شب خانواده ها گرد هم می آیند و تا جایی که یادم می آید، می گفتند که سفره خانوادگی شب یلدا، سفره میوه هاست. یک بار هم در یک شب یلدا، وقتی که با گرد هم بودیم، هر یک از کسانی که شرکت کرده بود، یک داستان تعریف می کرد، یک داستان قدیمی، شاید فقط برای سرگرمی و گذراندن شب که به هر حال، تعریف داستان یعنی انتقال فرهنگ.

یلدا فرصتی است برای گرد هم آمدن و تقویت با هم بودن، به ویژه با هم بودن خانوادگی، کنار گذاشتن کدورت ها و تلاش برای تقویت پیوندها. البته یادم نمی آید که در جریان تسهیلگری، شده باشد که من از شب یلدا، برای گرد هم آمدن استفاده کنم اما در برخی از نقاط ایران، انجمن ها، گاه مراسم هایی برگزار می کردند. به هر حال این طور استنباط می شده است که در شب یلدا، تسهیلگر هم باید برود نزد خانواده خودش. اما چنان که بالاتر گفته ام برایم پیش آمده است که شب بلدا در کنار مردم باشم.

باز هم تأکید بر درس آموخته

همین هفته پیش، با چند تن از دوستان در باره درس آموخته صحبت می کردیم و در حین صحبت ها، متوجه شدم که دو مفهوم «دستاورد» و «درس آموخته» را با هم اشتباه می گیرند. به نظرم پیش از این در این مورد توضیح داده بودم اما به نظر می آید کافی نیست. بگذریم. دستاورد یعنی آن بخش از نتیجه فعالیت ها در یک محله یا در روستا یا اصولاً در یک سازمان که برایش برنامه ریزی شده و حاصل خروجی های متعددی است که به واسطه فعالیت ها به دست آمده است. برای مثال، گروهی از دانش آموزان در یک مدرسه با کمک معلمشان، می خواهند دیواری را در حیاط مدرسه نقاشی کنند. دو تن از دانش آموزان طرحی را آماده می کنند و این طرح در جمع دانش آموزان و چند تن از معلمان مورد بررسی قرار می گیرد و نهایی می شود. این طرح خروجی فعالیت طراحی است. از میان همین جمع، دو تن نیز مسئولیت تأمین مالی را بر عهده دارند و برای این کار، شروع با گفتگو با دانش آموزان در کلاس مدرسه، مدیر مدرسه و انجمن اولیا و مربیان می کنند. آنان موفق می شوند پول مورد نیاز برای خرید وسایل و رنگ را تأمین کنند. این مبلغ خروجی فعالیت تأمین مالی است. دو تن از بچه ها زمینه دیوار را برای نقاشی آماده می کنند. این زمینه آماده شده خروجی دیگری است. یکی از دانش آموزان طرح را روی دیوار منتقل می کنند و کار نقاشی و رنگ کردن آغاز می شود. سرانجام نقاشی دیوار تمام می شود. این نقاشی حاصل خروجی های متعددی است و دستاورد این برنامه ریزی تلقی می شود. البته دستاورد دیگری هم شکل گرفته است و آن تیم منسجمی است که توانسته است با هم کار کند.

دانش آموزان چند روز پس از این که موفق شدند، جلسه ای برگزار کنند. آنان در جریان جلسه متوجه درس هایی شدند که درطی مسیر یاد گرفته اند. مثلاً متوجه شدند تقسیم کار مطابق با علاقه و توانایی اعضا چه اندازه به پیشبرد سریع کارها کمک کرده است. همچنین متوجه شدند که جلسات منظم باعث شده بود که تیم آنها بازهم هماهنگ شود. یکی از دانش آموزان به ناهماهنگی ها اشاره کرد و گفت که یکی از علت های این بود تصمیمات را مکتوب نمی کرده اند و درست از زمانی که متوجه شدند باید تصمیم ها مکتوب شود، کارها بهتر هماهنگ می شد و پیش می رفت.

نکته مهم در باره درس آموخته این است که دانش آموزان می توانند از درس های خود برای فعالیت های بعدی خود استفاده کنند. البته وجود یک تسهیلگر می تواند کمک کند که این جلسات و نشست ها بهتر پیش رود.

البته می توان گفت که برخی از درس های آموخته مهم نیز دستاورد محسوب می شوند ولی هر دستاوردی درس آموخته نیست. دستاوردها حاصل خروجی های متعددی است که نشان دهنده موفقیت است. وقتی دستاوردها محقق می شوند، انگار هدف یا بخشی از هدف معین محقق شده است.

گفتگو در باره درس های آموخته ارزشمند است زیرا کمک می کند تا درسی که یکی از اعضای تیم یا گروهی از آنها گرفته است به سایر اعضای گروه منتقل شود و در عین حال، اگر موردی که در جلسه به عنوان درس آموخته بیان می شود، واقعا درس آموخته نیست، اعضا در باره آن صحبت می کنند تا بیشتر موضوع مورد کنکاش قرار گیرد.

درس های آموخته را باید بنویسیم. اصرار دارم بگویم که نوشتن تنها یک عبارت به عنوان درس آموخته کافی نیست. توصیه سعید این است که عنوانی را برای درس آموخته انتخاب کنید. عنوانی که مرتبط باشد و خواندن درس آموخته را شیرین تر کند. در باره درس آموخته خوب توضیح دهید و بهتر است داستان آن را بنویسید که چگونه چنین درسی حاصل شده است. به زمان و مکان آن اشاره کنید و سعی کنید به گونه ای بنویسید که اگر کسی که در جریان نبود متوجه شود که ماجرا چه بوده است. حتما بنویسید که این درس چگونه می تواند مفید باشد و اصولاً چه کسانی می توانند از آن بهره مند شوند.

خوب است تسهیلگران در باره این دو مفهوم خوب بدانند.

تسهیلگری نوآوری اجتماعی در گروه ها

در باره تسهیلگری در این وبلاگ بسیار نوشته ایم. امروز با این نگاه به تسهیلگری نگریسته ایم که اگر قرار باشد تسهیلگری برای شکل گیری یا تقویت نوآوری اجتماعی باشد، در این صورت، چگونه فرایندی باید طراحی شود. بدون تردید این فرایندی است که با یک یا دو جلسه نشست فراهم نمی شود. طبیعی است که وقتی صحبت از نوآوری اجتماعی می شود، منظور اقدامی است تازه و خلاقانه که دارای آثار مثبتی بر جامعه است. برای مثال، گروهی که از خرده پارچه ها یا لباس های استفاده شده یا پارچه های کم استفاده موفق شده اند که لباس های مد روز مطابق با اصول خاص خود طراحی و تولید کنند (اشاره به رویداد هناس که برنده جایزه نوآوری اجتماعی شده است به این سبب که در راستای حفظ محیط زیست و صرفه جویی در مصرف انرژی و جلوگیری از مصرف گرایی، با در نظر گرفتن مسئولیت اجتماعی و ایجاد اشتغال و بازتولید محصولات متنوع حرکت کرده اند) گام مهمی در جهت نوآوری اجتماعی برداشته اند. هر چند این گام در اینجا به انتها نخواهد رسید که ظرفیت دارد که با ایده های دیگر ترکیب گردد. اما اگر نگاهی به تاریخچه این گروه بیاندازیم متوجه یک سابقه طولانی از کار و تولید، فعالیت و اندیشه و پیگیری و تلاش خواهیم شد.

اینک اگر آگاهانه به سمت نوآوری اجتماعی حرکت کنیم، به نظرم بسیار اهمیت دارد که ابتدا بدانیم و بخوانیم. باید اعضای گروه به فعالیت های مشابه خود اشراف داشته باشند، مطالعات موردی بسیاری را مرور کرده باشند، بدانند که در دنیا چه کارهایی انجام شده است، تا نسبت به آن کاملا اشراف داشته باشند. این گام مهمی است که نه فقط پیش از شروع هر گونه نوآوری باید صورت گیرد، بلکه باید در تمام جریان نوآوری و فعالیتی که صورت می گیرد، رخ دهد.

با این پیش فرص، آنگاه می توانیم بگوییم که مهم ترین نقش تسهیلگر در فرایند نوآوری اجتماعی این است که بتواند محیطی ایجاد کند که در آن اعضای گروه حس خوبی داشته باشند، بتوانند آزادانه نظرات خود را بیان کنند، با هم گفتگو کنند. وجود این فضای گفتگو نیز برای شکل گیری یا تقویت نوآوری اجتماعی به ویژه در گروه های محلی ضرورت دارد.

تسهیلگر از روش هایی استفاده می کند که به نظرم به اندازه کافی در اینجا در باره آنها صحبت کرده ایم: کارگاه ها یا جلسات مشارکتی با استفاده از بارش افکار و نقشه ذهی به عنوان ابزارهایی که می توانتد خلاقیت را شکل دهد یا بارور سازند. اما به نظرم شاید مهم تر این است که مسئله مان را تعریف کنیم. مسئله یا مسائلی را که گروه قصد دارد آن را حل کند. گاهی گروه صورت مسئله خوبی در اختیار ندارد که بتواند برای حل آن، به نوآوری روی آورد. شاید لازم باشد که تسهیلگر تمرکز خود را روی تعریف مسئله و اصولا مسئله شناسی بگذارد.

«نبود مشارکت» به عنوان مرحله زمینه ساز برای مشارکت

فکر می کنم که اکثر خوانندگان وبلاگم به خوبی با نظرات آرنشتاین در خصوص نردبان مشارکت و در عین حال با دیدگاه اینجانب در خصوص پلکان مشارکت که در یکی از کتاب هایم حدود پانزده سال پیش مطرح کردم، آشنا هستند. در اینجا خیلی کوتاه به دو پله اول آرنشتاین که «مشارکت نیست» و طبیعتاً از جنس مداخله است، می پردازیم. می دانیم که آرنشتاین با این هدف این دو پله را در نظر گرفت که «دارندگان قدرت» به «آموزش» و «معالجه» مشارکت کنندگان می پردازند تا در مراحل بعدی یعنی در «مشارکت جسته و گریخته»، این مشارکت کنندگان بتوانند «بشنوند» و «صدا» داشته باشند. البته این توضیح آرنشتاین کلی و مبهم است. در بخش های بعدی مقاله بیشتر در باره آن توضیح می دهد و مثلا به عضویت نماینده مردم در یک کمیته اشاره دارد که می تواند به ایشان یاد دهد که چگونه سخن بگوید و چگونه بشنوند. شاید برای دولت، این اقدام نمایشی باشد اما برای اجتماع محلی، این فرصتی است برای یادگیری و تمرین. از نظر من، همه کارهایی که تسهیلگر انجام می دهد تا مردم محلی آمادگی مشارکت داشته باشند، در این مراحل نخست می گنجد. در جایی از مقاله اش، آرنشتاین یک ملاحظه مهم را مطرح می سازد که این هشت پله نردبان «در دنیای واقعی مردم و برنامه ها»، ممکن است ۱۵۰ پله با تمایزهای کمتر مشخص و "خالص" در میان آنها وجود داشته باشد.» با این ملاحظه ممکن است شما دهها مرحله کار انجام دهید تا مردم محلی آماده شنیدن و حرف زدن شوند. باور دارم که کمک به ایجاد سازمان اجتماعی و تمرین نمایندگان آن سازمان برای سخن گفتن و بیان نظرات قشری که به نمایندگی آن سخن می گوید، و گوش دادن فعال به سخنان دیگران، از جمله روش های «مداخله» به حساب می آید.

تسهیلگری برای "زمینه مشترک"

یکی از دوستان از من پرسیده است که در یک منظومه روستایی، چگونه می توان کمک کرد که کشاورزان به یک "زمینه مشترک" دست یابند. از نظر او، زمینه مشترک، آنجایی است که این امکان را به کشاورزان می دهد که در باره مسائل مشترکشان یعنی مدیریت آب، تأمین نهادها، استفاده از بهترین روشهای کشاورزی، به کارگیری فناوری، فروش محصول و حتی درگیر شدن در فرآوری، با هم گفتگو کنند. «زمینه مشترک» به معنای «چشم انداز مشترک» نیست زیرا برای چشم انداز مشترک، لازم است مقصدی تعریف شود. همچنین «زمینه مشترک» به معنی وجود «اهداف مشترک» نیست. زمینه مشترک همانجایی است که افراد احساس می کنند، فضایی برای بازی مشترک دارند، اما ممکن است اهداف آن متفاوت باشد - البته ممکن است که به واسطه زمینه مشترک، و گفتگوهایی که در آن صورت می گیرد، امکان تعریف چشم انداز مشترک یا اهداف مشترک فراهم آید. زمینه مشترک درست همانجایی است که (1) بازیگران آن به هم گوش می دهند. یعنی با دقت توجه دارند و اگر کشاورزی در باره ابتکاراتش صحبت می کند، به او گوش می دهند (و مثلا او را مسخره نمی کنند). (2) بازیگران نگران طرح دغدغه ها یا مسائل خود نیست. باور دارند که به واسطه طرح نگرانی ها یا نظرات خود، مورد قضاوت قرار نمی گیرند. (3) بیشتر بازیگران متوجه منافع مشترک خود شده اند یا حداقل تشخیص داده اند که می توانند منافع مشترکی داشته باشند. (4) بیشتر بازیگران باور دارند که در زمینه مشترک، امکان حل مسائل مشترک وجود دارد. (5) به اندازه ای انعطاف دارند که حاضرند برخی از روش ها را بپذیرند یا حداقل در باره آن فکر کنند.

تسهیلگری که در این فرایند تلاش می کند، البته مسیر دشواری را پیش روی دارد. این اتفاق بسادگی رخ نخواهد داد. تسهیلگر ممکن است به زمان نیاز داشته باشد تا جلسات متعددی را برگزار کرده باشد و به تدریج با گفتگوهایی که با کشاورزان دارد آنها را به این وضعیت برساند. اما این وضعیتی نیست که با گفتگوهای دو نفره قابل دستیابی باشد. لازم است جلسات گروهی متعددی برگزار شود. ممکن است تعارضاتی وجود داشته باشد که باید مورد بحث قرار گیرد و شاید حتی گفتگوها از تعارض ها آغاز شود و در این صورت تسهیلگر باید توان حل تعارض را داشته باشد. در باره حل تعارض پیش از این مطالبی را ارائه کرده ام.

علاوه بر حل تعارض، تسهیلگر باید فضایی را فراهم کند که افراد بیشتر به هم احترام بگذارند و کمتر در باره شخصیت یکدیگر صحبت کنند (قضاوت نکنند). موضوعات قابل بررسی و نقد و نظر هستند اما شخصیت افراد نباید هدف قرار گیرد. در عین حال تسهیلگر خود نیز باید بی طرف بماند و به شرکت کنندگان در جلسات کمک کند تا بدون نگرانی نظرات خود را مطرح کنند. در جلسات باید فضای احترام و مثبت اندیشی حاکم شود (که البته همین کار دشواری است). تمرین هایی برای ایجاد این فضای مثبت وجود دارد. تسهیلگر باید تلاش کند که همه افراد در جلسه صحبت کنند و اینکه حتی کمک کند کسانی که ساکت هستند، فرصت بیان نظرات خود را داشته باشند (گفتگوی متعادل).

یکی از نکات مهم (که خوب پیش از این بسیار تأکید کرده ام) موضوع فرایند است. تسهیلگر باید پیوسته متوجه فرایند باشد و حتی پیش از جلسات بداند که چه فرایندی طی می شود. گفتگوها در جلسات باید در مسیر خود بمانند. در جریان این فرایند ممکن است لازم باشد که موضوعات مشترک مشخص شود که البته این مورد بستگی به شرایط دارد.

از درس های گرفته شده تا درس های آموخته

بارها شده است از من می پرسند که چرا عبارت «درس آموخته» را به کار می بری؛ بهتر نیست ساده و روان بگویید «درس». چرا «درس آموخته»؟ مگر «درس نیاموخته» هم داریم؟ مسئله دقیقا همین جاست. بین زمانی که متوجه یک «درس» می شویم تا زمانی که «درس» را آموخته باشیم یک فاصله ای است که البته در آن فاصله باید کارهایی کنیم تا درس مشخص شده را تبدیل به درس آموخته کنیم.
در مطالبی که پیش از این نوشته ام، گفته ام که درس، زمانی درس آموخته است که مکتوب شود و با دیگران به اشتراک گذاشته شود‌. اینک اضافه می کنم که پس از اینکه متوجه درس شدیم، باید بتوانیم آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

وقتی که متوجه درس شدیم، نباید به همین حد بسنده کنیم. البته برخی در همین مرحله متوقف می شود. اگر می خواهیم که مؤثرتر باشد باید گام به پیش نهیم و عمیق تر شویم و پرسش هایی را از خودمان بپرسیم تا به علت ها پی ببریم و بدانیم چه شده است که چنین اتفاقی رخ داده است. نظرم بر این است که این فعالیت تحلیلی را گروهی انجام دهیم.‌ برای مثال در انجام یک پروژه، اجتماعی که بر افزایش درآمد مردان خانواده متمرکز بوده ایم متوجه شده ایم که زنان مشارکت بهتری دارند و حتی وقتی که جلسه گذاشته می شود زنان استقبال بیشتری می کنند. جایی در جریان پروژه متوجه این درس می شویم که زنان با علاقه مشارکت می کنند. حالا اگر جلسه ای بگذاریم و با هم در باره آن گفتگو کنیم و بپرسیم چرا بیشتر مردان مشارکت نمی کنند؟ چه شرایطی‌ باعث مشارکت زنان شده است؟ اصلا آیا چنین درسی درست بوده است یا به ما کمک می کند؟ یا اینکه چگونه ارتباط گرفته ایم که به چنین مشارکتی رسیده ایم؟ لازم است پاسخ ها را با دقت بنویسیم و ارتباط میان پاسخ ها را به درستی درک کنیم.‌

اینک می توانیم بگوییم که درسی را متوجه شدیم، بعد آن را تحلیل کردیم و آن را با دقت مکتوب کردیم. باید مشخص کنیم که این درس چه تغییری در کارهای ما در آینده خواهد داد و چه کسانی باید از این درس بهره ببرند.

اما هنوز درس ما، درس آموخته نشده است. باید آن را به اشتراک بگذاریم. باید آن را به همه اعضای تیم بدهیم. باید اجتماع در جریان درس قرار گیرد. باید این درس را مستند کنیم.‌ باید این درس را در جایی قرار دهیم که دیگران به آن دسترسی داشته باشند. با این کار، درس ما مرحله آخر یادگیری را طی می کند. از زمانی که درس را منتشر می کنم، به دیگر اعضای تیم می دهم، در باره اش با دیگران صحبت می کنم، آنگاه دیگر درس را یاد گرفته ایم.

معرفی کتاب: یادگیری و اقدام مشارکتی، به قلم مهناز ابراهیم پور

کتاب «یادگیری و اقدام مشارکتی» را دکتر محمدرضا رهبری به من هدیه داد و از این بابت از ایشان سپاسگزارم. کتاب را خواندم و به نظرم ارزش معرفی کردن به عنوان یک کتاب خوب را برای تسهیلگران دارد.

عنوان کتاب چنین است: «پی ال ای یا یادگیری و اقدام مشارکتی». زیر عنوان آن نیز چنین نوشته است: بازخوانی تجربه گروه های تسهیلگری پی ال ای در چند محله از منطقه چهار شهرداری اصفهان. بالای عنوان نیز آمده است: معرفی مدل کوتاه مدت از تسهیلگری اجتماع محور. این کتاب به قلم مهناز ابراهیم پور تدوین شده است.

ناشر این کتاب سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان است و در سال 1400 در اصفهان در 122 صفحه منتشر شده است. اگر چه شمارگان این کتاب فقط 100 نسخه است به نظرم ارزش خوامندن دارد. محمدرضا رهبری، منصوره تاج و ساسان خردمند اجرای پروزه بهبود محله را بر عهده داشته اند و خانم مهناز ابراهیم پور این اثر را تدوین کرده است و به همت غلامحسین مردانیان تدوین شده است.

در پیشگفتار این کتاب، نویسنده توضیح داده است که هدف این کتاب معرفی تجربه جدیدی از تسهیلگری است. عنوان این شیوه تسهیلگری کوتاه مدت را پی‌ال‌ای یا PLA نامیده است که در واقع مخفف یادگیری و اقدام مشارکتی است. ما با یکدیگر یاد می گیریم و با یکدیگر عمل می کنیم. این کتاب بیان تجربه ای است که با کمک معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه چهار در اسفند 1399 رقم خورد و تا تابستان 1400 ادامه داشت.

در این کتاب، ابتدا مقدمه ای از تجربه های تسهیلگری آمده است و سپس مدل کوتاه مدت تسهیلگری ارائه شده است. فصل سوم تسهیلگری کوتاه مدت باز شده است. در فصل چهارم به طور خاص به تجربه اصفهان پرداخته شده است و در فصل پنجم یادداشت ها و روایت های اعضای تیم های تسهیلگری پی ال ای در اصفهان به قلم خودشان آمده است.

اهمیت این کتاب در این است که تجربه زیسته نگارنده کتاب تدوین شده است. وقتی که کتاب را می خوانید، به تدریج خود را در همان محیط و در میان کارگاه های بزگزار شده یا اقدام محلی می یابید. به عبارت دیگر، تجربه ای ناب به مجموعه تجربه های صورت گرفته در زمینه تسهیلگری اضافه شده است. این کتاب را بخوانید.

بخشی کوچکی از کتاب را در اینجا نقل می کنم (ص 114): «بچه ها را پیدا کردیم. در گوشه ای از محله ما را دید می زدند تا بفهمند که ما برای چه به این محله آمده ایم. جلو رفتیم. فهمیدیم چند نوجوان افغانستانی هستند و چند تا نوجوان ایرانی. دو نفر از آن ها گویی سرگروه شان بودند؛ از همه بیشتر سر و زبان داشتند. اسم هایشان متخصص و امید بود. آن ارتباط اولیه را که شاید حتی سخت ترین مرحله باشد برقرار کردیم. این گونه که کمی به شان نزدیک شدیم و با هم شروع به حرف زدن کردیم. آن ها هم انگار کنجکاو بوند و همین، راه را باز کرد. از شان پرسیدیم که بچه های این جا تفریحات شان چیست؟ خندیدند! گویی حرفی دور از ذهن زده بودیم. گفتند: تفریح؟ بیایید تا نشان تان دهیم این جا بچه ها به چه کاری مشغول هستند. همین طور که می رفتیم زمین های کشاورزی اطراف محله نیز به چشم می آمد، اما بر خلاف چیزی که در گوگل مپ دیده بودیم، خیلی از زمین ها دیگر سبز نبودند. خیلی هاشان از بین رفته بودند. وقتی از بچه ها می پرسیدیم چرا این طوری شده اند می گفتند خانم خشکسالی، زاینده رود را بسته اند! و حالا آب به این زمین ها نمی رسد. با بچه ها می رفتیم و در راه حرف می زدیم. بچه ها بهترین شناخت را می توانستنند به ما بدهند. چون زمان های زیادی را در محله و بیرون از خانه می گذرانند.»

در باره محتوای کتاب صحبت زیاد دارم. شاید نشود که در اینجا همه را نوشت و شاید هم ضرورت نداشته باشد. اما خواندن کتاب به عنوان یک تجربه ضرورت دارد.

تفکر گروهی

مدتی پیش در اینستاگرام از دوستان و علاقه مندان پرسیدم که در باره تفکر گروهی چه فکر می کنند. دوستان نکات بسیاری را مطرح کردند. در اینجا جمع بندی این نکات را آورده ام. از همه دوستانی که مشارکت کردند سپاسگزارم.

گروهی فکر کردن می‌تواند به بهبود تصمیم‌گیری، حل مسائل پیچیده، افزایش خلاقیت، افزایش همبستگی گروهی، و همکاری میان اعضای گروه کمک کند. با فعالیت گروهی فکر کردن، افراد می‌توانند از تجربیات و دیدگاه‌های مختلف همکارانشان استفاده کنند و بدین ترتیب راه حل‌های بهتر و کامل‌تری برای مسئله‌های پیش رو شکل می‌گیرد. همچنین این روش می تواند باعث تقویت ارتباطات درون گروهی شده و باعث افزایش اعتماد میان اعضاء و همبستگی گروهی شود. گروهی فکر کردن همانا تمرین گفتگو برای رسیدن به خرد جمعی است.

بیش از هر چیزی یادمان باشد که گروهی فکر کردن با تمرین حاصل می شود. لذا به خودمان فرصت دهیم که گروهی فکر کردن را تمرین کنیم.

باید فضایی ایجاد کرد که اعضای گروه راحت و بدون استرس و ترس از قضاوت شدن یا بیان افکار، نظرات خود را بیان کنند. قضاوت نکنیم، مسخره نکنیم و این از همه شرکت‌کنندگان بخواهیم. باید به آنان بگوییم که امید داشته باشند. گاهی باید این حس را در افراد ایجاد کرد که تک تک افراد شرکت‌کنندگان در گروه بدانند که گروه به نظر او نیاز دارد و به همین خاطر است که مشارکت می‌کند.

شنیدن مهم است و دوستانی به این نکته اشاره کرده اند که اصولا گروهی فکر کردن یعنی تقویت مهارت شنیدن فعال در گروه است. تسهیلگر باید بتواند این مسیر را تسیهل کند. اینکه همه شنیده شوند و اینکه همه احساس کنند که در شنیده شدن برابرند. یادمان باشد که یک جلسه خوب بارش افکار گروهی باعث می‌شود که هم عزت نفس تک تک افراد تقویت شود و هم اعتماد به نفس را بیشتر می‌کند و هم محرک خلاقیت است.

فراموش نکنیم که کسی نباید از بیان خود خجالت بکشد. شاید لازم باشد که کاری کنیم که مشارکت ساده‌تر شود تا راحت‌تر اعضای گروه حرف بزنند. کسی حس بالاتر بودن یا پایین‌تر بودن نکند. همه احساس کنند در شنیده شدن برابرند و تکمیل‌کننده یکدیگر. همه با هم تشکیل‌دهنده اجزای یک زنجیرند و در نتیجه در گفتگو با هم سهیم هستند. در پایان هم آنچه می‌ماند این است که نتیجه خوبی از گفتگوها به دست آمده است. به عبارتی افراد باید احساس کنند که همه نفع گروه را می‌بینند. تسهیلگر باید بتواند این حس را در شرکت‌کنندگان به وجود آورد که در چنین جلسه بارش افکاری، حتما همه در حال یادگیری هستیم. در عین حال، تفکر گروهی، حتماً هم‌افزایی ایجاد می‌کند و هم‌افزایی راه‌گشاست.

اگر در میان کار، کسی مخالفت کرد، سعی کنیم که از او استقبال کنیم. شاید جنبه‌ای از کار را دیده است که سایر شرکت‌کنندگان ندیده‌اند. باید گوش بدهیم. در جریان تفکر گروهی، مهربانی را تمرین کنیم. صبوری را تمرین کنیم.

در ابتدای جلسه، مسئله یا پرسش باید خوب باز شود. بدانیم که همه متوجه آن شده‌اند و البته مسئله باید دغدغه همه اعضای گروه باشد.

تسهیلگری مشارکت در تفکر گروهی از جمله کارهای سخت این دنیاست. تسهیلگر نقش مهمی در این میان دارد. باید به گروه اعتماد کند و بپذیرد که ممکن است هر نتیجه‌ای به دست آید. امانت داری مهم است (وقتی که کسی نظری را مطرح می‌سازد، تسهیلگر همان نظر را روی تخته یا کاغذ بزرگ منعکس می‌کند) وظیفه تسهیلگر این است که اعضای گروه را به تفکر بیشتر و البته درست فکر کردن ترغیب کند. به آنان باید زمان دارد که خودشان بتوانند راه را پیدا کنند. از اعضای گروه بخواهید که نظاره‌گر نباشند. بگذارید راه‌های فرعی بیشتری گفته شود تا به مقصد برسیم، حتی اگر از اصل پرسش هم دور شدند.

به پرسش اشاره کردیم. دوستان در میان نظراتشان به «درست پرسیدن» اشاره کرده‌اند و بیان کرده‌اند که پرسش‌ها باید درست طراحی شوند. به عبارتی جلسه باید برنامه‌ریزی شود یعنی با توجه به شرکت‌کنندگان، موضوع جلسه، تعداد آنها، زمان و مکان درست انتخاب شود و برنامه‌ای هم برای جلسه داشته باشیم که حول پرسش یا پرسش‌های جلسه باشد. فراموش نکنیم که در میانه راه پرسش و پاسخ کمک‌کننده است و تعامل پیوسته باید حفظ شود.

اگر جلسه مطابق با تکنیک بارش افکار پیش می رود، اصول بارش افکار را رعایت کنیم.

یکی هم نظرش بر این اصل بوده است که بگذارید که شرکت‌کنندگان حتی فرایند را هم خودشان طراحی کنند و به عبارتی حتی ابزار کشیدن و نوشتن گروهی را هم آزاد بگذارید. این طور آنان هم در فرایند و هم در محتوا مشارکت کرده‌اند.

تصویرسازی مهم است. اگر جلسه به صورت بارش افکار است و ماژیک در دست شما، در این صورت می‌توانید به هنگام بارش افکار، تصویرسازی کنید. حاصل بارش افکار روی وایت برد یا کاغذ بزرگی که در معرض دید همه اعضای گروه است، به تصویری تبدیل می‌شود که حاصل اندیشیدن اعضای گروه است. یکی از دوستان نوشته است که «نتیجه» باید در انتهای کار دیده شود!

اگر در یک جلسه تمام نشد، باید اعضای گروه را تشویق کرد که در جلسه بعد حتماً شرکت کنند. هر چند باید مسیری را که تا کنون آمده‌اید، مستند گردد.

دوستانی که در تهیه متن این پست مشارکت کردند: هاجر کیان‌نیا، سید علی ساجد، سمیرا جولایی، علی پوستچی، یاسر فراشاه، رامین محمدی، ملیحه خلقی، سمیه یخچالی، نرگس اکرمی، سمانه شاه‌محمدیان، مهدی فلاحی، لیلا مقصود، مریم کمالی، فرشته دهقانی، حسین متولی، حمید باقری، مسروری، الهه قبادی و معصومه یوسفیان.

باز هم در باره درس آموخته در جریان تسهیلگری ارزشیابی مشارکتی

وقتی که در حال تسهیل کردن فرایند ارزشیابی مشارکتی هستیم (تسهیلگری ارزشیابی مشارکتی)، همواره تأکید داریم که ارزشیابی مشارکتی فرصتی است برای یادگیری. به عبارت دیگر به هنگام گفتگو در باره فعالیت های صورت گرفته، خروجی های به دست آمده و دستاوردها و اینکه آیا واقعا به اهداف مان رسیده ایم یا نه، تأکید داریم که مستقیم و غیرمستقیم باعث یادگیری خواهد شد. ممکن است این مرور خود درس آموخته هایی داشته باشد. برای مثال در حین جلسه، متوجه نکته تازه ای می شویم که پیش از این از آن غفلت کرده بودیم یا اینکه واقعا متوجه نکته ای نو و جدید می شویم. این درس آموخته ها جای خود را دارند و تسهیلگر ارزشیابی باید متوجه این بخش از درس آموخته ها باشد. برای مثال در انتهای جلسه یا کارگاه ارزشیابی بپرسد که آیا از این گفتگوها چیزی هست که برایتان نو و تازه باشد یا از این گفتگوها چیزی تازه یاد گرفته اید؟

اما گاهی درس آموخته ها در جریان فعالیت های ما ایجاد می شوند. برای مثال، روشی را به کار بسته ایم که جواب نداده است و بعد در عمل مجبور می شویم که این روش را عوض کنیم. وقتی که روش تازه ای را به کار می بریم و بعد متوجه می شویم که این روش تازه دارد کار می کند و اثربخش است، به تدریج این روش تازه را در مسیر کارمان بیشتر به کار می بریم، در اینجا ما یاد گرفته ایم. همین تغییر رفتار یک درس آموخته است. درس آموخته ها در اینجا حاکی از تغییر نگرش و تغییر رفتار ماست. یعنی اینکه از قبل نمی دانستیم که باید روش تازه ای را به کار ببریم بلکه در جریان عمل متوجه می شویم که باید رفتارمان را عوض کنیم. این درس آموخته ها ارزش بسیاری دارند. ممکن است در شرایط دیگری کار نکند و این درس ویژه همان پروژه یا محل باشد اما گفتنش به سایرین ضرورت دارد زیرا وقتی که سایرین متوجه می شوند که شما چگونه درس گرفته اید، می توانند همان الگوی یادگیری شما را جای دیگری به کار ببرند.

بگذارید یک مثالی بزنم. فرض کنید در جریان پروژه ای در یک محله یا در یک روستا، قرار است که آموزش هایی را برای مردم محلی سازمان دهیم. پس از مدتی متوجه می شویم که مردم از آموزش استقبال نمی کنند. آنها در جلسات آموزشی حضور نمی یابند یا اگر حضور می یابند، حوصله شان زود سر می رود یا جلسه را ترک می کنند یا اگر حتی تا انتها می نشینند، خوب گوش نمی دهند یا توجه ندارند. تسهیلگر این فرایند متوجه می شود که باید روش آموزش را عوض کند و به جای آن مثلا از «روش آموزش در عمل» یا «یادگیری از طریق انجام دادن» را به کار می برد. پس از مدتی متوجه می شود که یادگیری رخ داده است و این روش خروجی های مناسبی را ایجاد کرده است. این تغییر روش، همان درس آموخته است. باید بتواند این درس آموخته را بنویسد و البته به سایر همکاران یا دوستان دیگر یا کسانی که در اجرای این پروژه سهم داشته اند منتقل کند.

حالا برگردیم به ارزشیابی مشارکتی. وقتی که در باره درس های آموخته صحبت می کنیم منظورمان این است که تسهیلگر فرایند ارزشیابی مشارکتی باید از مجریان یا تسهیلگران محلی یا مدیران پروژه بپرسد که در جریان اجرای پروژه شان، چه رفتارها یا روش هایی تغییر یافته است. این پرسش ها باعث می شود که مجریان یا تسهیلگران بتوانند درس های خود را تدوین کنند. دقت کنید که گاهی این تغییر رفتارها رخ داده است اما ممکن است مجریان ندانند این تغییر رفتارها می تواند درس های آنان باشد.

جمع بندی کنم: دو دسته درس آموخته در جریان تسهیلگری ارزشیابی مشارکتی به دست می آیند اگر جلسه را خوب تسهیلگری کنید: یکی درس هایی که مرتبط به جلسه ارزشیابی است (یعنی ارزشیابی به مثابه یادگیری) و دوم درس هایی که در جریان پروژه به واسطه تغییر رفتار یا روش کارمان گرفته ایم. هر دو دسته درس آموخته اهمیت دارند و لازم است که حتما مکتوب شوند.

نگاهی به فرایند مشارکت مردم در اجتماع محلی

بارها در جلسات مختلف، این را شنیده ام که از من پرسیده اند که چطور می شود که مشارکت مردم را در اجتماع محلی (در روستا یا در محله شهری) شکل دهیم. این پرسش مهمی است. برای مثال پرسیده اند که چگونه مردم محله یا یک منظومه روستایی را تشویق کنیم که رفتارهای حفظ کننده محیط زیست داشته باشند (مثلا در مصرف آب یا برق صرفه جویی کنند) یا برای مثال، چه کنیم که در یک محله شهری، مردم محله تغییر رفتار نشان دهند و در جهت کاهش آسیب های اجتماعی فعال شوند، مثلا مردم کمک کنند که محله امنیت بیشتری داشته باشد یا اینکه کمک کنند که در پارک محله، مواد مخدر توزیع نشود یا مثلا به کاهش سرقت در محله کمک کنند یا اینکه مردم مشارکت فعالی برای برگزاری یک جشن محلی داشته باشند یا برای کمک در ساخت یک مکان فرهنگی پا پیش بگذارند. شکل دادن این تغییر رفتار امری جدی است. بخشی از پاسخ حتما به سازماندهی اجتماعی باز می گردد زیرا بدون وجود یک سازمان محلی چگونه می توان مطمئنن بود که مردم چنین مشارکتی می کنند یا چگونه این مشارکت را سازمان می دهند. وجود این سازمان یا تیم محلی هم شکل دهنده است و هم به فرایند مشارکت سرعت می بخشد، در عین حال که نظامی برای بهبود فرایندها قابل تعریف است. بخش دیگری از پاسخ هم به اعتماد باز می گردد. بدون وجود اعتماد، چگونه می توان انتظار داشت که مردم به میان آیند. در این صورت تسهیلگر محله یا روستا باید برای این دو موضوع بیاندیشد: سازمان اجتماعی و اعتمادبخشی.

برخی گروه ها اعتقاد دارند که باید برای افزایش دانش و آگاهی تلاش کرد. در واقع این قدیمتی ترین و ساده ترین مدل ممکن است که اگر ما دانش و آگاهی مردم را افزایش دهیم، حتما منجر به تغییر نگرش آنها می شود و در این صورت، به واسطه این تغییر نگرش، شاهد مشارکت مردم خواهیم بود (یعنی رفتار آنها تغییر می کند). البته این یک الگوی کاملا خطی. نیک می دانیم که این الگوی خطی کار نمی کند. البته حتما افزایش دانش و آگاهی مهم است و باید برای افزایش دانش و آگاهی مردم تلاش کرد اما ممکن است کافی نباشد. در واقع عوامل دیگری وجود دارند که برای رفتار مشارکتی مردم در اجتماع محلی لازم است.

پژوهش های بسیاری در زمینه این موضوع انجام شده است و تلاش کرده اند که اشکالات این الگوی خطی را نشان دهند. برای مثال، نشان داده اند که افزایش دانش ممکن است باعث شکل گیری نگرش شود اما گاهی این نگرش ها آن اندازه کلی هستند که رفتار متناسب با آنها شکل نمی گیرد. یا اینکه محققان متوجه شده اند که عامل «زمان» بسیار اهمیت دارد. اینکه شما چه زمانی را برای این مشارکت انتخاب می کنید و ممکن است مردم در آن زمان یا دوره زمانی، تمایل به چنین مشارکتی نداشته باشند اما ممکن است همان نگرشی را که رفتار را می سازد، در زمان دیگری داشته باشند. یا برای مثال، درست است که شما برای افزایش دانش و آگاهی مردم تلاش می کنید و البته حتما آگاهی نیز بیشتر می شود اما هنجارها یا ارزش های دیگری هستند که ممکن است مانع از شکل گیری رفتار شوند. برای مثال، هنجارها و ارزش هایی وجود دارند که برا ی مثال ضد محیط زیست هستند و تغییر آنها از طریق افزایش دانش ممکن است براحتی رخ ندهد. یا ممکن است که تجربه ها به گونه دیگری بر ما اثر بگذارند.

الگوی پایدارتر مطابق با تجربه هایی که در این سالها داشته ایم، این است که هم زمان باید هم فضایی برای تجربه کردن (تجربه همکاری های کوچک) فراهم آورد و هم لازم است که سازمان اجتماعی مرتبط را تسهیل و تقویت کرد در عین حال که آموزش و توان افزایی را در جریان است. در واقع، الگویی از روابط پیچیده عوامل مختلف را شکل خواهیم داد. تجربه های تازه ارزش های تازه می سازد. اززش های تازه، بر نگرش ها اثر می گذارند. حضور در سازمان اجتماعی، از «من»، «ما» می سازد و همزمان، ایجاد فضای یادگیری به مردم اجازه می دهد که با دانش روز آشنا شوند و اطلاعات بیشتری به دست آورند. گفتگو و تعامل در جلسات و همچنین در شبکه ها، می تواند کارساز باشد. طبیعی است که این عوامل مختلف رفتارساز بر یکدیگر اثر خواهند داشت. همچنین فرد را باید مرتبط با سیستمی دید که او در آن زندگی می کنند و دراین صورت، انتظار می رود، که سیستم هم مبتنی بر حکمرانی مطلوب باشد تا رخداد این تغییرات را تسهیل کند. همه این مجموعه از عوامل در ارتباط با هم به پیش می روند و حاصل برهم کنش آنهاست که تغییرات رفتاری و همچنین تغییر در رفتار نهادها را نیز فراهم می سازد.

نکته مهم این است که تا زمانی که این تعاملات وجود دارند، نیاز به تسهیلگرانی داریم که هم به شکل گیری سازمان اجتماعی کمک کنند و هم تعامل میان گروه های مختلف را فراهم سازد.

چهار دسته بندی قدرت در گروه ها

دکتر پائولا جرد بلوم (Paula Jorde Bloomاز جمله پژوهشگران برجسته و بنیانگذار مرکز مک کورمیک برای رهبری در دوران کودکی در دانشگاه ملی لوئیس در ویلینگ ایالت ایلینوی آمریکا است. ایشان کتابی در سال 2000 منتشر کرده است تحت عنوان: «حلقه نفوذ: اجرای تصمیمگیری مشترک و مدیریت مشارکتی». در این کتاب، وی چهار استعاره از قدرت در گروهها ارائه میکند که به نظرم مناسب است که تسهیلگران از آن مطلع باشند.

شیرینی قدرت (Power Pie). در این حالت، قدرت منبعی محدود و کمیاب است. اگر رهبر گروه قدرت را از دست بدهد، اعضای گروه قدرت بیشتری به دست می‌آورند.

ترازوی تعادل بخش (Balancing Scale). در این حالت نیز، قدرت منبعی محدود و کمیاب است. اگر رهبر گروه قدرت را از دست بدهد، توازن قدرت ممکن است به نفع شخص دیگری تغییر کند. اگر اعضای گروه بر این باور باشند که قدرت کمیاب است، ممکن است شروع به کسب این قدرت کنند و تمایلی به اشتراک گذاری اطلاعات نداشته باشند.

شمع‌ها (Candles). قدرت پویا و نامحدود است. اگر رهبر با روشن کردن شمع یکی دیگر از اعضای گروه، در اتاقی تاریک قدرت را به اشتراک بگذارد، از قدرت رهبر گروه کاسته نمی‌شود و نور اتاق افزایش می‌یابد.

گله غازها (Flock of Geese). قدرت پویا و نامحدود است. غازها پرندگانی اجتماعی هستند و دسته غازهای مهاجر به صورت V حرکت می کنند زیرا به آنها اجازه می دهد بیشتر در هنگام پرواز سر بخورند و انرژی خود را حفظ کنند. غازها به نوبت پیشرو می شوند و در رأس این V قرار می‌گیرند. گله غاز با استفاده از این شکل، می تواند هفتاد درصد دورتر از پرنده‌ای پرواز کند که به تنهایی پرواز می کند. بدین ترتیب می توان گفت که گله غازها نمادی از همکاری جمعی در جریان سفر باشد. در این حالت، پیشرو شدن یا رهبر گروه بودن، فقط برای مدتی است که در رأس گروه قرار می گیری. اما می دانی که زمانی خواهد رسید که خسته می‌شوی و باید این کار را به غاز دیگری بسپاری.

در حالت شیرینی قدرت، تسهیلگر تلاش خود را می کند اما رهبر گروه، قدرت را دوست دارد و قصدی هم برای از دست دادن ندارد. روشهای تسهیلگری کمک می کند که رهبر گروه قدرتش را از دست دهد تا اعضای گروه قدرت بیشتری به دست آورند اما نگاه رهبر گروه این است که این قدرت به او اختصاص دارد. اعضای گروه هم به دنبال کسب قدرت نیستند. البته این نگاه رهبر گروه مبنی بر حفظ قدرت اثرگذار است زیرا رهبر گروه حاضر نیست شیرینی قدرت را با دیگر اعضای گروه به اشتراک بگذارد. در حالت دوم، ترازویی وجود دارد که تعادل ایجاد می کند اما در این حالت هم، رهبر گروه به دنبال از دست دادن قدرت نیست اما تسهیلگری کمک می کند که رهبر گروه قدرتش را از دست دهد، اما نگاه رهبر گروه و اعضای گروه این است که باید بتوانند قدرت به دست آورند. هر چند همه اعضای گروه به دنبال به دست آوردن قدرت هستند اما باز هم باور اعضای گروه این نیست که مشارکت کنند و فقط حس داشتن قدرت برایشان مهم است. در این صورت باز هم اتفاق خوبی نمی افتد.

اما در حالت سوم، رهبر گروه به این اندازه از بینش رسیده است که خوب است اعضای گروه مشارکت کنند. اعضای گروه چنین بینشی ندارد. اما تسهیلگری کمک کرده است که رهبر گروه کمک کند که اعضای گروه مشارکت داشته باشند. در این حالت، قدرت پویا و نامحدود است اما دقت داشته باشیم هر چند که رهبر گروه به اعضا قدرت می دهد اما اعضا چنین باوری ندارند، هر چند ممکن است مشارکت کنند.

در حالت چهارم، همه اعضای گروه بر این باورند که سهمی دارند. هر کسی که رهبر گروه می شود می داند که برای پشبرد اهداف گروه مشارکت می کند اما این فقط برای مدتی است که در موقعیت پیشرو بودن قرار دارد. بعد نوبت دیگری خواهد شد. در این حالت، قدرت هم پویاست و هم نامحدود و تفاوت آن با حالت سوم این است که همه اعضای گروه باور دارند که می توانند گروهی با هم پیش روند. می توان گفت که سبک رهبری گروه، در اینجا تسهیل کننده است، و همه اعضای گروه به صورت معناداری در کار گروهی مشارکت دارند. در اینجا، مالکیت بر نتایج کار گروهی و تعهد تک تک اعضای گروه باعث می شود که گروه مؤثرتری شکل گیرد.

هر چهار شکل فوق را تجربه کرده ام. به هر حال آنچه در اینجا اهمیت دارد این است که اعضای گروه مفهوم مشارکت و قدرت در گروه را به خوبی درک کرده باشند. هر اندازه این درک عمیق تر شوند ممکن است بیشتر به «دسته غازها» نزدیکتر شویم.

منتظر نظرات شما در خصوص این متن هستم.

تشریک مساعی برای پایش و ارزشیابی مشارکتی

در باره پایش و ارزشیابی مطلب بسیار گفته شده است و منابع بسیار منتشر شده است. همین اواخر، کتاب «ارزشیابی پیامدگرا در فرایند توسعه پایدار، راهنمای پایش و ارزشیابی پروژه های توسعه روستایی» به قلم دکتر ابوالقاسم شریف زاده، دکتر علی اسدی و مهندس مهنوش شریفی را خواندم. انتشارات جهاد دانشگاهی این کتاب را منتشر کرده است و به نظرم می تواند یکی از منابع موثق برای پایش و ارزشیابی باشد. البته نکات بسیاری در این کتاب وجود دارد که دلم می خواهد در باره آن قلم بزنم. اما یک نکته هست که توجهم را در درجه نخست جلب کرده است: «پایش و ارزشیابی مشارکتی نوعی فرایند تشریک مساعی تمامی دست اندرکاران در سطوح مختلف به منظور پیشبرد یک پروژه توأم با ارزیابی و انجام اقدامات اصلاحی مورد نیاز است.» (ص. 147). این جمله واقعا تصویری زیبا از پایش و ارزشیابی ارائه داده است. عبارت کلیدی در این جمله، «تشریک مساعی» است که به نظرم از آن غفلت شده است. لازم است در اینجا اشاره کنم که ورود این عبارت به مجموعه واژگانم را مدیون دکتر فرهاد عزیزپور هستم که چقدر زیبا در تصویر کردن انسجام و یکپارچگی، به تشریک مساعی اشاره می کند. تشریک مساعی به چه معنی است؟

فکر می کنم که این واژه معادل partnership باشد یا حداقل وقتی که در منابع دم دستی موجود در اینترنت به دنبال آن می گردی، برابر انگلیسی تشریک مساعی، partnership است و البته این واژه حداقل در انگیسی صرفا به معنی همکاری صرف نیست بلکه شراکت است یعنی شما در «سیستم» شریک می شوید و سهم شراکت خود را پرداخت می کنید و در مقابل نفع می برید. من همان سیستم قدیمی سه تا R را برای partnership به کار می برم (و تجربه عملی تعریف آن را در چند پروژه داشته ام) یعنی اینکه هر کسی وارد تشریک مساعی می شود چه حقوقی دارد (Rights)، چه مسئولیت هایی دارد (Responsibilities) و در عین حال چه نفعی یا به عبارت بهتر چه عایدی دارد (Returns). در اینجا تفاوتی در معنا بین همکاری و تشریک مساعی وجود دارد اینکه هر تشریک مساعی همکاری است ولی هر گونه همکاری به معنی تشریک مساعی نیست در واقع تشریک مساعی شاید سطح بالاتری از همکاری باشد که در طی آن هر یک از تشریک مساعی کنندگان در موضوع سهمی دارند (هر چقدر میخواهد باشد) که باید توسط همه اعضای یک سیستم تشریک مساعی به رسمیت شناخته شود. البته دراین حالت شاید partnership به collaboration نزدیک می شود چون در این واژه آدم ها یا سازمانها در جریان عملی کار با هم کار می کنند.

حتما هم در cooperation و هم در partnership مشارکت وجود دارد اما مطابق با تئوری نردبان مشارکت آرنشتاین partnership در واقع پله بالاتری را داراست یعنی نزدیک شدن طرفین به هم و توافق بر انجام کاری در این حالت حتما هر یک از طرفین (یا هر یک از چندین طرفین) دارای حقوق نسبت به هم هستند، هر یک دارای تکالیفی هستند و هر یک دارای منافعی. گفتگوی میان تشریک مساعی کنندگان و جریان توافقات پیوسته هر دو ضروری است چرا که هر دو یا هر چند طرف نیاز دارند که پیوسته با هم مسائل را روشن سازند و به قول یکی از دوستان مرزها را باید دقیق تعریف کنند و درد بیشتر پروژه های مشترک این است که مجریان متعدد تعریف توافق شده ای از یک پروژه ندارند و گاهی نبود مزرهای تعریف شده یکسان برای تک تک مشارکت کنندگان مشکلات ایجاد می کنند. این موضوعی است که فقط با گفتگوی پیوسته حل می شود.

البته باز هم به جز این مواردی که در اینجا نوشته ام به تشریک مساعی فکر کرده ام و فکر می کنم که این یکی از قشنگ ترین چیزهایی است که از دکتر عزیزپور یاد گرفته ام و پیگیر آن هستم که عمیق تر شوم. برای عمیق تر شدن شاید لازم باشد چارچوب هایی برای این تشریک مساعی تعریف کنیم به ویژه این که وقتی طرح منظومه ها دارای سطوح مختلفی (1) در سطح ملی، (2) در سطح استانی، (3) در سطح شهرستان و به باور من، (4) در سطح محلی دارد. اگر این طور فکر کنیم آنگاه من باید بگویم که هر یک از مشارکت کنندگان در سطوح مختلف این فرصت را دارد که به طور جدی وارد تشریک مساعی شود و از آن منتفع شود اگر به خوبی از این نظام چند سطحی تشریک مساعی مطلع باشد (که من به آن می گویم خودآگاهی از فرایند یا حتی به عبارت دقیق آگاهی در هر زمان یا حتی لحظه به لحظه از آنچه رخ می دهد). پیش از این در پروژه های مختلف ما یک روشی را به کار می بردیم که به آن تحلیل ذی نفعان گفته می شد و من برای آن متدولوژی به کار می بردم که نقش و نفوذ هر یک دست اندرکاران را تعریف می کرد. گاهی این کار را مشارکتی انجام می دادیم و گاهی نیز مشارکتی انجام نمی دادیم اما این کار کمک می کرد که بخش ها را بهتر بشناسیم و بدانیم که چه ربطی به موضوع کارمان دارند. شاید لازم باشد در ابتدای راه تشریک مساعی همان سه R معروف را نسبت به پروژه ها انجام دهیم یا حداقل تشخیص دهیم که در کدامیک از آن چهار سطح این کار باید ضرورتا انجام شود. می دانم که در برخی از پروژه ها این تعاریف جدی است اما این را هم می دانم که این کار بدون تشریک مساعی و البته در غیاب مشارکت کنندگان صورت می گیرد.

اینک با این توضیحات دوباره به جمله نقل شده از کتاب ارزشیابی پیامدگرا در فرایند توسعه پایدار باز می گردم و تکرار می کنم که پایش و ارزشیابی مشارکتی نوعی فرایند تشریک مساعی تمامی دست اندرکاران در سطوح مختلف است یعنی اینکه دست اندرکارانی که با هم پیش از این در طراحی یا اجرا با هم همکاری داشته اند و هر یک نسبت به آن پروژه یا برنامه دارای حقوق و مسئولیت هایی بوده اند و البته برای همه آنها حتما دستاوردهایی داشته است، اینک با هم گفتگو می کنند زیرا باز هم قرار است که با هم تشریک مساعی کنند تا بتوانند برای بهبود پروژه یا برنامه با هم تلاش کنند. حالا متوجه می شویم که این تشریک مساعی فقط در یک سطح نیست (فقط افقی نیست) بلکه عمودی هم هست و در سطوح مختلف صورت می گیرد. در این صورت طراحی چنین ارزشیابی مشارکتی نیازمند یک فرایند است. اتفاقی نیست که با یک جلسه یا حتی یک کارگاه حل شود و به عبارتی چون موضوع پایش هم مطرح است، یک فرایند پیوسته و مستمر گفتگو بین دست اندرکاران است. سازمان دادن چنین تشریک مساعی همان یکپارچگی است که به دنبال آن هستیم.

تسهیلگر خوب چه کسی است ؟

این پرسشی بود که در لحظات پایانی سال 1401 از من پرسیدند و من هم قول دادم که حتما در این وب لاگ در باره اش بنویسم. شاید مهم ترین مواردی که بتوان نام برد، موارد زیر است :

یک. داشتن تجربه های متفاوت و متنوع: طبیعی است که تسهیلگرانی که تجربه های متفاوت و متنوعی از برگزاری کارگاه های آموزشی تا کارگاه های تبادل تجربه یا مشارکت در فرایند ارزشیابی مشارکتی یا تسهیلگری در زمینه توسعه روستایی یا تسهیلگری محله محور داشته باشند، حتما با افراد متفاوتی روبرو شده اند و این تجربه ها به آنها کمک کرده است که درس های خوبی را اندوخته باشند. در پی کسب تجربه باشیم.

دو. مهارت های ارتباط مؤثر: این موضوعی است که روی آن تأکید زیاد دارم، به ویژه چهار مهارت زبانی یعنی گوش دادن فعال، خواندن، نوشتن و صحبت کردن و البته توانایی پرسیدن که این خود مهارت ارزشمندی است.

سه. انعطاف پذیری: این را همیشه می گویم که تسهیلگر باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باشد یعنی بتواند در شرایط متغیر، رفتاری سازگار داشته باشد و البته مهم تر از آن، اینکه بتواند رویکرد خود را بر اساس نیازهای گروه هدف تنظیم کند.

چهار. توانایی حل مسئله و همچنین توانانیی اجرای تکنیک هایی که به حل مسئله منجر شود: همیشه گفته ام که گام نخست توانایی حل مسئله است و برای همین در تمامی کارگاه های تسهیلگری که برگزار می کنم، همیشه قسمتی از سرفصل ها به مهارت های حل مسئله تعلق دارد.

پنج. مهارت های بین فردی: این موضوع مهمی است یزیرا تسهیلگر باید بتواند با گروه های مختلف مردم ارتباط بگیرد، باید بتواند برای آنان یک محیط امن و حمایت کننده فراهم آورد که آنان براحتی ارتباط بگیرند و توانایی یخ شکنی داشته باشد. این دست از مهارتها با مهارتهای ارتباط مؤثر فرق دارد. باید بتواند همدردی کند یا بتواند سنگ صبور شود.

شش. رفتار حرفه ای داشته باشد: سروقت بودن یا اصول وقت شناس بودن یا آماده بودن یا مدیریت زمان یا توانایی گزارش نویسی، یا رفتار تسهیلگرانه در یک جمع، همگی اجزای مختلف رفتار حرفه ای هستند.

هفت. بازخورد گرفتن یا دیدن بازخوردها یا ارزیابی عملکرد خود: همیشه گفته ام که چیزی به نام شکست وجود ندارد. هر چه هست، بازخورد است. روی این جمله تأکید می کند و همواره در کارگاه ها بارها تأکید می کند. باید بتوانیم از بازخورد استقبال کنیم، باید بازخورد را گرفت یا باید بازخورد را دید. برای همین در کارگاه ها همیشه بازی بازخورد را انجام می دهیم. گرفتن یا دیدن بازخوردها کافی نیست بلکه باید همواره رفتارمان مطابق با آن بازخورد اصلاح شود یا اینکه فرایند کارمان بر اساس بازخوردها تغییر کند یا بهبود یابد.

با پرسش ها بیشتر آشنا شویم

یکی از ابزارهایی که در اختیار تسهیلگر است، پرسش است. با پرسش می توان باعث شد که تعامل مناسب و هدفمندی میان شرکت کنندگان ایجاد شود. اینکه چطور پرسش را طرح کنیم یا حتی پیش از پرسش، فضا را برای پرسش ها آماده کنیم، خارج از موضوع این پست است. در اینجا فقط می خواهیم به پرسش ها و پرسیدن اکتفا کنیم. بارش افکار با پرسش آغاز می شود، و اینکه چه پرسشی باید پرسیده شود، با فرایند کار تسهیلگری ارتباط دارد. به عبارتی بارش افکار بخشی از فرایند است و به این ترتیب پرسش هم مرتبط با همین فرایند خواهد بود. اما پرسیدن هنر است. لازم است که با پرسیدن به خوبی آشنا باشیم.

- - این مطلب بزودی تکمیل می شود - -

بی گدار به دل جاده نزنیم: باز هم در باره فرایند

بارها و بارها در جلسات آموزشی، بازدیدها و یا در جلسات گروهی در باره طراحی فرایند صحبت کرده‌ام و بر آن تأکید ورزیده‌ام. جالب اینجاست که همواره یادمان می‌رود! یا حتی گاهی وقتی تقریبا رو به انتهای کار تسهیلگری هستیم، یادمان می‌افتد که فرایند را ترسیم کنیم. البته باید پیش از شروع و درگیر شدن، این طراحی را انجام دهیم. تأکید کرده‌ام حتی برای یک جلسه دو ساعته هم فرایند طراحی کنید. به قول دکتر عادل سلیمانی، بدون طراحی فرایند و پایش آن، گم می شویم!

در این مطلب می‌خواهم در باره سطوح طراحی فرایند صحبت کنم که البته مطلب غریبی نیست چون در اکثر کارگاه‌ها و جلسات آموزشی روی طراحی فرایند کار کرده‌ایم. طبیعی است وقتی به تسهیلگرمان می‌گوییم فرایند کار را ترسیم کنیم منظور این است که مرحله به مرحله مشخص کند چگونه فرایند تسهیلگری را در یک منطقه روستایی (که مثلا چندین روستا در آن قرار دارد) یا در یک ناحیه شهری (که در آن چندین محله قرار دارد) به پیش می‌برد. البته این طراحی فرایند تنها برای پروژه ها نیست بلکه حتی برای یک جلسه سه ساعته هم باید همین کار را کنیم. دقت کنیم ممکن است همه فرایند مبتنی بر تسهیلگری و یا بخشی از آن مبتنی بر تسهیلگری باشد (برای مثال ممکن است در فرایندتان پیش‌بینی آموزش کرده باشید و این آموزش حتی تسهیلگرانه نباشد).

از سطح اول طراحی شروع کنیم. سطح اول در باره کلیات است. این که مراحل را مشخص کنیم و بگوییم هدف از هر مرحله چیست یا حداقل اینکه خروجی هر مرحله مشخص شود. با این کلیات، مشخص می‌کنیم مسیرمان به چه صورت است. طبیعی است فرایند تبادل تجربه با فرایند برنامه‌ریزی فرق دارد و در طراحی ما باید مشخص شود که چند مرحله یا گام داریم و در هر گام با چه منظور و هدفی پیش می‌رویم و البته خروجی‌های هر مرحله احتمالا چه خواهد بود. شایسته است هدف یا اهداف فرایند با هدف کلی تر برنامه خوانا باشد و اهداف فرعی (هدف از هر مرحله) نیز متناسب با هدف فرایند و اهداف برنامه باشد.

سطح دوم در باره فن‌ها یا همان تکنیک هاست. در این سطح باید مشخص کنیم برای هر محله چه فن‌هایی را به کار خواهیم گرفت. برای مثال، در فرایند برنامه‌ریزی محلی، در مرحله ارزیابی وضع موجود، ممکن است از «نقشه منابع روستا» استفاده کنیم. ترسیم مشارکتی این نقشه حتما کمک کننده است که مشارکت کنندگان درک بهتری از منابع روستای خود داشته باشند. به این ترتیب، در فرایند تسهیلگری مشخص می‌شود که به چند فن (تکنیک) در این فرایند نیاز داریم. گاهی ممکن است دو یا چند فن را در این سطح از طراحی در نظر بگیریم و انتخاب یکی از آنها را منوط به وضعیت موجود در منطقه یا جلسه کنیم. چگونگی ورود و خروج هم در همین سطح باید مشخص گردد.

سطح سوم طراحی فرایند در باره ابزارهاست. در اینجا وارد جزئیات می‌شویم. حالا لازم است دقت بیشتری کنیم. شخصا همیشه اصرار دارم که حتی پرسش‌ها هم در همین سطح معین شود (پرسش‌ها از جمله ابزارهای مهم تسهیلگری است). بگذارید مثالی بزنم. گاهی برای این که مشارکت‌کنندگان در یک جلسه بدانند چطور یک فن یا تکنیک اجرا می‌شود یک بار تمرین می‌کنیم تا بدانیم چگونه اجرا می‌شود. این تمرین ابزاری ضروری است و کمک می‌کند اجرای مشارکتی بهتری داشته باشیم. در ضمن، همین تمرین بخشی از ابزارهای تسهیلگر است برای اینکه مطمئن شود شرکت کنندگان درست پیش می‌روند. یا برای مثال، اجرای برخی از فنون یا تکنیک‌ها مستلزم آن است که شرکت‌کنندگان اصولی را رعایت کنند. این که این اصول مشارکتی تعیین گردد یا اینکه همراه با اجرای فن یا تکنیک و به عنوان بخشی از اجرا به شرکت‌کنندگان گفته شود، بخشی از ابزارهایی است که لازم است مشخص گردد. در پایان برخی از جلسات یا مراحل، نیاز به صورتجلسه گروهی است که باید مکتوب و امضاء شود.

در این سه سطح، در باره مکان، یا حتی تجهیزات یا کاغذ و قلم صحبت نمی‌کنیم. این‌ها مواردی است که می‌توان بعدا با دقت بیشتری مطرح کرد و شاید لازم نباشد در طراحی فرایند بیاید. به عبارتی طراحی فرایند به ما می‌گوید چه مراحلی، با چه اهدافی، چه خروجی‌هایی و با چه روش‌ها و ابزارهایی انجام می‌شود.

می ماند دو نکته آخر: یکی اینکه این فرایند را تا جایی که مقدور است گروهی طراحی می کنیم، یعنی اینکه اگر تسهیلگران گروه هستند، با هم طراحی می کنیم یا اگر پروژه ای قرار است اجرا شود، با هم و گروهی طراحی می کنیم. در ابتدای راه، طراحی فرایند و اجرای آن بیشتر از آنِ تسهیلگران است اما به تدریج همین فرایند را با محلی ها به اشتراک می گذاریم و یه تدریج ایشان هستند که صاحبان اصلی فرایند خواهند بود. یادمان باشد که سپردن فرایند را در طراحی خود داشته باشیم.

دوم اینکه دقت کنیم تسهیلگر با برنامه یا فرآیندهای از پیش تعیین شده وارد می شود و در مسیر اجرای هر مرحله با توجه به شرایط، مسیر را به پیش می رود اما در جریان برنامه اتفاقی می افتاد مانند مطرح شدن تعارضات قدیمی که عملا اجرای فرایندهای از پیش تعیین شده با مانع روبرو می سازد یا ممکن است یک حادثه طبیعی رخ دهد، یا حتی در روستا فرد مهمی فوت کند. گاهی فرایند متوقف می شود یا بخشهایی باید حذف شود، یا لازم است بخش هایی به فرایند اضافه شود. در این حالت، لازم است فرایند مورد بازنگری قرار گیرد. می توان به صورت دوره ای - حتی اگر اتفاقی هم رخ نداد، فرایند را بازنگری کرد و برای این کار چنان که در مطلبی دیگر توضیح خواهم داد، پایش فرایند ضروری است.

با تشکر از خانم ها زهرا عبادی، سمیرا جولایی، فرزانه نرجسی، احترام مازادی، و آقایان دکتر عادل سلیمانی، دکتر حسین بدری پور و دکتر فرهاد عزیزپور - به سبب پیشنهادهایی که برای بهتر شدن این مطلب ارائه کردند که لحاظ گردید.

پرتقال به چه کسی می رسد ؟ تسهیلگران چه می کنند: از تمرکز بر موضع تا گفتگو در باره علایق

در نو‌شته‌هایی که در خارج از ایران در باره تسهیلگری منتشر شده، داستانی قدیمی نقل می‌شود تا خواننده تفاوت معنی «موضع» و«علایق» را متوجه شود. داستان چنین است: دو کودک پرتقالی را نزد فرد بزرگسالی می‌آورند (فقط یک پرتقال) و هر دو می‌گویند که به پرتقال نیاز دارند. «خواستن پرتقال» در این مرحله، یعنی «موضع» هر یک از این دو کودک. فرد بزرگسال از هر یک از آنان می‌خواهد تا توضیح دهند چرا به پرتقال نیاز دارند. یکی از بچه‌ها دلش پرتقال می‌خواهد چون قصد دارد آن را بخورد. دیگری برای پخت کیک، به پوست رنده شده پرتقال نیاز دارد. این دو توضیح، هر یک «علایق» دو کودک را نشان می‌دهد. اینجاست که مسئله حل می‌‌شود: با تمرکز بر «علایق» به جای «موضع»، هر دو کودک صددرصد چیزی را که می‌خواهند به دست می‌آورند. با این مقدمه می خواهیم در باره این موضوع صحبت کنیم که شایسته است در گروه‌ها بر علایق متمرکز باشیم تا بر مواضع.

باید بپذیریم که همه مسائل گروه به این ترتیب و به این آسانی حل نمی‌شوند، اما حتماً این اصل مهم تسهیلگری یعنی «تمرکز بر علایق، و نه تمرکز بر مواضع» می‌تواند کمک‌کننده باشد. فرق «موضع» با «علایق» چیست: موضع پاسخ یا راه‌حلی واحد برای یک مسئله است. علاقه می‌تواند دربرگیرنده نیاز، امید یا نگرانی‌های اعضای گروه باشد که اغلب با بیش از یک راه‌حل قابل برآورده شدن است.

این روش که افراد تمایل دارند به‌سرعت به جای تفکر گروهی در مورد علایق یا منافع، به سمت حمایت از موضع خودشان بروند با این تصور که موضع آنها منافعشان را برآورده می‌کند، ممکن است که در گروه اختلاف برانگیز باشد. لازم است که با تمرکز بر شناسایی و برآورده کردن علایق مشترک، کمک کرد که تعداد گزینه‌ها بیشتر شود تا هم شدت اختلاف کمتر شود و هم افراد با گفتگوی بیشتر، احتمال رسیدن به هم‌نظری را افزایش دهند.

بگذارید نمونه‌هایی از روش‌های تسهیلگری برای تمرکز بر علایق یا منافع در اینجا بیاوریم.

با یک جمله اسرارآمیز شروع کنید

تکنیکی مفید برای شروع بحث این است که به اعضای گروه فرصتی برای شناسایی «علایق» دهید پیش از بیان اینکه مواضع خود را بیان کنند، برای مثال، فرض کنید که تسهیلگر جلسه‌ای هستید و اعضای گروهی وظیفه طراحی ایده‌ تازه‌ای دارد و طی گفتگو، به این نتیجه رسیده است که جمع‌آوری مشارکتی پسماند در محله‌شان کمک‌کننده است، تسهیلگر در بالای تخته وایت برد یا روی کاغذ بزرگ (در معرض دید همه شرکت‌کنندگان) می‌نویسد: «برنامه جمع‌آوری مشارکتی پسماند به گونه‌ای طراحی شود که ... ». سپس از اعضای گروه می‌خواهد این جمله را با عبارت‌های پیشنهادی خود تکمیل کنند. تسهیلگر جمله ها را روی وایت برد می‌نویسد. در اینجا هر جمله‌ای که بیان شود نشان‌دهنده «علاقه» است. علایق پیشنهادی احتمالا مواردی از این دست باشد: «به هر کسی که در برنامه شرکت کرد، پاداش دهیم»، «هر یک از ما حداقل سه نفر از ساکنان محله را درگیر کند» و «در جریان جمع‌آوری در باره مدیریت پسماند خانگی آموزش دهیم». سپس گروه می‌تواند به کل فهرست عبارات پیشنهادی نگاه کند و ایده‌هایی را برای اجرای بهتر پیشنهاد دهد. در اینجا به جای تمرکز بر «موضع» که ممکن است شامل مخالفت با اجرای برنامه جمع‌آوری پسماند باشد (چون دفعه قبل درست اجرا نشده است)، بر این فهرست پیشنهادی متمرکز باشیم، شاید بتوان مطابق با علایق اعضای گروه، روشی را پیدا کرد که حتی مؤثرتر باشد.

این رویکرد کمک می‌کند تا از همان ابتدا بحث و گفتگو در باره «علایق» باشد و از سناریوی رایجی که در آن جمعی از اعضای گروه بر اساس «علایق» خود پیشنهادهایی ارائه می‌دهند و سایر اعضای گروه بر اساس برآورده نشدن «علایق» خود، به «ایرادات طرح» اشاره می‌کنند اجتناب کنیم.

تهیه فهرستی مشترک از «علایق» به جای اجرای تکنیکی که در آن موافقان و مخالفان را نشان ‌دهد

فرض کنید که گروهی در باره اجرای اقدامی صحبت می‌کنند و شما تسهیلگر این گروه هستید. به جای آن که بپرسیم چه کسانی موافق و چه کسانی مخالف هستند، سعی کنیم اعضای گروه در باره «علایق» یا «منافع» گروه از اجرای آن پروژه یا اقدام صحبت کنند، و تلاش کنیم فهرستی مشترک از «علایق» را تهیه کنند. برای مثال اعضای گروه را تشویق کنید که این طور فکر کنند که با اجرای این پروژه یا اقدام، کدامیک از اولویت‌های گروه محقق می‌شود. در این حالت، نپرسیم که چه کسانی موافق یا چه کسانی مخالف هستند. گاهی حتی از اجرای «تکنیک تی» نیز پرهیز کنیم که در آن یک جدول دو ستونی را می‌کشیم و با تکیه بر بارش افکار از شرکت‌کنندگان، مزایا و معایب آن پروژه یا اقدام را در این دو ستون منعکس می‌کنیم. این کار ممکن است در مواردی خوب باشد اما اگر قرار باشد که شرکت‌کنندگان را تبدیل به موافقان یا مخالفان کند، آنان وارد بازی «موضع‌گیری» می‌شوند، و ممکن است اثربخش نباشد. دقت کنیم موضع گیری را نفی نمی کنیم و حتما در مواردی مفید است. بحث ما این است که با تمرکز بر علایق، شرکت‌کنندگان حتی خلاق‌تر در باره علایق گروه نسبت به اجرای پروژه صحبت کنند.

محل جلسه یا اتاق را طوری ترتیب دهید که اعضای گروه بتوانند یکدیگر را ببینند و فهرست علائق را ببینند

شیوه نشستن اعضای گروه حتما روی روند گفتگو اثر خود را می گذارد. شایسته است اعضای گروه طوری کنار هم بنشینند که همدیگر را ببینند، کسی در جایی نباشد که نشان‌دهنده سلطه باشد یا مانند کلاس درس ننشینند یا حتی طوری نباشد که مخالفان یا موافقان در یک جا کنار هم باشند. شیوه نشستن باید به گونه‌ای باشد که به آدم‌ها این حس را منتقل کنند که اینجا قرار است بر «علایق» مشترک متمرکز شویم و یکدیگر را به عنوان مخالف یا مانعی که مخالف دستیابی گروه به اجرای آن اقدام است، نبینیم بلکه بیشتر حس کنیم یگ گروه هستیم و در کنار هم، در حال تمرکز بر «علایق مشترک» هستیم یا قرار است این علایق را بیابیم و آن را شکل دهیم و بدانیم که این علایق چطور به گروه کمک می‌کند. خوب است شرکت‌کنندگان متوجه شوند که ممکن است هر یک از آنان دریافت متفاونی از مسئله داشته باشد، اما تلاش داریم اجازه ندهیم احساسات نقشی در این فرایند بازی کند، و هر یک از شرکت‌کنندگان متوجه ‌شوند بهتر است با هم ارتباط بگیرند و تا می‌توانند به هم گوش دهند. سعی کنیم در ابتدای جلسه آنان را متوجه کنیم که به چه منظور این طور نشسته‌ایم و بر گروه بودن آنان تأکید کنیم.

برای کمک به شرکت‌کنندگان در کشف علایق، از پرسش‌های مناسب در جریان بحث استفاده کنید

اغلب شناسایی «علایق» زیربنایی مانند پوست کندن پیاز است: تسهیلگر به گروه کمک می‌کند از «موضع اولیه» عبور کنند تا «موضع دیگری» را در زیر آن پیدا کنند. علت این که چنین روشی را به کار می‌بریم به خاطر مقاومت عمدی اعضای گروه نیست. در عوض، نشان می‌دهد که چقدر تفکر بر اساس «مواضع» ریشه‌دار است.

به عنوان مثال، گفتگویی را در نظر بگیرید که در یک گروه در خصوص آموزش شروع شده و اعضای گروه در حال بررسی این هستند که زمانی را برای اجرای آموزش در نظر بگیرند. یکی از اعضای گروه، سارا، ممکن است سه‌شنبه سوم هر ماه را پیشنهاد کند (این موضع سارا است). اگر تسهیلگر این جلسه هستید، از قاعده اصلی «تمرکز بر علایق به جای مواضع» استفاده کنید و چنین پرسشی را طرح کنید: «از نظر شما چرا سه‌شنبه‌های سوم ماه می‌تواند روز خوبی برای آموزش باشد؟» سارا پاسخ می‌دهد: «اگر ما این روز را انتخاب کنیم، بعد با کلاس‌های مدیریت زمان حسن در تضاد نیست». در اینجا، گروه متوجه می‌شود که سارا چه «علایقی» نسبت به اجرای این آموزش در روز سه‌شنبه‌های سوم ماه دارد. با این حال، «همزمان نبودن آموزش با کلاس‌های مدیریت زمان حسن» همچنان «موضع» است، اگرچه «علایق» سارا در حال ظهور است. لازم است پرسش بعدی را طرح کنیم: «آیا می‌توانید توضیح دهید چرا بهتر است از برنامه‌ریزی همزمان با کلاس‌های مدیریت زمان حسن خودداری کنیم؟» در این حالت، معلوم می‌شود که حسن برای تدریس در هر دو کارگاه مورد نیاز است یا اینکه سارا معتقد است مخاطبان یکسانی برای هر دو نوع آموزش وجود دارد.‌

این فرآیند پوست کندن پیاز با پرسش‌هایی که به اعضای گروه کمک می‌کند تا بر «علایق» خود تمرکز کنند، مشابه تکنیک پرسیدن «چراهای» پیوسته است و درست مانند تکنیک «پنج بار چرا»، لازم است بیشتر ادامه دهیم تا علت‌های اصلی را بیابیم. نکته کلیدی این است که پرسش‌ها را به گونه‌ای طرح کنیم که نشان‌دهنده شفقت و کنجکاوی باشد، نه بازپرسی. به‌ندرت اتفاق می‌افتد که شرکت‌کنندگان مستقیم به سراغ «علایق» خود بروند بلکه «علایق» بیشتر پنهان است، و تنها تحت فشار، علایق خود را آشکار می‌کنند. مشاهده علایق متعدد در طول گفتگو بسیار متداول‌تر است، زیرا شرکت‌کنندگان آنقدر به صحبت کردن و فکر کردن بر حسب مواضع عادت دارند که تشخیص و بیان علایقشان مدتی طول می‌کشد.

توجه داشته باشید در هیچ یک از این پرسش‌ها، نیازی به استفاده از واژه‌های «موضع» یا «علاقه» نیست. البته اگر اعضای گروه با این واژه‌ها آشنا باشد، خوب است از همین اصطلاحات استفاده کنیم. به عبارتی، اگر گروه برای خود مقرراتی در خصوص «تمرکز بر علایق» تدوین کرده باشد و در گفتگو بخواهد به این اصول وفادار بماند، در این صورت می‌توانیم با خیال راحت از همین واژه‌ها استفاده کنیم و حتماً مفید خواهد بود. با این حال، اگر در گروهی کار می‌کنید که واژه‌های «موضع» و «علاقه» برایشان اصطلاحات تخصصی است، در این صورت لازم است که مهارت‌های تسهیلگری خود را به کار گرفته و از این واژه‌ها استفاده نکنیم و در عمل و در جریان پرسش‌ها تلاش داشته باشیم تا اعضای گروه بر علایقی متمرکز شوند که ممکن است زیربنای مواضع آنان باشد.

خواه در جلسه‌ای باشیم که به‌تازگی با شرکت‌کنندگان آن آشنا شده‌ایم یا در میان گروهی که مدت‌ها با آنان بوده‌ایم و اعضای گروه برای خودشان مقرراتی برای گفتگو گذاشته‌اند، شایسته است بدانیم با تمرکز بر «علایق» ممکن است لحن و جهت گفتگوها را از همان ابتدا تغییر دهد. کنکاش برای «علایق»، و پرهیز از «مواضع» کمک می‌کند که شرکت‌کنندگان در کنار هم قرار گرفته و آنها را توانا می‌سازد تا مشترکات را پبدا کرده و بر اساس «علایق»، راه‌حل‌های نوآورانه و خلاقانه را پیشنهاد دهند.

سعید نوری نشاط (09129362517)، (اقتباس از فصل شانزدهم کتاب تسهیلگر ماهر)

بازنویسی متن: نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم

«متن زیر همان پست قبلی است با این تفاوت است که من نظرات و دیدگاه های دوستانی را که آن را خواندند و نظر دادند، در آن اعمال کردم. نمی دانم متن بهتر شده است یا نه، اما می دانم که حالا حتما کامل تر شده است. تمرینی برای نوشتار مشارکتی. هر جا کسانی نظر داده اند یا تغییری را پیشنهاد داده اند اسم شان را آورده ام.

متن را بخوانید:

بگذارید کمی در باره «نوشتن»، بنویسیم. ابتدا اینکه در جلسات و کارگاه‌ها، به‌عنوان تسهیلگر، به هنگامی که بارش افکار شفاهی را انجام می‌دهید، شایسته است آنچه توسط شرکت‌کنندگان بیان می‌شود، به گونه‌ای که در معرض دید همه حاضران باشد، نوشته شود. ممکن است هنگام نوشتن، به صورتی آن را وارد کنیم که به دسته‌بندی نظرات بیان شده کمک کند. البته ممکن است همین دسته بندی را با کمک شرکت‌کنندگان انجام دهید. اما این نوشتن ضروری است. وقتی نظرات نوشته می‌شود، به شرکت‌کنندگان این اطمینان را می‌دهد که آنچه بیان کرده‌اند یادداشت شده است و نظراتشان به دست فراموشی سپرده نمی‌شود. پیش آمده است خود من به هنگام نوشتن، روی یک تابلو، نظرات را فهرست کرده‌ام و همزمان روی برگه دیگری که آن هم در معرض دید است، نقشه ذهنی نظرات بیان شده را کشیده‌ام و در این نقشه تا جایی که امکان داشته است، نظرات را دسته‌بندی کرده‌ام. در حین نوشتن، ایده‌های تازه به ذهن شرکت‌کنندگان می‌رسد. به هر حال، همیشه تلاش کرده‌ام که این نوشتن، زیبا و شیرین و گاه خوشمزه باشد!

در ضمن، یادمان نرود که این نوشتن را، به صرف اینکه لازم است انجام ندهیم. باید بتوانیم در حین بارش افکار ارتباط خوبی با شرکت کنندگان برقرار کنیم، با میمیک صورت و نیز لحن مان یا تکرار ایده‌ها، بتوانیم این حس را به مخاطب منتقل کنیم که متوجه منظورشان شده‌ایم (متن اصلی از سعید نوری نشاط، تغییرات در پاراگراف بالا به پیشنهاد آقایان حامد کهرودی و فراز تبریزی و خانم فرزانه نرجسی).

رامین محمدی زره ناسی تجربه شیرینی از نوشتن در جلسات با کمک «ویدئو پروژکتور و لپ تاپ» دارد. ایشان می‌نویسد که نظراتی را که دوستان در جلسات می‌گفتند به صورت فونت‌های شفاف و بزرگ می‌نوشتند و جلوی هر جمله، فاعل آن را نیز می‌نوشتم و این موضوع باعث شد تا فرایند جلسات از یک حالت خسته‌کننده تبدیل به یک فرایند هیجان‌انگیز و لذت‌بخش شود به گونه‌ای که دیگران متوجه منظور هم می‌شدند و از تقابل و تضاد بی‌معنا جلوگیری می‌شد.

یادمان باشد که «نوشتن» یکی از مهارت‌های کاربردی و چهارگانه زبانی است که لازم است به آن تجهیز باشیم. اما نوشتن کجا به ما کمک می‌کند نوشتن مهم است، به ویژه در پایان جلسات، وقتی که لازم است صورتجلسه‌ای تنظیم شود. گاهی در جلسات اولیه، این تسهیلگر است که در کنار یکی از شرکت‌کنندگان (با این هدف که بعدا ایشان آن را انجام دهد)، صورتجلسه را می‌نویسد. اما بتدریج تنظیم صورتجلسه را به یکی از شرکت‌کنندگان بسپارید. در باره صورتجلسه، می‌توانم نکات زیادی را بیان کنم، اما به نظرم هر چه گفته شود، زیاد اثربخش نباشد. این تمرینی است که باید در عمل انجام شود. فقط این نکته را بگویم که گاهی خود اعضای گروه محلی خلاقیت‌هایی را در تنظیم صورتجلسه به کار می‌برند که قابل توجه است. همین خلاقیت‌ها می‌تواند صورتجلسه را از یک «عمل صرفا لازم»، تبدیل به یک تجربه هیجان‌انگیز کند. شایسته است جامعه محلی اهمیت و کارکرد نوشتن و صورتجلسه را درک کند و بیاموزد و بعد دست شرکت‌کنندگان ازجامعه محلی را باز بگذارید و ببینید که چطور می‌توانند آن را شیرین‌تر کنند (متن اصلی از سعید نوری نشاط، تغییرات در پاراگراف بالا به پیشنهاد خانم فرزانه نرجسی و آقایان سیامک دربیگی و عباس بیدار).

اما ماجرای نوشتن فقط نوشتن بارش افکار یا صورتجلسه نیست. گزارش‌نویسی از آن اموری است که باید به آن اهتمام ورزید. خوب است تسهیلگر دفترچه‌ای برای یادداشت‌های روزمره‌اش داشته باشد. به نظرم این دفترچه باید حاوی کلی نقشه‌های ذهنی از موضوعات متفاوت، نقاشی‌های قشنگ از کارهای روزمره، برخی درس‌های آموخته و حتی فرایندهای جلسات یا کارگاه‌ها باشد. تلاش کنید چنین تمرینی را آغاز کنید. این گونه نوشتن ذهن را راه می‌اندازد. بیاییم به این نوشتن عادت کنیم. قول می‌دهم دفترتان دیدنی شود. از آن دفترهایی که همه برای دیدنش لحظه شماری می‌کنند (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظراتی از خانم‌ها پریسا باجلان و آفاق نیک نفس).

عالیه یعقوب زاده نوشته است که در یک کارگاه، به شرکت کنندگان گفتیم که هر یک گزارشی از کارگاه تهیه کند و جالب این است که هر یک از آنان گزارشی متفاوت از آن کارگاه نوشتند که تجربه قشنگی بود. همچنین می نویسد که در کارگاه دیگری، به هر یک از شرکت کنندگان یک دفترچه چهل برگ خوشگل دادم و به آنان گفتم که این را به خانه ببرند و با کمک همه افراد خانواده، هر شب به پرسش های خواسته شده در کارگاه، پاسخ دهند. این پاسخ می تواند نوشتاری، تصویری، گفتگو یا داستان یا نقل قول باشد. می توانند حتی عکس از محله را در آن وارد کنند. این کار خودش سندی از کار انجمن همیاران محله شد. کاری بسیار مشارکتی. و تسهیلگران نیز از مردم محله چیزهای بسیاری یاد گرفتند. کار زیبایی بود.

یکی از کارهایی که من از تسهیلگرانی که همکارم بوده‌اند، درخواست می‌کردم انجام دهند، نوشتن خاطرات تسهیلگری‌شان (لاگ یا روزنگار) بوده است. نوشتن این خاطرات به حرفه‌ای شدن تسهیلگران کمک می‌کند. در نوشتن این خاطرات، تسهیلگر با خودش مانند «شخص سوم» برخورد می‌کند. در واقع از «بیرون» به خودش می‌نگرد (بیان تجربه زیسته) و بدین ترتیب، در هنگام نوشتن خودش را ارزیابی می‌کند (نوشتن یعنی مرور خاطرات، برنامه آینده و درس‌های گذشته). این نوشتن اعجاز می‌کند. این نوشتن به نوعی نشان نظام مندی، سیستم تفکر و تصمیم گیری و التزام درونی ما به دیدگاه هایمان هست. در عین حال، این نوشتن بخشی از مدیریت دانش در انجمنی است که کار تسهیلگری می‌کند. می‌توان این متن‌ها را کدگذاری کرد و بعدا مورد تحلیل قرار داد (متن اصلی از سعید نوری نشاط با تغییر پیشنهادی آقایان ناصر عطوفتی وعباس بیدار و خانم‌ها آرزو سلامت‌نیا و زهرا معینی‌بخش). البته یادمان نرود که برای نوشتن خوب، باید بسیار خواند. نوشتن مهارتی است که در کنار خواندن تقویت می‌شود (خانم احترام سادات مازادی).

البته داشتن دفترچه یادداشت‌های روزمره و نیز خاطرات‌نویسی بخش کوچکی از فرایند گزارش‌نویسی و مستند ساختن است. یادمان نرود که تكيه بر قلم، همانا تكيه بر سند و استدلال است. شکل‌های متنوعی از گزارش‌ها و مستندات وجود دارد که می‌توان به آنها اهتمام ورزید. برای برخی از دوستان نوشتن گزارش، دشوار است. بپذیریم این دشواری ارزش دارد. باید از آن استقبال کنیم و در عین حال، تلاش کنیم گزارش‌هایمان، هم حاوی فرایند باشد و هم حاوی نتایج. در گزارش‌ها، بخش خاصی را به چالش‌هایی اختصاص دهیم که با آنها روبرو شده‌ایم و توانسته‌ایم آنها را تبدیل به فرصت کنیم یا اینکه گروه محلی موفق شده از آن چالش عبور کند. همچنین توجه خاصی به درس‌های آموخته داشته باشیم. پیش از این به درس‌های آموخته پرداخته‌ام. در اینجا به این بسنده می‌کنم که درس‌آموخته یعنی ما رفتار تازه‌ای را تجربه کرده‌ایم که جواب داده است یا از تکنیکی استفاده کرده‌ایم که پیش از این نکرده بودیم یا راه تازه‌ای رفته‌ایم که قبلا نرفته‌ایم. لازم است که این درس‌ها جایی در گزارش‌ها بیان شود. یک نکته مهم دیگر اینکه بهتر است در تیم تسهیلگری فردی که موظف به مستندسازی است نکات کلیدی تهیه گزارش را هم یادداشت بردارد تا تهیه گزارش تسهیل گردد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظرات آقای حسین بدری پور).

راز مانایی، پایایی و پویایی علم و دانش، نوشتن است. نوشتن، بسان بند پارچه ای است که پیرمردان و پیر زنان قدیمی بر انگشت خود گره می‌زدند، می‌ماند تا مطلب مورد نظرشان در جایی که می‌خواهند به یاد آورند. می‌نویسیم تا ازحافظه ی ما پاک نشود و با نشر آن، دیگران نیز از دانش بهره‌مند شوند. به قول خیام فضیلت آدمی با نوشتن کامل می‌شود و این است رمز زیبایی نوشتن. نوشتن معجزه می‌کند. کوتاه سخن اینکه در تسهیلگری چون پیوندی عمیق با حس درونی انسان دارد ترجیحا با کمترین فاصله از اتمام یک بخش از این فرآیند باید به تحریر درآید تا بازتاب روحی کلاس یا کارگاه آموزشی و ... عمیق‌تر مستند گردد، و به قول دکتر عادل سلیمانی، بنویسیم تا زنده بمانیم. نوشتن استمرار می‌دهد. با این نگاه، نوشتن نقش عظیمی در انتقال دانش و تجربیات داشته و یادگیری دارد و همچنان جایگاه آن در بین مهارت‌های مختلف، رفیع است. به قول یکی از تسهیلگران، به اشتراک گذاشتن تجربیات همان تثبیت ردپاهایمان در کوچه های روستاست. البته یادمان باشد که نوشتن مطلق نشود. زیرا گاهی ممکن است همه چیز را نرساند. گاهی لازم است برای انتقال تجربه چندبعدی (تصویر، صدا و ...) عمل کرد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظرات خانم‌ها راحله بحرانی، سمانه ساعدی، مریم احمدپور، افسانه احسانی و سونیا پیران و آقایان حسینعلی متولی و پیام احتسابیان و مرتضی پیروزبخت).

برخی بر این باورند که عده‌ای از تسهیلگران از نوشتن گزارش فراری هستند یا حتی می‌ترسند (به سبب قضاوت شدن) چون آموزش ندیده‌اند و در نظام آموزشی ما، نوشتن کم‌اهمیت تلقی می‌شود. یکی از ضعف‌های اساسی سیستم آموزشی ما این است که نوشتن را به ما یاد نمی‌دهد! آنقدر که روی دیکته تاکید می‌شود به انشاء توجه نمی‌شود. عامل دیگر شاید ادبیات حاکم بر فضای مجازی است که کمتر نشانی از نوشتن در آن هست. فضای مجازی باعث شده انگیزه سوادآموزی و حوصله‌ها کم شود و بیشتر میل به دیدن و شنیدن را ترغیب می‌کند تا خواندن. ولی توهم دانش را بالا می‌برد. گویا امروزه ادبیات شفاهی امروز بیشتر مقبول است (آقایان سیامک دربیگی، عباس بیدار و شهرام فرضی)‌. یکی از تسهیلگران بیان کرده است که در دوره‌ای که مهندس مشاور بوده گزارش‌هایی که می‌نوشت به دلیل آنکه خلاقانه نبود و ماهیت آن کارفرما محور بود نتوانست برایش تجربه چندان شیرینی شود و منجر به خستگی ذهنی و روحی هم می‌شد چنان که هنوز هم از نوشتن می‌ترسد و تلاش می‌کند بیشتر نقاشی کند. شاید هم هیچ آدابی و ترتیبی لازم نیست و نوشتن در فرآیند تسهیلگری به هر شکلی که انجام شود، مفید و موثر است (آقای رامین محمدی و خانم سارا احتشامی‌فر).

البته می‌توان برای کاستی سختی نوشتن، از ظرفیت تکنولوژی در تبدیل صوت به متن استفاده شود که خیلی کار نوشتن را تسهیل می‌کند (آقای ناصر نوربخش). یکی از طرفداران نوشتن می‌نویسد که «نوشتن باعث نظم ذهنی نیز می‌شود». با این وجود، به نظر چیزی که در لابلای عصر سرعت و سبقت و دیجیتال نباید مغفول شود این است که نوشتن با قلم و خودکار و کاغذ نیز تمرین شود. تمرین نوشتن با ابزارهای نوستالژیک خیلی روح‌نواز و ملایم‌تر است. در کل به هر بهانه و با هر ابزاری که می‌پسندیم بنویسیم (خانم سمیرا جولایی).

البته می‌توانیم فضای مجازی را به کار بگیریم و در اینستاگرام یا وب‌لاگ یا شبکه‌های اجتماعی نیز در باره تجربه‌هایمان بنویسیم. این تجربه دیگری است که می‌تواند شیرینی‌های خاص خودش را داشته باشد. می‌توانیم در باره تجربه‌هایمان، درس‌هایمان یا ارزش‌های تازه‌ای که یافته‌ایم، بنویسیم. حتی در باره ناکامی‌ها و شکست‌ها هم بنویسیم. بازخوردها را منعکس کنیم. این کار البته مهارت می‌خواهد. هر یک از این شبکه‌ها محدودیت‌های خود را دارد. باید این محدودیت‌ها را شناخت تا بهتر بتوان از این امکان استفاده کرد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با پیشنهاد از سوی خانم زهرا فارسی‌نژاد).

راستی یادمان باشد که هنگام نوشتن به «درست نوشتن»، «املای کلمات» و نیز «کاربرد صحیح علائم» در جای مناسب دقت کنیم تا خوانش متن راحت‌تر باشد. پس از نوشتن هر متنی باید دوباره یا چند بار آن را خواند تا از انتقال درست مفاهیم مطمئن شد. فراموش نکنیم که لحن گفتار در نوشته منتقل نمی‌شود؛ هر جا لازم است از واژه‌های مناسب با فضای گفتار در نوشته استفاده شود. اصول نگارش رعایت شود مانند فاصله‌ها و پاراگراف‌ها که به زیبایی نوشته کمک می‌کند. در عین حال، در متن، رعایت «مقدمه، محتوا و موخره یا جمع‌بندی» را نیز کنید (خانم‌ها احترام سادات مازادی و مریم احمدپور).

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه‌ای شیرین کنیم و از متن حاضر مانند یک راهنما برای ورود به جزئیات نوشتن استفاده کنیم.

با تشکر از خانم‌ها فرزانه نرجسی، احترام سادات مازادی، سمیرا جولایی، عطیه اخوت، راحله بحرانی، بهار وثیقی، عالیه یعقوب زاده، پریسا باجلان، آرزو سلامت‌نیا، مهدیه تجملیان، مریم احمدپور، آفاق نیک نفس، سارا محبوبی، سونیا پیران، زهرا معینی بخش، طهورا زمانی، زهرا فارسی‌نژاد، سارا احتشامی‌فر و افسانه احسانی، سمانه ساعدی، سودابه محمدپور، سحر کاظمی، و آقایان سیامک دربیگی، رامین محمدی زره ناسی، ناصر نوربخش، پیام احتسابیان، حامد کهرودی، رضا رجبی، ناصر عطوفتی، حسینعلی متولی، مرتضی پیروزبخت، عباس بیدار، عادل سلیمانی، فراز تبریزی، و حسین بدری پور.

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم.

نوشتن یکی از مهارت های چهارگانه زبانی است که لازم است به آن تجهیز باشیم. اما نوشتن کجا به ما کمک می کند؟ بگذارید کمی در باره نوشتن، بنویسیم. ابتدا اینکه در جلسات و کارگاه ها، به عنوان تسهیلگر، به هنگامی که بارش افکار شفاهی را انجام می دهید، شایسته است آنچه توسط شرکت کنندگان بیان می شود، به گونه ای که در معرض دید همه حاضران باشد، نوشته شود. ممکن است هنگام نوشتن، به صورتی آن را وارد کنیم که به دسته بندی نظرات بیان شده کمک کند. البته ممکن است همین دسته بندی را با کمک شرکت کنندگان انجام دهید. اما این نوشتن ضروری است. وقتی نظرات نوشته می شود، به شرکت کنندگان این اطمینان را می دهد که آنچه بیان کرده اند یادداشت شده است و نظراتشان به دست فراموشی سپرده نمی شود. پیش آمده است خود من به هنگام نوشتن، روی یک تابلو، نظرات را فهرست کرده ام و همزمان روی برگه دیگری که آن هم در معرض دید است، نقشه ذهنی نظرات بیان شده را کشیده ام و در این نقشه تا جایی که امکان داشته است، نظرات را دسته بندی کرده ام. به هر حال، همیشه تلاش کرده ام که این نوشتن، زیبا و شیرین و گاه خوشمزه باشد!

نوشتن مهم است، به ویژه در پایان جلسات، وقتی که لازم است صورتجلسه ای تنظیم شود. گاهی در جلسات اولیه، این تسهیلگر است که در کنار یکی از شرکت کنندگان (با این هدف که بعدا ایشان آن را انجام دهد)، صورتجلسه را می نویسد. اما بتدریج تنظیم صورتجلسه را به یکی از شرکت کنندگان بسپارید. در باره صورتجلسه، می توانم نکات زیادی را بیان کنم، اما به نظرم هر چه گفته شود، زیاد اثربخش نباشد. این تمرینی است که باید در عمل انجام شود. فقط این نکته را بگویم که گاهی خود اعضای گروه محلی خلاقیت هایی را در تنظیم صورتجلسه به کار می برند که قابل توجه است. همین خلاقیت ها می تواند صورتجلسه را از یک «عمل صرفا لازم»، تبدیل به یک تجربه هیجان انگیز کند. دست شرکت کنندگان را باز بگذارید و ببینید که چطور می توانند آن را شیرین تر کنند. 

اما ماجرای نوشتن فقط نوشتن بارش افکار یا صورتجلسه نیست. گزارش نویسی از آن اموری است که باید به آن اهتمام ورزید. خوب است تسهیلگر دفترچه ای برای یادداشت های روزمره اش داشته باشد. به نظرم این دفترچه باید حاوی کلی نقشه های ذهنی از موضوعات متفاوت، نقاشی های قشنگ از کارهای روزمره، برخی درس های آموخته و حتی فرایندهای جلسات یا کارگاه ها باشد. تلاش کنید چنین تمرینی را آغاز کنید. قول می دهم دفترتان دیدنی شود. از آن دفترهایی که همه برای دیدنش لحظه شماری می کنند. 

یکی از کارهایی که من از تسهیلگرانی که همکارم بوده اند، درخواست می کردم انجام دهند، نوشتن خاطرات تسهیلگری شان بوده است. نوشتن این خاطرات به حرفه ای شدن تسهیلگران کمک می کند. در نوشتن این خاطرات، تسهیلگر با خودش مانند «شخص سوم» برخورد می کند. در واقع از «بیرون» به خودش می نگرد و بدین ترتیب، در هنگام نوشتن خودش را ارزیابی می کند. در عین حال، این نوشتن بخشی از مدیریت دانش در انجمنی است که کار تسهیلگری می کند. می توان این متن ها را کدگذاری کرد و بعدا مورد تحلیل قرار داد. 

البته داشتن دفترچه یادداشت های روزمره و نیز خاطرات نویسی بخش کوچکی از فرایند گزارش نویسی و مستند ساختن است. شکل های متنوعی از گزارش ها و مستندات وجود دارد که می توان به آنها اهتمام ورزید. برای برخی از دوستان نوشتن گزارش، دشوار است. بپذیریم این دشواری ارزش دارد. باید از آن استقبال کنیم و در عین حال، تلاش کنیم گزارش هایمان، هم حاوی فرایند باشد و هم حاوی نتایج. در گزارش ها، بخش خاصی را به چالش هایی اختصاص دهیم که با آنها روبرو شده ایم و توانسته ایم آنها را تبدیل به فرصت کنیم یا اینکه گروه محلی موفق شده از آن چالش عبور کند. همچنین توجه خاصی به درس های آموخته داشته باشیم. پیش از این به درس های آموخته پرداخته ام. در اینجا به این بسنده می کنم که درس آموخته یعنی ما رفتار تازه ای را تجربه کرده ایم که جواب داده است یا از تکنیکی استفاده کرده ایم که پیش از این نکرده بودیم یا راه تازه ای رفته ایم که قبلا نرفته ایم. لازم است که این درس ها جایی در گزارش ها بیان شود. 

می توانیم در اینستاگرام یا وب لاگ یا شبکه های اجتماعی نیز در باره تجربه هایمان بنویسیم. این تجربه دیگری است که می تواند شیرینی های خودش را داشته باشد. می توانیم در باره تجربه هایمان، درس هایمان یا ارزش های تازه ای که یافته ایم، بنویسیم. این کار البته مهارت می خواهد. هر یک از این شبکه ها محدودیت های خود را دارد. باید این محدودیت ها را شناخت تا بهتر بتوان از این امکان استفاده کرد. 

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم.

تسهیلگر متواضع !

هفته پیش در سمیناری شرکت کردم که در جریان آن یکی از سخنرانان در باره کشاورزی سالم و به ویژه کشاورزی ارگانیک صحبت می کرد. ایشان از کشاورزانی مثال زد که ادعایی ندارند و می گویند تا رسیدن به کشاورزی ارگانیک فاصله زیادی دارند، با این وجود، بی سر و صدا، تلاش دارند که به آن اندازه از سلامت برسند. اما در عین حال کسانی هم هستند که تازه شروع کرده اند و پیوسته فریاد برمی آورند که محصولات ما ارگانیک است. در حالی که هنوز فاصله زیادی با ارگانیک شدن محصولاتشان دارند. سخنران از این کشاورزان با پشتکار که هیچ ادعایی ندارند و در مسیر کشاورزی سالم در حرکت هستند، به عنوان کشاورزان متواضع نام برد و در صحبت هایش از ایشان مثال هایی زد. این صفت، یعنی تواضع، به نظرم شامل حال تسهیلگران هم می شود. چرا که ما می گوییم که تسهیلگری کاری است که در جریان آن تسهیلگر نباید دیده شود؛ او به فرایند کمک می کند، اما در محتوا دخالتی نمی کند. هنرمندانه، باعث می شود که مشارکت شکل گیرد، اما خود شرکت نمی کند. او کنار می ایستد و اجازه می دهد که اعضای اجتماع خود، سکان امور را به دست گیرند. حتما تسهیلگر لازم است که رفتاری از روی تواضع داشته باشد.

از سوی دیگر، فعالیت های تسهیلگرانه، فعالیت هایی تدریجی و آرام هستند و نتیجه کار گروهی کسانی هستند که در محله یا روستا فعالیت می کنند. این تدریج و آرام پیش رفتن به سوی دستآوردها، حتما نیاز به همان رفتار متواضعانه دارد. تا کنون در کارگاه های بسیاری تلاش کرده ایم که اخلاق و رفتار یک تسهیلگر را مورد بررسی قرار دهیم، و تا کنون در هیچ موردی "تواضع" را لحاظ نکرده ایم. به نظر می آید که لازم است به این "تواضع" دقت داشته باشیم.

سال هزار و چهارصد در حال تمام شدن است و چند روزی تا سال نو هزار و چهارصد و یک باقی است. قرنی نو برای تاریخ ایران آغاز خواهد شد. امیدوارم که بتوانم در این قرن جدید هم همراه تان باشم. سال نو مبارک!

آماده سازی، یک مهارت مهم و ضروری برای تسهیلگر

در باره مهارت های زبانی پیش از این در همین اینستاگرام نوشته ام و اینکه خوب است تسهیلگر هم خوب گوش دهد و هم خوب صحبت کند و هم خوب بنویسد و هم خوب بخواند. هر چهار مهارت ضروری هستند اما امروز می خواهم در باره جنبه تازه ای از ارتباط بگویم: آماده سازی. اگر در مسابقه دو شرکت کرده باشید، وقتی که می خواهد شروع شود، کسی هست که می گوید: «سر جایتان، آماده، رو». این کلمه آماده، ذهن دوندگان را آماده می کند. اما در یک جلسه وقتی در میان گروهی هستیم، مطابق مدل لوین در باره یخ آب کردن (که معمولا در کارگاه ها مفصل در باره اش توضیح می دهم)، باید آماده شان کنیم. باید هم در باره جلسه بگوییم و هم فضایی از صمیمیت و دوستی برقرار کنیم و این طور به آماده سازی کنیم. آماده سازی یک مهارت است.

من وقتی که آماده سازی می کنم، کلی چیز متوجه می شوم. متوجه آدم ها می شوم و اینکه چه تیپی هستند، حتی متوجه انتظارات آنها می شوم. اهداف کارگاه را به آنان نشان می دهم، در عین حال که با آنان ارتباط می گیرم. برخی از آماده سازی ها به شرکت کنندگان انگیزه می دهد و خوب تلاشم را می کنم که نظر آنها را به کارگاه و اتفاقی که می خواهد رخ دهد، جلب کنم.

گاهی هم کارهای تازه می کنم. کارهای بدیع! نوآوری. البته کار سخت و دشواری است. تقریبا برای هر کارگاهی کار تازه ای را انجام می دهم که بخشی از آن بستگی به شرایط کار و محیط مان دارد. یعنی محیط باید اجازه این کار را بدهد. اما خوب یک دفعه بالای صندلی و میز می روم (شما این کار را با احتیاط انجام دهید). گاهی کارهای عجیب تر می کنم، قصه تعریف می کنم که برخی از قصه ها را همان موقع می سازم و گاه نیز در حین پرسش و پاسخ، ایده های تازه به ذهنم می رسد. در کارگاهی که با وکلا داشتیم با دمپایی رفتم و یادم هست که چقدر واکنش درست کرد و بعد از روی آن تعریف «انسان» را ساختیم و بسیار مؤثر بود. در کارگاه های بسیاری از توپ استفاده کرده ام.

یادتان باشد برخورد اولیه مهم است و باید حتما احترام گذاشتن در همه وجود شما موج بزند.

آماده سازی هم پایانی دارد. گاهی شرکت کنندگان در همان مرحله باقی می مانند. البته خوب است ولی بتدریج آنان باید متوجه شوند که در حال رفتن به بخش بعدی هستیم.

در نومیدی بسی امید است ! در باره تسهیلگر امیدوار

خانم فارسی نژاد از من پرسیده اند که آیا تا کنون شده است که در فرایند تسهیلگری جوامع محلی ناامید بشوید؟ برای مقابله یا این حس چه کرده اید؟ پرسش جالبی است و تا جایی که یادم می آید دوستان تسهیلگر دیگری نیز از من چنین سئوالی را کرده اند. باورم این است که این موضوع به خط مسئولیت بستگی دارد و اینکه چگونه آن را رسم می کنید. این خط عجیبی است و ارزش دارد که محل آن را همواره مشخص کنید. به عبارتی وقتی می خواهید کارهایتان را طراحی کنید یا برنامه ریزی می کنید، شایسته است این خط را بکشید. این خط نشان می دهد که در زنجیره علت و معلولی «منابع - فعالیت ها - خروجی - اهداف معین - اهداف کلی - چشم انداز» خط مسئولیت شما کجاست. تا کجا شما مسئول هستید و از آن به بعد، یعنی جایی را که مسئول نیستید، چه باید بکنید.

از نظر برنامه ریزان، کسانی که مسئول اجرای یک پروژه هستند، تا به دست آمدن خروجی ها مسئول هستند، از آن به بعد ما مسئولیتی نداریم. مسئولیت ما این است که خروجی ها درست به دست آیند. فعالیت های درست، درست انجام شود و خروجی های پیش بینی شده به دست آیند. ما تا اینجا مسئول هستیم و تا همین جا هم پاسخگو هستیم. معمولا آدم ها در هنگام اجرای یک پروژه در چه صورتی ناامید می شوند : وقتی که به اهداف نمی رسند. دقت کنیم: وقتی که شما مسئول خروجی ها باشید و تلاش کنید که فعالیت ها را درست انجام دهید، حتما خروجی ها به دست می آید و جایی برای نومیدی نیست. پس اهداف چه می شوند؟ گاهی به اهداف نمی رسیم و همین ممکن است باعث نومیدی شود. حالت نومیدی به این سبب ایجاد می شود که ما خودمان را مسئول رسیدن به اهداف می دانیم. در واقع چنین نیست. ما فقط اهداف را مورد ارزشیابی قرار می دهیم و اگر به اهداف نرسیده باشیم، باید از آن درس بگیریم و متوجه خطاهایمان شویم و بعد مطابق با درس هایی که گرفته ایم و ارزش هایی که به دست آورده ایم و خطاهایی که متوجه آن شده ایم، دوباره فعالیت ها را اصلاح کنیم و تلاش مان را همچنان ادامه دهیم. تمام رمز نومید نشدن همین جاست. ما مسئولیت فعالیت ها و خروجی ها را به دست می گیریم و تلاش می کنیم که بپاییم که فعالیت های درست، درست انجام شود، اما برای اهداف، فقط ارزشیابی می کنیم که ببینیم که به اهداف رسیده ایم یا نه.

بارها در باره این خط مسئولیت و ارزش آن در برنامه ریزی صحبت کرده ام. این خط آن اندازه مهم است که می توان سنجید که آیا برنامه ریزی درست انجام گرفته است یا نه. الان البته نمی خواهم آموزش برنامه ریزی بدهم ولی لازم است که این خط درست ترسیم شود.

تسهیلگری گروه های خاص

وقتی که در باره تسهیلگری در گروه های خاص صحبت می کنیم، ملاحظات کار تسهیلگر بیشتر می شود. تصور کنید که می خواهید که در گروه کودکانی تسهیلگری کنید که برای مثال از یک آسیب جسمی رنج می برند، در این صورت باید دقت کنیم که ملاحظات بسیاری است که باید در نظر داشته باشید.

نکته نخست. پیش از هر کاری، باید به این پرسش پاسخ دهید که گروه هدف شما، آیا می توانند با هم و در کنار هم باشند. ممکن است که گروه مخاطب شما افرادی باشند که از افسردگی رنج می برند، و اصلا نتوانند در یک جلسه گروهی در کنار سایر افراد افسرده باشند، یا اگر باشند ممکن است ترجیح دهند که ساکت بمانند. در این صورت یکی از دغدغه های تسهیلگر این است که آیا آنان می توانند گروهی در کنار هم باشند یا نه. اگر نشد که گروهی کنار هم باشند در این صورت، دیگر از روش های تسهیلگری استفاده نمی کنیم. شاید لازم باشد یا ممکن است مشاور، در ارتباط شخصی خود با اعضای هدف، از تکنیک های تسهیلگری استفاده کند ولی مسیر، مسیر جمعی و گروهی (آن طور که در تسهیلگری لازم است) نیست.

در اینجا لازم است که در باره گروه های خانوادگی، گروه های همتا و همین طور در باره گروه های ترکیبی توضیحاتی دهم. یعنی ممکن است که گروه خاص ما به واسطه ویژگی هایی که دارد، ما را به این سمت هدایت کند که مثلا یک گروه خانوادگی شکل دهیم. این تجربه واقعی من در کار با افراد کم توان در روستاهاست (معلولان روستایی). می توان چنین گروه هایی را در روستاها شکل داد. مثلا یک فرد کم توان در کنار برادرش و پدرش با فرد کم توان دیگری از همسایگی در کنار مادرش و برادرش می توانند یک گروه را شکل دهند. یا حتی گروه خانوادگی گسترده تری را شکل داد. این گروه هم حمایت را فراهم می آورد و هم توان دوچندانی برای تمرکز روی کاری که می خواهند انجام دهند خواهند داشت.

در مورد گروه همتا هم این توضیح لازم است که اعضای گروه همتا مشخصه مشترکی دارند که آنان را "همتا" می کند. مثلا گروه کسانی که یک بار خودکشی کرده اند و زنده مانده اند، و حالا می خواهند به هم کمک کنند. ممکن است یکی از اعضای گروه نقش تسهیلگر را در این گروه ایفا کند و یا حتی تسهیلگر عضو گروه نباشد و تنها برای تسهیل کار گروهی در میانشان باشد. در گروه همتا، بهتر آن است که یکی از اعضای گروه خودش تسهیلگر باشد. ممکن است یک گروه خاص، گروه همتا شوند.

نکته دوم این است که وقتی تسهیلگری با گروهی از کودکانی رخ می دهد که نیازهای خاص دارند، در این صورت حتما باید فرد حرفه ای که ویژگی های این گروه از کودکان را خوب می شناسد حضور داشته باشد. تسهیلگر می تواند از چنین کارشناسی دعوت کند که در جلسات حضور داشته باشد. طبیعی است که با اطلاعات عمومی ممکن است تسهیلگر دچار خطا شود، به ویژه در زمانی که گروه هدف دارای اختلالات خاصی باشند.

نکته سوم در باره محیطی است که این گروه در آنجا گرد هم می آیند. این مؤلفه تأثیرگذاری است. در کار با افراد کم توان این موضوع بسیار جدی است یعنی محیط جمع شدن باید برای امکان دسترسی آماده سازی شده باشد. در کار با کودکان، محیط باید حتما حس امنیت ایجاد کند. اگر حتی در منزل دور هم جمع می شوند، باید دقت کنیم. مسئولیت جمع شدن این افراد باید در نظر گرفته شود.

نکته چهارم در باره این است که برای چه دور هم جمع شده ایم: برای اینکه محتوای آموزش منتقل شود یا موضوعی بررسی شود یا اصولا جلسه برای موضوع آن باز است و مطابق با نیاز شرکت کنندگان خواهد بود. اینکه کدامیک از این سه حالت خواهد بود، روی فرایند جلسه اثر خود را می گذارد. تسهیلگر باید بتواند به فرایند چنین جلسه ای اشراف داشته باشد.

نکته پنجم مربوط به نشانه های کلامی و غیرکلامی است که شایسته است تسهیلگر به آنها دقت کند. گاهی شاید لازم باشد که تسهیلگر نشانه های غیرکلامی را به کلام تبدیل کند. برای همین خوب است که تسهیلگر پیوسته به همه بنگرد. گاهی در حین صحبت با شرایطی روبرو می شویم که بر شرکت کنندگان فشار روانی وارد می سازد. باید دقت داشته باشیم که ادامه آن فایده دارد یا خیر و گاهی هم ادامه چنین شرایطی، به شرکت کنندگان لطمه می زند. در این صورت بهتر است که متوقف شود. گاهی هم لازم است که احساسات افراد که ممکن است خودشان بیان نکنند، بیان شوند. مثلا هر بار که مسئله خاصی طرح می شود، اخم های اکبر در هم فرو می رود و تسهیلگر لازم است که مطرح کند که آیا اکبر جان از بیان این موضوع در جمع ناراحت می شوی؟ و ممکن است اکبر با تکان دادن سر تأیید کند. در این صورت ممکن است که تسهیلگر بخواهد که از ادامه صحبت در باره آن مسئله خاص پرهیز شود.

نکته ششم در باره کمک تسهیلگر است. کمک تسهیلگر باید بداند که چه وظیفه ای بر عهده دارد. در چنین جلساتی ممکن است که وظایف کمک تسهیلگر بیشتر باشد. لازم است که از قبل بداند و اینکه چطور باید به فرایند جلسه کمک کند.

نکات مهم دیگری ممکن است در باره شروع جلسه و پایان دادن به آن مطرح باشد که آن را برای فرصت دیگری می گذاریم.

گروه سازی یا گروه شدن

سال ها پیش، شاید حدود پانزده سال پیش، وقتی که برای برگزاری کارگاهی در باره گروه سازی در جهت توانبخشی مبتنی بر جامعه (در روستاها) ویژه افراد کم توان دعوت شده بود، به عنوان آموزشگری که فرایند گروه شدن را آموزش می داد (یا به عبارتی زمین برای یادگیری فرایند گروه شدن دیگران آماده می کرد)، پیوسته تأکید کردم که نگوییم «ساختن گروه» که این امر بیشتر تسهیل «گروه شدن» است. اما زمان گذشت و آن اندازه درگیر شدیم که متوجه نشدیم عبارت هایی نظیر "گروه سازی" یا "اجتماع سازی" دیگر جای خود را باز کرده است. من هم خودم آنها را گاهی به کار می برم. اما به واقع در ادبیات هنر تسهیلگری، آنچه مهم است این است که تسهیلگر فرایند «گروه شدن» را تسهیل می کند نه اینکه بخواهد گروهی را بسازد. به عبارتی، اگر عده ای اراده می کنند که در کنار هم، گروهی داشته باشد، آنان در حال گروه شدن هستند، یا اگر گروهی را می سازند، با اراده خودشان است. تسهیلگر، فرایند «گروه شدن» را تسهیل می کند یا حتی اگر می خواهیم از «گروه سازی» استفاده کنیم، چه بسا بهتر باشد که بگوییم که «تسهیل فرایند گروه سازی». هر چند تصورم این است که بهتر است همان «گروه شدن» را به کار ببریم. 

نگاهی کوتاه به فرایندهای تسهیلگری (رویکرد کورت لوین در باب تغییر)

پیش از این، بارها و بارها، تأکید کرده ام که چه اندازه فرایند تسهیلگری برای تسهیلگر یا گروه تسهیلگری اهمیت دارد. بارها گفته ام که لازم است برای آن وقت بگذارد و حتی ظرایف آن را نیز مشخص کنید. گفته ام که چگونه می شود که به تدریج فرایند را با گروه هدف یا اجتماع محلی به اشتراک می گذارید و بعد این را هم تأکید کرده ام که لازم است همین فرایند تسهیلگری را پیش از خروج به خود گروه هدف یا اجتماع محلی بسپارید. اینک نمی خواهم در این خصوص بنویسم. بیشتر متمرکز بر این هستم که چه اتفاق کلی در این مسیر تسهیلگری رخ می دهد.

می خواهم به اندیشه های کورت لوین (Kurt Lewin) در باره تغییر اشاره کنم. البته با این نگاه که هر تغییری که رخ خواهد داد، تغییر باب میل تسهیلگر نخواهد بود، بلکه تغییری درونزا و مطابق با آنچه است که گروه هدف (یا اجتماع محلی) طلب می کند. لوین در ارائه مدل تغییر خود برای سازمان ها، به فرایند "خروج از انجماد"، "تغییر"، و "دوباره منجمدسازی" اشاره کرده است. این روش شامل آماده سازی کارکنان برای تغییر (خروج از انجماد)، ایجاد تغییرات و در نهایت ادغام و عادی سازی این تغییرات در سازمان است. من این سه مرحله بدین صورت و با تکیه بر مفاهیم تسهیلگری چنین نوشته ام: "یخ شکنی"، "تسهیل تغییر" و "بازگشت به کار و زندگی". در اینجا یخ شکنی به معنایی وسیع تر از آنچه که در ادبیات تسهیلگری به کار می رود به کار رفته است. یخ شکنی معمولا در ابتدای کارگاه ها، به روشی گفته می شود که شرکت کنندگان را با هم و با تسهیلگر صمیمی می کند و آنها را برای کارگاه آماده می سازد. در اینجا به یک فرایند طولانی تر گفته می شود که تسهیلگر موفق می شود همان یخ شکنی را در سطحی گسترده تر و با گروه هدفش در یک زمان طولانی تر انجام دهد. برای درک بهتر این طور فرض کنید که قرار است که یک بلوک یخ به شکل تازه ای تبدیل شود. بلوک یخ را نمی توان بدون شکستن به شکل جدید مجبور کرد. باید آب شود، در قالب ریخته شود و دوباره یخ بزند تا شکل جدید را بگیرد. این مثال فقط برای تصوری فیزیکی از مسئله است. در مسائل مرتبط با جامعه، این طور آب شدن یخ، قالب گیری و دوباره یخ زدن صورت نمی گیرد و اصولا تسهیلگران با این رویکرد با موضوع روبرو نمی شوند. این مثال فقط برای درک بهتر زده شد. به عبارتی اعتمادسازی، صمیمی شدن و ایجاد ارتباطات برای یک اجتماع سازی اولیه لازم است تا بتوان تغییر را تسهیل کرد و این تغییر - تأکید می کنم - تغییر مورد علاقه تسهیلگر نیست بلکه تغییری است که خود اجتماع آن را شکل می دهد، و لازم است که تسهیلگر کمترین مداخله را در آن داشته باشد (تسهیلگری نامداخله گر).