اخلاق حرفه ای تسهیلگران

یادم است یک بار یکی از کسانی که در جلسات محلی در یکی از محلات شهر تهران شرکت کرده بود، با یکی از تسهیلگران کارش به مجادله کشید. من تا آمدم که فضا را برای یک گفتگوی سالم آماده کنم، دیدم که آن فرد خیلی زیبا، به تسهیلگرمان گفت: حداقل آدم باش! به هر حال حق با شهروندی بود که در جلسه حضور داشت و آن ماجرا به خوبی و خوشی خاتمه یافت اما یک درس بزرگ داشت که جایی در دفتر روزمره ام نوشتم: با اخلاق باشیم. یادمان نرود، اخلاق در تسهیلگری حیاتی است، چرا؟ چون هم به ایجاد اعتماد یا تقویت آن کمک می کند، هم تسهیلگر باید نسبت به اقداماتی که انجام می دهد یا تحقق فرایندی که در حال پیشبرد آن است، باید پاسخگو باشد هم به کسانی که او را به کار گرفته اند، هم به جامعه محلی و هم به سایر کسانی که ممکن است در آن مورد بپرسند. واقع این است که در مراحل ابتدایی کار، که بیشتر کار از جنس مداخله است، اصولا تصمیماتی گرفته می شود که بر زندگی امر تأثیر می گذارد. ممکن است بعدها خود مردم یا جامعه کار را به دست گیرند و به پیش ببرند، ما واقعا تسهیلگر باید پاسخگوی آنچه باشد که در شروع انجام داده است، پاسخگوی همه «انتخاب‌هایش».

اخلاق حرفه ای فقط برای تسهیلگران نیست. پزشکان، وکلا و مشاوران حقوقی، مهندسان، بازرسان و حسابرسان، و بسیاری از حرفه های دیگر، حتی دارای کدهای اخلاقی تعریف شده ای هستند که باید رعایت کنند. این اخلاق حتما برخاسته از مجموعه ای از ارزش هاست که کار تسهیلگری اجتماع محور به کار گرفته می شود. برای مثال، احترام به انسان ها یک ارزش مهم است و متناسب با این ارزش، برای مثال اخلاق پاسخگویی تعریف می شود.

به دوستانم پیام دادم که در باره این بخش به من کمک کنند. برخی از نظرات رسیده چنین است:

علی حیاتی: رعایت اخلاق در همه جا کار سختی است ولی شدنی است. این موضوع با الزام به تمرین و خواستن محقق می شود و می‌توان در آن حرفه‌ای شد. خودم را مثال می زنم: خیلی زمان برد تا بتوانم کمی به این اخلاق حرفه ای در تسهیلگری دست یابم و در مواجهه با چالش های ایجاد شده در جامعه محلی یا جامعه هدف شکیبا باشم. (جمع بندی: شکیبایی در مسیر کار تسهیلگری).

سارا محبوبی: عفت کلام و رعایت ادب و احترام؛ دقت در طرز نشست و برخاست؛ رعایت طرز صحبت کردن چه با یک پیرمرد چه پسر بچه ای که همراه پدرش اومده یا برعکس خانم و دختر خانم همراهش، نه با صدای آنچنان بلندی حرف بزند که از روی غرور و خود بزرگ بینی باشه نه آنچنان آرام که نشان از عدم اعتماد بنفس باشد. شنونده خوبی باشد و در شنیدن صبور باشد. ابتدا خوب گوش کند بعد سخن بگوید؛ زود قضاوت نکند.

مارال کازرانی: به نظرم متن شما خیلی خوب توانسته جوهره‌ی «اخلاق حرفه‌ای» را نشان بدهد. زیبایی‌اش اینجاست که از یک صحنه‌ی واقعی شروع می‌کنید و بعد آرام‌آرام به یک مفهوم عمیق می‌رسید. این باعث می‌شود نوشته‌ نه فقط آموزنده، بلکه باورپذیر و انسانی باشد. جمله‌ی «حداقل آدم باش» مثل یک چکش ساده اما محکم روی ذهن خواننده می‌نشیند و کل متن را به‌یادماندنی می‌کند. از دل همین جمله هم درس اصلی درمی آید: تسهیلگری پیش از مهارت، یک مسئولیت اخلاقی است. ارزش کارتان این است که اخلاق رو شعاری نگفتید؛ بلکه نشان دادید اخلاق هم اعتماد می‌سازد، هم پاسخگویی می آورد، هم مسیر یک فرایند جمعی رو تعیین می‌کند. این زاویه نگاه، نوشته‌ شا را از یک تجربه‌ی شخصی فراتر برده و به یک یادداشت تأمل‌برانگیز و الهام‌بخش تبدیل کرده است. خلاصه بگویم: متن شما قوی، انسانی و اثرگذار است؛ چیزی که می‌شود بارها خواند و هر بار یک تلنگر تازه گرفت.

ساجده طبیعی‌نژاد: اگر هر فردی باید در کارش اخلاق حرفه‌ای را رعایت کند؛ تسهیلگر اجتماعی باید دوبار آن را رعایت کند چون در برابر کوچک‌ترین رفتار‌هایش در جامعه محلی مسئول است. یک تسهیلگر اجتماعی باید بداند برای کارش باید دو شخصیت داشته باشد یک شخصیت که برگرفته از زندگی شخصی خودش است که هر نوع رفتار و اعتقاداتی داشته باشد انتخاب خودش است اما شخصیت دیگر باید یک تسهیلگر باشد. در مرحله اول اخلاق حرفه‌ای باید تسهیلگر اجتماعی برای خودش یک جلسه تسهیلگری برگزار کند تا متوجه باشد که از اعتقادات شخصی خودش قضاوتی را به میدان تحقیق و جلسات محلی نبرد و در مرحله‌ی بعدی رعایت اصول اخلاقی و حرفه‌ای در برخورد با اعضای جامعه تعریف می‌شود.

حسین بدری پور: آیا اخلاق تسهیلگر همان کد رفتاری تسهیلگر است (بایدها و نبایدهای وی از نظر اصول تسهیلگری) یا چیزی ورای آن است؟ موردی را ذکر کنم: فردی در کارگاهی، دایم نطر می داد و اجازه صحبت به دیگران نمی داد. من در حال ثبت موضوعات بودم تسهیلگر همکارم که کارگاه را اداره می کرد از وی خواست که اجازه بدهد سایر شرکت کنندگان هم نظراتشان را بدهند! یک ان متوجه شدم. قهر کرد و از سالن جلسه خارج شد. نیم ساعتی قبل از این اتفاق من با آن فرد کمی صحبت کرده بودم و از نظراتش تشکر کرده بودم و شماره اش را گرفته بودم. که بعداً بیشتر صحبت کنیم. یک ساعتی بعد از ترک جلسه وی با من تماس گرفت و عدرخواهی کرد که جلسه را ترک کرده و دعوتم کرد که به منزلش برای صحبت بیشتر بروم. چند سالی ارتباط ما برقرار بود... حالا من اخلاق را رعایت کردم یا اصول را؟ دوستم. چطور؟ اصول تسهیلگری را رعایت نکرده بود؟

مرجان بختیارزاده: به نظرم، در یک پست جداگانه، اول به صورت تیتروار مؤلفه‌های مختلف اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری را تعریف کنید و بعد هر یک از آنها را تشریح کنید.

غلامرضا جعفرزاده: اخلاق حرفه ای همان طور که از اسمش پیداست یه شاخه یا نمود از اخلاق در یک جامعه شغلی هست ولی آن چیزی که خیلی ریشه مهمتر و اساسی تر دارد تعریف اخلاق در مغز هر انسانی هست... یعنی انسان امروز با مجموعه ای از عقاید و باورها اخلاق را برای خودش و دیگران ترجمه میکند و هر جامعه ای اخلاق ترجمه متفاوت تر دارد... در جوامع پیشرفته تر رفتارهای مثبت پرتکرار تبدیل به یک امر بدیهی شده و در جوامع کمتر توسعه یافته همچنان در حال تمرین برای رفتار های عاقلانه تر هست ... اگر بخواهم ساده تر بگویم جامعه با تکرار و آموزش رفتارهای جمعی بهتری در هر حوزه ای می تواند پیدا بکند مانند بستن کمربند در خودرو... و همین مثال در رفتار های شغلی و جوامع حرفه ای هم مصداق دارد.

فاطمه سهرابی: ما فقط تسهیلگری اجتماعی نباید باشیم حتی در خانواده و محیط خانوادگی و اقوام و دوستان حتی برای بهتر شدن خودمان هم باید تسهیلگری کنیم. من وقتی با چالشی مواجه می شوم، نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصت را می چینم، و با رعایت اخلاق سعی می کنم براش راه حل و چاره ای پیدا کنم.

حسین علائدینی: به نظر من اول باید مولفه های یک تسهیل گر را بیان کنیم و بعد مانند خیلی از مشاغل دیگر، برای آن مولفه ها، اخلاق حرفه ای تعریف کنیم.

احمد براهوئی‌نژاد: یادداشت ارزشمندتان درباره‌ی «اخلاق حرفه‌ای تسهیلگران» را مطالعه کردم. همان‌طور که خودتان به‌زیبایی بیان کرده‌اید، اخلاق در تسهیلگری نه‌تنها یک اصل مکمل، بلکه شالوده‌ی این حرفه است. روایت شما از تجربه‌ی عینی با جمله‌ی به‌یادماندنی «حداقل آدم باش» نشان می‌دهد که اخلاق در عمل و در متن زندگی معنا می‌یابد، نه صرفاً در قالب توصیه‌های نظری. به نظر می‌رسد برای غنای بیشتر این بحث می‌توان چند بُعد دیگر را نیز به مجموعه‌ی ارزش‌ها و اصول اخلاقی تسهیلگران افزود: (۱) بی‌طرفی و عدالت: تسهیلگر باید مراقب باشد که در جریان گفتگوها و تصمیم‌گیری‌ها، جانب هیچ گروه یا فرد خاصی را نگیرد و زمینه‌ی برابری در شنیده شدن صداها را فراهم کند؛ (۲) مرزبندی نقش شخصی و حرفه‌ای: همان‌طور که خانم طبیعی‌نژاد هم اشاره کرده‌اند، تسهیلگر باید مراقب باشد باورها و تجربه‌های شخصی‌اش در تصمیم‌ها و قضاوت‌های حرفه‌ای دخالت نکند. این تفکیک، سنگ‌بنای حرفه‌ای‌گری در تسهیلگری است؛ (۳) توانمندسازی به جای مداخله‌ی صرف: اخلاق حرفه‌ای ایجاب می‌کند که تسهیلگر تنها نقش "حل‌کننده" نداشته باشد، بلکه زمینه‌ای بسازد که جامعه‌ی محلی خود به تدریج توانمند شود و اختیار امور را به دست گیرد؛ (۴) محرمانگی و صیانت از اعتماد عمومی: آنچه مردم در جلسات محلی یا گفتگوهای تسهیلگری بیان می‌کنند، سرمایه‌ی اعتماد است. تسهیلگر موظف است آن را حفظ کند و از استفاده‌ی ابزاری یا شخصی پرهیز نماید؛ (۵) یادگیری مداوم و خودبازنگری: اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری ایستا نیست. جامعه‌ها، ارزش‌ها و مسائل تغییر می‌کنند. تسهیلگر باید خود را به یادگیری پیوسته، نقدپذیری و بازنگری در روش‌هایش متعهد بداند. با این نگاه، همان‌طور که در یادداشت شما نیز برجسته شد، اخلاق حرفه‌ای فراتر از «بایدها و نبایدها»ی رسمی است و به یک رویکرد مسئولانه، انسانی و پاسخگو در کل فرایند تسهیلگری تبدیل می‌شود. در پایان، بابت طرح چنین بحث ارزشمندی که هم جنبه‌ی نظری دارد و هم ریشه در تجربه‌ی زیسته، از شما سپاسگزارم. یقین دارم پرداختن بیشتر به این موضوع می‌تواند به تدوین یک چارچوب جامع‌تر برای اخلاق حرفه‌ای تسهیلگران در ایران کمک شایانی کند.

کبری درخشان: اخلاق در تسهیلگری حکم قلب در بدن انسان را دارد هرچه سالم تر باشد عملکرد در تسهیلگری بهتر پیش می‌رود، هرچه تسهیلگربا اخلاق حرفه ای آشنا باشد پیش بردن جلسات اجتماع محوربرایش آسان می شود البته کسانی که درجلسات حضور دارند بلاخره انتقاد می‌کنند تسهیلگری باید مثل یک الماس باشد هرچه ضربات ( انتقادها) بهش وارد می‌شود بیشتر جلا یابد و بدرخشد یک تسهیلگر قبل اینکه یک تسهیلگر باشد باید انسانیت داشته باشد به قول حضرت علی (ع) که می‌فرماید:آن کسی که خودش را شناخته باشد خدایش را شناخته است یعنی به خود شناختی دست یابد روی اخلاق خودش کار کرده باشد و یک انسانی باشد که الگوی جامعه باشد تا کسانی که پرورش می دهد و تسهیلگران آینده مثل خودش با اخلاق آشنا باشند و در مقابل با چالش ها بداند چگونه رفتار کند ، در همه جلساتی که در جوامع محلی داشته ایم به این نتیجه رسیدیم هرچه مردم احساس کنند از جنس خودشان هستیم بیشتر اعتماد می‌کنند و بهتر کارها را پیش می برند .اخلاق در تسهیلگری حکم قلب در بدن انسان را دارد هرچه سالم تر باشد عملکرد در تسهیلگری بهتر پیش می‌رود، هرچه تسهیلگربا اخلاق حرفه ای آشنا باشد پیش بردن جلسات اجتماع محوربرایش آسان می شود البته کسانی که درجلسات حضور دارند بلاخره انتقاد می‌کنند تسهیلگری باید مثل یک الماس باشد هرچه ضربات ( انتقادها) بهش وارد می‌شود بیشتر جلا یابد و بدرخشد یک تسهیلگر قبل اینکه یک تسهیلگر باشد باید انسانیت داشته باشد به قول حضرت علی (ع) که می‌فرماید: آن کسی که خودش را شناخته باشد خدایش را شناخته است یعنی به خود شناختی دست یابد روی اخلاق خودش کار کرده باشد و یک انسانی باشد که الگوی جامعه باشد تا کسانی که پرورش می دهد و تسهیلگران آینده مثل خودش با اخلاق آشنا باشند و در مقابل با چالش ها بداند چگونه رفتار کند، در همه جلساتی که در جوامع محلی داشته ایم به این نتیجه رسیدیم هرچه مردم احساس کنند از جنس خودشان هستیم بیشتر اعتماد می‌کنند و بهتر کارها را پیش می برند.

فریده رضایی: من در کارم با کشاورزان سر و کار دارم. آنها همیشه شکوه و شکایت دارند. گوش دادن فعال به نظرات آنها بدون فضاوت و حتی بدون اینکه تلاشی برای اثبات درستی یا نادرستی آن کنم، یک اخلاق حرفه ای است. ابراز همدردی و حتی اینکه به آنها بگویم که متوجه هستم این مقررات تحمللی هستند رفته رفته آنها را آرام می کند و باعث می شود تا آنها بهتر بتوانند به موضوع بیاندیشند.

فرنوش ابوطالبی: پاسداشت اعتماد اجتماع و عدم تخریب آن حتی اگر به ضرر شخص تسهیلگر یا مداخله مورد نظرش باشد یکی از مهم ترین اصول اخلاقی حرفه ای در تسهیلگری است.

مژگان سلیمانی: هدف خداوند از آفرینش انسان ایجاد آرامش و آسایش و خدمت افراد بشر به یکدیگر است و نه تنها یک تسهیلگر بلکه تمام افراد در هر پایگاه اجتماعی که باشند، با خوشرویی و تواضع و رعایت آداب اخلاقی و احترام متقابل و برقراری ارتباط سالم می‌توانند افراد را با اشتیاق و ذوق وادار به همکاری در پیشبرد اهداف خویش کنند.

محمد حسن جعفریان: ما انسان‌ها در نهاد خودمان همه یکسانیم از روح یا نور خالق. در جسم هم متفاوتیم ولی به شکل‌های مختلف با رنگ و نژاد ولی آن چیزی که ما را آلوده می‌کند ذهن معیوب و مریض هست. اگر کودک صفات عالیه دارد برای این است که هنوز دارای ذهنی پاک هست. یک انسان خوب، فردی است که در رفتارها و عملکردهایش از ارزش‌هایی مانند صداقت، احترام، مسئولیت پذیری، عدالت، مهربانی، بخشش، و شجاعت پیروی می‌کند و سعی می‌کند به دیگران کمک کند و از آنها مراقبت کند. اگر داخل ذهن آدمی این صفات خوب باشد بعید می‌دانم از دایره انسانیت خارج شود. همه کلید واژه هایی که جنابعالی در متن اشاره کردید (اخلاق و اخلاق حرفه ای داشته باشیم، اعتماد ایجاد کنیم، پاسخگو باشیم، انتخاب درست مسیر و ... ) همگی از ذهن سالم ایجاد می‌شود. باید برگردیم به ذهن پاک کودکی و دوباره خود را بسازیم و رذایل را با جنگیدن با درون خود دور بریزیم. اگر کسی خودش را خوب ساخته یا به عبارتی خوب آموزش دیده یا تربیت شده گاهی اگر از دایره اخلاق خارج می‌شود باید صفات عالیه اخلاقی را مرتب به خودش گوشزد کند و بگوید انسان باشم و یا به قول بزرگان مراقبه کند. اگر همه تسهیلگران شاخصه های اخلاقی را داشته باشند شاید کارها راحت تر شود یکی از آن شاخصه ها، ترک دروغ، راست گویی در گفتار و ساده گفتن حرف و کمک صادقانه بدون پنهان کاری و دورویی هست. شما خودتان بدون اینکه موضوع را سنگین، سخت و پنهان کنی با سادگی و در نهایت صداقت بازگو میکنی به نظر من این مسیر بسیار راهگشا هست و خواهد بود و در آخر اخلاق حرفه ای: به نظر بنده اخلاق حرفه ای یعنی هر کسی وظیفه محوله خود را با صداقت و در همه حالت با ذره ای کم و کاست انجام دهد. همسر بنده به عنوان معلم همیشه تلاش می‌کرد تمام مطالب کتاب همه مسئله ها و حتی مثال‌های کتاب فیزیک را با شرح و راه حل برای دانش آموزان بگوید؛ همیشه سر وقت و حتی زودتر وارد کلاس می‌شد و آخرین نفر از کلاس خارج می‌شد. کلاس اضافه می‌گذاشت بدون گرفتن پول و در نهایت مرتب مطالعه می‌کرد که به مطالب کتاب درسی مسلط باشد. در واقع تمام مطالب کتاب را تدریس می‌کرد و می‌گفت این وظیفه من هست که کتاب را با تمام محتوای درسی تدریس کنم. حالا اگر همه پزشکان، معلمها، مهندسین، پرسنل بیمارستان، کارمندان نهادهای دولتی و بخش خصوصی، نظامیان، حاکمان و غیره همگی شرح وظایف خود را انجام دهند یعنی در کار اخلاق حرفه‌ای را رعایت کردند جامعه ما اخلاقی، پویا و متعادل می‌شود.

محبوبه بابایی: یادداشت های شما همیشه تامل برانگیز است، چیزی که از عبارت ًآدم باش ً بنظر می رسد این است که به هرحال در هر جا و مکانی ویژگی های انسانی مشترک است، در واقع اخلاقی و رفتار انسانی موضوع فراگیری است،فرقی نمی‌کند کدام قاره و کدام کشور یا روستا باشید، شفافیت، پاسخگویی،صداقت، احترام و ادب و... ارزشمند است ولی هر حرفه ای اخلاق خاص خود را دارد، در تسهیلگری با توجه به هدف اصلی و پایه‌ای آن، حذف عوامل مخرب ارتباط سالم، متقابل و اجتماعی است. باید به این فکر کنیم چه ویزگی ها و اخلاقیاتی باعث دور شدن از هدف تسهیلگری می شود، رفع آنها باید به عنوان اخلاق حرفه ای مورد توجه تسهیلگری باشد.

شهره طاعتی: اعتماد یکی از گزینه‌های بسیار مهم در ایجاد رابطه ی حرفه ایی، پیشبرد فرایند تسهیل گری و اجرایی شدن پروژه هست. این مورد مهم با رعایت کردن اصول اخلاقی حرفه ایی صورت می گیرد. اصول اخلاقی شامل: احترام گذاشتن به آیین، رسوم، زبان، قومیت و عدم برداشت ها و نتیجه گیری های شخصی، پذیرش افراد و گروه‌ها، ایجاد فضای گفتمان برای همه اعضا و... به وجود می‌آید. به نظر من در صورت عدم رعایت اخلاق حرفه ایی در کار، پروژه با شکست مواجه خواهد شد.

افسانه ادب: یادداشت های ارزشمندتان را خواندم‌ همچنین بعضی از نظرات را همینطور همه دوستان خوب اشاره کرده بودند. به نظر من هرکس در حیطه شغلی خودش باید اصول اخلاقی را رعایت کند ما در یک جامعه عصیان زده زندگی میکنیم که هر آن ممکن است وارد یک مخمصه (خشم) شویم و خشونت گریبان ما را بگیرد. لازم است خوب مدیریت کنیم؛ باید خیلی توانمند شویم و آماده باشیم و این امر با مطالعه زیاد و آشنایی با مسائل روانشناختی به دست می آید. باید بتوانیم خشم را کنترل کنیم، آن را مدیریت کنیم. گاهی یک اتفاق در اپسلین ثانیه پیش می‌آید و باید آن لحظه حسابی از داشتن آن سلاح ها استفاده کرد که نه به خودمان نه دیگرانی که باعث مشکل شدند آسیب برسانیم.

حمیدرضا ابراهیمی: به نظرم اگر فرد تسهیل‌گر در ابتدای کار خوب و بدون قضاوت شنونده اولیه باشد؛ سعه صدر مهم ترین نیاز یک تسهیل گر هست. البته که برخی افراد همیشه نظم را در جلسات بهم می‌ریزند ولی با راهنمایی درست، می شود جو جلسات را درست اداره کرد. آدم بودن هر شخصی که می‌توان از آن به عنوان یک استعاره استفاده کرد قطعا نسبی هست. باید دید جلسه در چه فضایی جلو رفته که نیاز به آدم بودن توسط افراد در جلسه دیده شود.

همایون داودی: نخست اینکه نگاه از بالا به پایین نداشته باشد. تسهیلگر حلال همه مشکلات نیست جامعه مرجع هم ناتوان و از کار افتاده نیست. فروتنی باید سر لوحه کار باشد تسهیلگر نه باید خود کار گشا ببیند. تسهیلگر باید ایجاد نشاط کند تا خلاقیت ها بروز پیدا کند. هدف تسهیلگر آموزش و توانمندسازی جهت طرح مشکلات بصورت مسئله و بررسی راه حل های مختلف برای حل مسئله توسط خود افراد است.

مهسا احمدی: من مطلب شما در خصوص نیاز به وجود ویژگی تواضع در تسهیلگر را دیده بودم که بسیار عالی و به جا بود، چنانچه این ویژگی در تسهیلگر بارز باشد و باز هم کار به مجادله بکشد آیا اخلاق حرفه ای در اینجا به تنهایی پاسخگو خواهد بود یا همان بحث اساسی حل مساله می‌تواند راهگشا باشد ؟

سمیرا کامکاری: (۱) بی‌طرفی و انصاف؛ (۲) رعایت کرامت انسانی؛ (۳) گوش کردن فعال؛ (۴) حفظ محرمانگی اطلاعات؛ (۵) پرهیز از سوءاستفاده از موقعیت؛ (۶) پایبندی به قوانین و مقررات؛ (۷) آمادگی کامل و تخصص لازم؛ (۸) پاسخگویی و مسئولیت پذیری؛ (۹) احترام به تفاوت‌های فرهنگی، قومی و دینی؛ (۱۰) پرهیز از هر گونه سئوال در مورد موقعیت شخصی؛ (۱۱) صداقت و درست‌کاری؛ (۱۲) احترام به حقوق پاسخ‌دهنده؛ (۱۳) حفظ حریم خصوصی.

امیر پاشا کنکاش: اگر بین فرایند کار (مانند اینکه گاهی نیاز به سرعت در جمع بندی نظرات است) و دیدگاه یکی از شرکت کنندگان (که ممکن است نیاز به زمان بیشتری برای بیان و تبیین داشت) تعارضی پیش آمد، باید حق را به آن فرد بدهیم. همچنین گاهی شرکت کننده ای به خاطر اینکه نظرش را تحمیل کند (یعنی محتوا) از فرایند اشکال می گیرد. وظیفه تسهیلگر حفظ تعادل میان فرایند و محتواست.

حسین علاءالدینی: به نظر من اول باید مؤلفه های تسهیلگری را بیان کنیم و بعد مانند خیلی از مشاغل دیگر، برای آن مولفه ها، اخلاق حرفه ای تعریف کنیم.

مهسا احمدی: مطلب شما در خصوص نیاز به وجود ویژگی تواضع در تسهیلگر را دیده بودم که بسیار عالی و به جا بود، چنانچه این ویژگی در تسهیلگر بارز باشد و باز هم کار به مجادله بکشد آیا اخلاق حرفه ای در اینجا به تنهایی پاسخگو خواهد بود یا همان بحث اساسی حل مساله می‌تواند راهگشا باشد ؟

سمیه محمدی نیا: تجربه‌ شما، به‌خوبی نشان‌دهنده اهمیت اخلاق حرفه‌ای در تسهیلگری است. تسهیلگر نه‌تنها نقش رابط بین جامعه و نهادها را دارد، بلکه خودش هم به‌نوعی مسئول بخشی از تصمیم‌ها و روندهاست. بدون اخلاق، به‌ویژه احترام، صداقت، و پاسخگویی، نه تنها اعتماد جامعه از بین می‌رود، بلکه امکان اصلاح فرآیندها هم سلب می‌شود. اخلاق در تسهیلگری فقط یک فضیلت شخصی نیست؛ یک ضرورت حرفه‌ای است که از ارزش‌های انسانی مثل کرامت، برابری و مسئولیت‌پذیری ریشه می‌گیرد.

خاطره مختارزاده: (۱) شفافیت: باید در حدود اختیاراتش ، هدفش و فرایند تسهیلکری شفاف و صادق باشد. (۲) پرهیز از تضاد منافع : تسهیلگر باید مراقب باشد که منافع شخصی، خانوادگی یا سازمانی‌اش تصمیم‌ها و فرایند را آلوده نکند. (۳) توانمندسازی پایدار: یعنی کار به گونه‌ای پیش برود که جامعه بدون وابستگی به تسهیلگر، بتواند مسیر خود را ادامه دهد. (۴) خود مراقبتی : تسهیلگر اخلاقی کسی است که سلامت روانی و جسمی خود را هم حفظ کند، چون فرسودگی یا فرط استرس می‌تواند بر کیفیت ارتباطات و قضاوت‌های او اثر منفی بگذارد.

لیلا غلامی: (۱) احترام به شرکت‌کنندگان: تسهیلگر باید به نظرات، احساسات و تجربیات همه افراد احترام بگذارد و فضایی امن برای بیان ایده‌ها ایجاد کند. (۲) بی‌طرفی: تسهیلگر باید بی‌طرفانه عمل کند و به هیچ یک از طرف‌ها یا نظرات خاصی جانب داری نکند تا فرآیند تسهیل به درستی و به عدل انجام شود. (۳) حفظ محرمانگی: اطلاعاتی که در خلال فرآیند تسهیل رد و بدل می‌شود، باید محرمانه باقی بماند تا اعتماد افراد حفظ شود. (۴) توانمندسازی شرکت‌کنندگان: تسهیلگر باید به ایجاد فضایی کمک کند که در آن شرکت‌کنندگان خود را توانا احساس کنند و بتوانند به صورت فعال در فرآیند مشارکت کنند. (۵) صراحت و شفافیت: تسهیلگر باید در ارتباطات خود صریح و شفاف باشد و اهداف و فرآیندهای تسهیل را به روشنی بیان کند. (۶) مسئولیت‌پذیری: تسهیلگر باید نسبت به رفتارها و تصمیمات خود مسئولیت‌پذیر باشد و در صورت بروز مشکلات، به دنبال راه‌حل‌های مناسب باشد. (۷) تعهد به رشد و یادگیری: تسهیلگران باید به دنبال توسعه مهارت‌ها و دانش خود باشند و همواره به یادگیری ادامه دهند.

کیمیا سیار: نظرات دوستان همه عالی و کامل بود. انسان در هر زمان و مکان و در هر جایگاهی که باشد باید اخلاق حرفه ای را رعایت کنپ و نسبت به کاری که انجام می دهد آگاه باشد یعنی با علم آن کار را انجام بدهد، اما به نظر من هم مؤلفه های اخلاق حرفه ای باید مشخص بشود و به روز رسانی گردد. گاهی اوقات با گذر زمان مفهوم ها عوض می شوند و حرفه ای بودن در کار مفاهیم دیگری پیدا می کند و مؤلفه های آن تغییر می کند. مانند مفهوم اعتماد که به نظرم قبلا خیلی بیشتر بین آدم ها وجود داشت اما امروزه از بین رفته است. نکته دیگه اینکه در هر کاری باید ظرایف آن جامعه هم در نظر گرفته بشود و متناسب با آن برنامه ریزی رخ دهد.

مریم خندان: مطلب شما را خواندم. بسیار گزیده کوتاه و تاثیر گذار است. به خصوص همان عبارتی که توسط شرکت کننده گفته شد (حداقل آدم باش). در متن نوشتید که اخلاق تسهیلگری و حرفه ای باید در تمام مشاغل باشد. نزد برخی گروه ها مانند سیاستمداران و نیروهای پلیس شاید حتی مهم تر باشد چون عدم رعایت اخلاق حرفه ای توسط این دو گروه به صورت دومینو وار و زنجیره ای بی اخلاقی را به تمام آحاد جامعه فراگیر می کند. مورد دیگر اینکه ایرادی که در رفتارهای حتی حرفه ای در ایران بسیار دیدم نگذاشتن احترام هنگام حرف زدن یک فرد دیگر است که از یک جمع دوستانه دونفره یا چند نفره گرفته تا جمع خانوادگی، گروهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره. به نظرم روی این موضوع ظاهرا بی اهمیت اما در واقع بسیار مهم هم باید خیلی کار کرد چون قطع کردن حرف کسی در یک جمع علاوه بر اینکه غیر حرفه ای است نوعی نقض حقوق فردی (حقوق بشر) و حق اجتماعی افراد است.

یک تسهیلگر: به نظر، پیدایش تسهیلگری به دلیل نیاز اخلاقی انسان اجتماعی به عدالت، ترجیح منافع جمعی به منافع فردی، شنیده شدن، احترام و درک افراد (نگاه انسانی)، مسئولیت پذیری و دیگرخواهی، تصمیم گیری مبتنی بر خرد جمعی و ..‌ بوده است. لذا اگر ماهیتا چیزی غیر از این هویت، از دارنده این نقش بازتاب پیدا کند نامش تسهیلگری نیست.

نرگس اکرمی: حداقل آدم باش یعنی هشدار، یعنی مراقب باش از چارچوب اخلاقیات خارج نشوی، یعنی اخلاق، صرفا شعار نیست. در عمل باید خود مراقبتی داشته باشیم. خیلی عالی بود مثل همیشه. متن از یک مثال ملموس به یک نتیجه معقول رسیده است. به نظرم خوانندگان خصوصاً آقای براهوئی نژاد و خانم درخشان خیلی خوب شرح داده اند. من از متن و نظرات خیلی استفاده کردم و اتفاقا این روزها به این هشدار خیلی احتیاج داشتم.

میترا البرزی منش: در نظرات شما و دوستان به مسایل مهمی اشاره شده بود که لزومی بر تکرار نیست اما در موضوع مهم اخلاق حرفه‌ای تسهیلگری جامعه محور (متکی به مؤلفه‌های حکمرانی خوب) باید توجه داشت تسهیلگر هم انسانی است با همه گره‌های انسانی، پس بهتر است توقع یک انسان بی‌نقص و کامل را از او نداشته باشیم. اما باید توقع داشته باشیم که نباید هدف پروژه ای که بابت ان تسهیلگری می‌کند را به جامعه مخاطب خود تحمیل کند که چه بسا اصولا مساله‌یابی ان پروژه و اهدافش به نادرستی تعریف شده باشند. پس می‌تواند با داشتن رویکرد درست تسهیلگری (که دوستان به آنها اشاره کرده‌اند) با جمع‌آوری و جمع‌بندی کامل دانش و تجربه زیسته مخاطبان به تعریف بهتر مساله و اهداف ان نیز بپردازد. در چنین رویکردی است که نگاه از بالا به پایین تغییر جهت می دهد و رویکرد پایین به بالا شکل می‌گیرد.

مریم لاوی: فکر می‌کنم اخلاق در هر حوزه‌ای مهم هست. گرچه این روزها سکه رایج جامعه نیست و دقیقن از یک دوره‌ای نشت بی‌اخلاقی از بالا به لایه‌های اجتماعی با سرعت بیشتری شروع شد اما سرچشمه‌اش فقط سیاست نبود. انگار که آدم‌ها در شرایط اقتصادی نابهنجار نخستین چیزی که به کنار می‌گذارند اخلاق باشد اما در همین اوضاع نابهنجار بخشی از اجتماع پای‌بند اخلاق هستند یا با توجه به نسبی بودن اخلاق، آدم‌ها بسته به موقعیت ممکن است رفتار اخلاق‌مند از خود نشان دهند. گو اینکه در محکمه شخصی، هر کس در مقابل وجدان خودش سطحی از امر اخلاقی را از خود نشان می‌دهد. اما در حوزه شغل، آنجا که شخص با جمع مواجه است در مقابل فرد، شاید موضوع اهمیت بیشتری داشته باشد. تعهد به جمع شاید نیازمند مراقبت بیشتر در حوزه اخلاق است. شما در نوشته‌تان به دو موضوع مهم "اعتماد" و "پاسخگویی" اشاره کردید و به همین دلیل که اخلاق‌مداری در رفتار باعث ایجاد اعتماد در طرف مقابل می‌شود و او را در برابر حرفی که می‌زند، ایده‌ای که مطرح می‌کند و عملی که در جامعه مسبب آن است، پاسخگو می‌کند. همین‌جا مایلم در مورد آن عبارت ترسناکی که گفتید "پاسخگوی همه انتخاب‌‌هایش" چیزی بگویم. برای بیان دقیق‌تر از یک مصداق استفاده می‌کنم. در یک روستا که پتانسیل گردشگری دارد گروه تسهیلگر ورود می‌کند و بنا به شناخت و تایید جامعه محلی این پتانسیل به عنوان یک منبع توسعه انتخاب می‌شود. آموزش جامعه محلی از یک طرف و راه‌اندازی تاسیسات گردشگری از طرف دیگر شروع می‌شود. تسهیلگر بنا به وظیفه که تا جایی از فرایند در کنار جامعه است به نقطه‌ای از فرایند می‌رسد که مثلا دو اقامتگاه در روستا تاسیس می‌شود و بعد فرایند خروج از روستا کلید می‌خورد. در نبود گروه تسهیلگری روستایی‌ها بر اساس میل به سودآوری و شاید بصورت تک‌محوری اقدام به تاسیس اقامتگاه‌های دیگری می‌کنند، شاید حتی در استانداردی پایین‌تر از قبلی‌ها. شرایط به جایی می‌رسد که حجم گردشگر از توان و ظرفیت محیطی محل بالاتر می‌رود و آسیب به طبیعت وارد می‌شود. الان و در شرایطی که گروه تسهیلگری در محل نیست چقدر مسئولیت متوجه این گروه است. حرفم این هست که ما بر اساس آموزه‌های شما در یک برشی از تاریخ یک روستا ورود می‌کنیم، عمل می کنیم و خروج می‌کنیم. آیا اتفاقی که بعد ما در روستا می‌افتد شامل همان عبارت "همه انتخاب‌ها" هست؟ همین باعث شده که شخصن نگران مداخلات تسهیلگرانه باشم و البته مطمئنم که راه‌حلی وجود دارد. سپاس که راهنمایی می‌کنید.

مهدی عابدی: سعید جان مطالب آموزنده ای در نظرات دوستان وجود دارد خصوصا نظر مارال که می‌توان آن را فصل‌الخطاب نامید، اما آنچه در مورد اخلاق حرفه‌ای در مقوله تسهیلگری به درستی بیان شد و نکات اشاره شده توسط دوستان تماما اشاره به الزامات اخلاقی و حرفه‌ای نقش تسهیلگری است و کمتر در باب ریشه های اخلاق گرایی و التزامات عملی در تکوین اخلاق حرفه ای صحبتی به میان آمد. سه نکته در بحث اخلاق حرفه ای در بحث مداخله گری اجتماعی مانند مدد کاری اجتماعی و بالخص در تسهیلکری قابل تامل است: (1): باور - در هر حرفه ای خصوصا حرفی که در تعامل با جامعه مدنی است، باورمندی به روشها، نتایج و فرآیندها، خود به تنهایی از عوامل اصلی رعایت اخلاق به شمار می‌آید و خود موجد اخلاق است. وقتی شما به چیزی باور دارید ناخوداگاه نسبت به آن موضعی اخلاقی می‌گیرید و در حقیقت برایتان ارزشمند می‌شود، و این ارزشمندی ناشی از باورمندی خود موجد اخلاق در آن حرفه است. (2) فلسفه اخلاق - بر اساس فلسفه اخلاقی هابزین ها که قائل به اصالت نتیجه هستند یا بر اساس فلسفه اخلاق کانتی که قایل به فرایند یا به زبان فلسفی نیت هستند میتواند به درک از اخلاق حرفه ای تاثیر قابل انکاری بگذارد. اگر قائل به اصالت نتیجه باشیم ممکن است بسیاری از رفتار ما ظاهری نه چندان اخلاقی داشته باشد مثلا در یک جلسه تسهیلگری که می‌دانیم و باور داریم که منتج به نتیجه است عذر شخصی را که در آن اخلالگری می‌کند را بخواهیم و نگذاریم منفعت جمعی فدای یک فرد گردد و از آن سو اگر قائل به فرآیند و نیت هستیم رفتارمان کاملا اخلاقی می نماید ولی در حقیقت با رعایت و الزامات اخلاقی نتیجه کار تغییر و گاها منتج به نتیجه نکردیم. (3) برآورد متغیرهای محیطی - با یک برآورد ساده می‌توان متوجه شد که آیا اصلا رعایت اخلاق حرفه ای در یک بستر (context) بی اخلاقی محلی از اعراب دارد یا نه؟ به طور مثال تسهیلگری در یک گروه ناسازگار خود نوعی بی اخلاقی است ، فرض کنید یک شرکت ساختمانی معظم از شما دعوت میکند برای احداث یک مجتمع عظیم تجاری مسکونی در قلب جنگل یا کرانه ساحل با جامعه محلی جلسات تسهیلگری برگزار کتید این خود نقض غرض است چون اصل موضوع زایل شدن محیط زیست و بی اخلاقی زیست محیطی است. دقیقا رعایت اخلاق در موضوعات بی اخلاقی = بی اخلاقی. در حقیقت مصداق فرمول قدیمی کار درست در مکان نادرست = کار نادرست، که البته نقیض آن یعنی کار نادرست در مکان نادرست = کار درست، کماکان مورد مناقشه اخلاق گرایان است. مانند اینکه با زیر پا گذاشتن اصول تسهیلگری جامعه محلی را در مقابل شرکت ساختمانی بسیج کنیم.

گلشن قاسمی: مطالب شما پویا، شیوا و تاثیر گذار است.ما نقطه ضعف‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهیم و مطالبی را به دیگران می‌گوییم که در واقع باید به خود بگوییم. این همان فرافکنی است که اخلاق حرفه‌ای را زیر سوال می‌برد. هنگامی که دیگران را پیشداوری می‌کنیم، در حقیقت خود را پیشداوری کرده‌ایم. یادمان باشد، آنچه بر زبان می‌آوریم و انجام می‌دهیم تصادفی نیست. زندگی را خود ما می‌آفرینیم و در آن هیچ تصادفی وجود ندارد. پس باید به تمامی مطالبی که در زمان صحبت با دیگران، هنگام قضاوت یا راهنمایی آنها می‌گوییم به دقت گوش دهیم. در واقع مخاطب اصلی، خود ما هستیم رنجش‌های ما از رفتار‌های دیگران به دلیل جنبه‌های حل نشده‌ای در درون خود ما است، که در بیرون برجسته به نظرمی‌رسند. به نظرم باید در طول زندکی مدام اخلاق را مرور و تمرین کرد که ملکه ذهن شود. در هر حرفه، رعایت اخلاق ضروری است و تسهیلگری را باید با صبوری و بدون پیشداوری و قضاوت باید جلو برد. ارزش و منزلت و احترام هر شخص در هر جایگاهی که باشیم باید در اولویت قرار گیرد، و اینکه هر برخوردی را برای خود مناسب و پسندیده می‌بینیم برای طرف مقابل هم ببینیم. و یادمان باشدک ه سپاسگزاری و قدردان بودن یکی از ارکان اصلی اخلاق حرفه‌ای است.

این پست کامل شده است. اینک در حال جمع بندی هستم.

در باره تجربه زیسته

چند سال پیش، یکی از دوستان از من خواست که «تجربه زیسته» خودم را در باره دورانی که در روستاهای جنگلی در استان های مازندران و گیلان و گلستان بودم ارائه کنم. رک و صریح بگویم، اولین باری بود که این ترکیب یعنی «تجربه زیسته» را می شنیدم. از او پرسیدم که «تجربه زیسته» مگر فرقی با «تجربه» دارد؟ و او تنها توضیحی که در آن هنگام به من داد، این بود که این تجربه مستقیم توست، بدون واسطه، نه تجربه دست دومی که دیگری کرده باشد. خوب تعجب کردم چون به هر حال اگر از من می پرسید که تجربه خودت را بگو، من حتما تجربه خودم را می گفتم. باید بگویم که بعدها متوجه مفهوم آن شدم. تجربه زیسته همان است که زندگی کرده ایم. ممکن است تجربه ای را ببینید یا حتی از کنارش بگذرید یا حتی بخشی از آن حس کنید، اما تجربه زیسته نباشد. تجربه زیسته یعنی اینکه آن تجربه را زندگی کرده باشید. یادم می آید که در آن شش سال یا بیشتر، از یک روستا به روستای دیگر می رفتیم، از یک جلسه به جلسه دیگر، از یک استان به استان دیگر، اما بی وقفه از یک جا به جای دیگر. می شنیدیم، حرف می زدیم، ارتباط می گرفتیم، می نوشتیم، می خواندیم، و تجربه قبلی را بیان می کردیم، یاد می گرفتیم، باز هم می خواندیم، می نوشتیم، می شنیدیم، و گاه حتی ناظری بودیم که گفتگوهای روستاییان را با لذت تسهیل می کردیم. همه لحظات ما در جنگل خلاصه شده بود و نشستن با جنگل نشینان یا کسانی که با جنگل سر و کار داشتند. هر روز چیزی به دست می آوردیم و در این مدت چیزهایی را هم از دست دادیم؛ زمان سریع می گذشت، اما تجربه ای را زیست کردیم که در نوع خود حداقل برای من بی نظیر بود. اولین باری بود که اینچنین طولانی و بی وقفه به دنبال شکل گیری مشارکت بودیم، و روش هایی را به کار گرفتیم که متفاوت بود. باید بگویم که تجربه زیسته، فقط داده ها یا اطلاعاتی نبود که رد و بدل می شد بلکه خاطرات ساخته شدند، احساسات شکل گرفتند، و به تدریج، هر چه پیش می رفتیم، تبدیل درکی عمیق از روابط اجتماعی - اقتصادی، از ارتباطات بین افراد، دستگاه ها، بخش ها و حتی پایلوت ها گردید. اینک می توانستم با قدرت بگویم که می دانم جنگلداری امری است اجتماعی. اجتماعی بودن جنگلداری را با تمام وجود درک کرده بود و انگار دیگر فقط تجربه یک جلسه یا یک کارگاه یا ارتباط با مردم نبود، بلکه درک عمیق و چندلایه از همه روابط اجتماعی بود که در من بتدریج در بستر زمان، در لابلای آن قرار گرفته بود. این بار مشاهده من، فقط دیدن چهره یک دامدار در دل جنگل نبود، بلکه مشاهده همه رابطه ای بود که او با سرزمین برقرار کرده بود. در این سالها، در کنار جنگل نشینان، زیستم، با آنان گفت و شنود داشتم، از دردها و رنج های آنها مطلع شدم و در عین حال، دیگر بتدریج متوجه خودم نبودم. هر چه بودند، آنان بودند. تاریخ زندگی آنان بخشی از تاریخ زندگی من شده بود. در ضمن فقط جنگل نشینان نبودند، همه عرصه را حس کرده بودم، رابطه ای که جنگل با آب و پرندگان و حیات وحش داشت؛ عرصه جنگلی و عرصه دشتی در یک کل به هم پیوسته. روزهای اول، صحبت از خدمات اکوسیستمی جنگل بود، اما هر چه می گذشت، حس می کردم بیشتر از خدمات، ارتباطات اکوسیستمی که باید لحاظ شود و به خوبی و عمیق درک شود. اگر انسان ها از این خدمات بهره می برند، به این واسطه است که در درون این ارتباطات اکوسیستمی، در درون حریم این اکوسیستم قرار گرفته بودند و اگر قرار باشد که این ارتباطات تداوم یابد، لازم است حرمت این حریم نگه داشته شود. اجتماعی بودن جنگلداری یعنی همین که متوجه باشیم انسان ها در کنار هم بتوانند این حریم را حفظ کنند.

پای قصه هایشان نشستم و متوجه شدم که ارتباط آنان با جنگل و اصولاً فضایی که در آن زیست می کنند چگونه است، آنان هم بتدریج از جنگل فراگرفته اند. ممکن است این ارتباط برای نسل جدید ضعیف تر یا گسسته باشد، اما چنان که بارها دیدم، این ظرفیت وجود دارد که این ارتباط برقرار گردد. البته جوانانی را دیدم که چه پرشور برای جنگل شان فعالیت می کنند، با دخترانی در روستاها جلسه داشتم که برای حفاظت جنگل آماده بودند. تلاش برای تغییر الگوی کشت را به نفع جنگل تجربه کردم، و متوجه شدم که چه اندازه معیشت در تعیین نگاه ساکنان روستاهای جنگلی اثربخش است هرچند همه ماجرا نیست. البته سودجویان هم پیوسته دنبال نقشه های تخریب جنگل بودند. در جشن ها مانند شیلان کشی شکست کردم، از یک سو، در یک دوره، ناظر مسابقات فوتبال در ییلاق محلات بلیران بودم و از سوی دیگر، میزبان مهمانان در اقامتگاه بومگردی در چهلچای بودم. بارها تابستان و زمستان دیدم و از زیبایی رنگها در جنگل پاییزی به وجد آمدم. همراه جنگلبانان قدم زدم و در کنار دوستداران حیات وحش، به صدای مرال در بلیران گوش دادم. با علاقه مندان تعاونی شکل دادیم و در جای دیگر، برای کاهش لطمه به جنگل، روش مدرسه در مزرعه را برای مدیریت تلفیقی آفات در برنجکاری به کار بستیم. در همایش ها، به پای صحبت های کارشناسان جنگل نشستیم و با روستاییان، حتی طرح های ساده جنگل داری نوشتیم. روی صنایع دستی جنگلی کار کردیم و تجربه های متعددی از تولید و فروش را پشت سر گذاشتیم. هر روز لاگ می نوشتیم و البته تا می توانستیم گوش می دادیم. در برخی جلسات از وضعیت جنگلها و جنگلداری مردم پایه در کشورهای دیگر خبر دار شدیم و در روستاها دوره های آموزشی برنامه ریزی تلفیقی داشتیم و افراد بسیاری در آن شرکت می جستند. با دهیاران بسیاری از روستاها گفتگو کردیم و البته با بخشداران و فرمانداران هم در باره طرح ها و آموزش ها صحبت کردیم. خلاصه کنید، مطابق با یک نقشه راه، عمیقاً مسائل را دنبال می کردیم.
بگذریم. حرف برای گفتن در باره این تجربه بسیار دارم. شاید همین اندازه برای الان کافی باشد.

رویکردها در تسهیلگری: عشق به آدم ها، مهم ترین رویکرد تسهیلگران در کار محلی

امروز برای چندمین بار متوجه شدم که چه اندازه «رویکرد» در تسهیلگری مهم است (موضوعی که همیشه در کارگاه هایم روی آن تأکید دارم). «رویکرد»، روش فکری ما را تحت تأثیر می گذارد و باید این توضیح را اضافه کنم که «رویکردها» برخاسته از «فرض های» ما هستند (توضیح فرض ها بماند برای پست دیگری). برای تسهیلگری که در اجتماع محلی فعالیت می کند، اینکه با چه رویکردی این فعالیت را انجام می دهد، اهمیت دارد. در واقع، اگر رویکرد به معنای طرز تفکر یا روش کاری ما باشد که تسهیلگر در مواجهه با مسائل و مشکلات یا در اجتماع محلی در جریان فعالیت های خود یا در جلسات یا نشست ها به کار می گیرد، در این صورت مهم است که بدانیم تسهیلگر با چه رویکردی در اجتماع محلی فعالیت می کند. در گذشته ها، یادم هست که در جریان کارگاه های آموزشی تسهیلگری روی «نگرش تسهیلگر» وقت می گذاشتیم و کار گروهی می کردیم تا بدانیم دقیقا با چه نگاهی در یک پروژه وارد می شود. برای مثال، اگر قرار باشد که فقط برای گذران زندگی، تسهیلگری کنیم، آنگاه راه را به اشتباه رفته ایم چون همین نگاه درآمدی همواره سایه خود را بر کارهایمان می اندازد. اگر من از آدم ها متنفر باشم یا نگاه منصفانه ای نداشته باشم، همین رویکرد اثر خود را روی انتخاب های من می گذارد. باید دقت کنیم. گاهی به تسهیلگران توصیه می کنم که «عشق» به آدم ها می تواند مهم ترین رویکرد ما در کار محلی باشد. احترام به افراد و اعمال آن در رفتارهایمان با مردم محلی، اعتقاد به کار گروهی (رویکرد کار گروهی و تیمی) می تواند رویکرد دیگری باشد که در جریان فعالیت هایمان به کار می گیریم. مشارکت و عدالت هر دو ضروری هستند. خوب گاهی شنیده ام که دوستان آموزشگر می گویند که تسهیلگران باید به گونه‌ای عمل کنند که همه‌ اعضای گروه احساس کنند صدای آن‌ها شنیده می‌شود و به نظراتشان بها داده می‌شود. می خواهم بگویم که این اندازه کافی نیست. بیش از این است. «دسترسی به منابع» و «اختیار بر فرایند» هر دو بخشی از رویکرد عدالت محور است. یا در باره مشارکت شنیده ام که می گویند همین که جلسه برگزار می کنیم داریم مشارکت را محقق می کنیم. اما واقع این است که برگزاری جلسات حتما لازم است اما کافی نیست. در واقع ورود گروه به برنامه ریزی، اجرا و ارزشیابی است که تضمین می کند که بخشی از مشارکت رخ داده است. می توان در باره پلکان بالاتر مشارکت اندیشید. اما به نظرم رویکرد مشارکت جویانه و عدالت محور به ترتیبی که بیان کردم ضروری است. شما در باره رویکردها در تسهیلگری چگونه می اندیشید؟

برایم بنویسید...

مددکاران اجتماعی تسهیگر: ضرورت آشنایی مددکاران با تسهیلگری

کتاب مبانی مددکاری اجتماعی دکتر محمد زاهدی اصل را تورق می‌کردم (چاپ دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ ششم، 1390)، به مطلبی برخوردم در بخش مربوط به نظریه‌ها، در خصوص «رضامندی و سازندگی با عضویت در گروه». ایشان نوشته‌اند که فرضیه دیگر مددکاری این است که انسان از طریق گروه‌های اجتماعی به رضامندی و سازندگی می‌رسد. بر اساس این فرضیه، نهادهای اجتماعی، به خصوص خانواده، به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین نهاد، محور فعالیت‌های حرفه‌ای مددکاران اجتماعی قرار می‌گیرد. ایشان در بخش دیگری ذیل همین عنوان چنین می‌نویسد که انسان منهای اجتماع قابل تصویر نیست. انسان از انس و الفت با دیگران و از عضویت در گروه‌های مختلف احساس رضامندی، آرامش و امنیت می‌کند و مددکاری اجتماعی به عنوان حرفه‌ای انسانی، مساعی خویش را مصروف رفع موانع از این مسیر می‌سازد (صفحه 79).

گروه‌های اجتماعی محل مناسبی برای بروز استعدادها، خلاقیت‌ها و ابتکارات انسانی است. علاوه بر آن، گروه‌های اجتماعی می‌توانند اسباب سعادت و نیکبختی و یا بر عکس عاملی برای انحراف و شقاوت انسان باشند. بنابراین هر اندازه وضعیت و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این گروه‌ها مناسب‌تر باشد به همان نسبت اعضای آنها از آرامش و رضامندی بیشتری برخوردار خواهند بود. ایشان به نقل کتاب محسن قندی (1347) در خصوص مددکاری، مطلبی را بیان کرده است که یادآوری آن در اینجا اهمیت دارد: زندگی گروهی سالم و سازنده دارای ویژگی‌های زیر است: الف) فراهم آوردن فرصت برای فرد که خود را مثل و همانند دیگران و همسان با آنها ببیند؛ ب) فراهم کردن این فرصت که به یش از یک نفر احساس تعلق کند؛ ج) دادن فرصت به او برای اینکه خودش باشد، آزادانه خود را نشان دهد و خود را بیان کند و حضور دیگران با دیگران فرق داشته باشد؛ د) فراهم بودن این فرصت که دوستانش را شخصاً انتخاب کند؛ ه) از بودن با دیگران لذت ببرد؛ و) نسان دادن استقلال شخصی و اجازه داشتن برای اتکا به دیگران در مواقع ضروری.

به نظر همه مددکاران اجتماعی لازم دارند که با تسهیلگری به خوبی آشنا باشند چرا چون اگر قرار باشد که گروه کار خود را درست انجام دهد، حتماً وجود یک تسهیلگر ضروری است یا یکی از اعضای گروه خوب است که با تسهیلگری آشنا باشد. به هر حال چنان که پیش از این هم بارها گفته‌ام، تسهیلگری یک هنر است، برای یک مددکار اجتماعی ضروری است که تسهیلگری بداند اما طبیعتاً آشنایی با این هنر برای حداقل یکی از اعضای یک گروه ضروری است هر چند که مددکار هم نباشد.

کتاب مبانی مددکاری اجتماعی دکتر محمد زاهدی اصل را تورق می‌کردم (چاپ دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ ششم، 1390)، به مطلبی برخوردم در بخش مربوط به نظریه‌ها، در خصوص «رضامندی و سازندگی با عضویت در گروه». ایشان نوشته‌اند که فرضیه دیگر مددکاری این است که انسان از طریق گروه‌های اجتماعی به رضامندی و سازندگی می‌رسد. بر اساس این فرضیه، نهادهای اجتماعی، به خصوص خانواده، به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین نهاد، محور فعالیت‌های حرفه‌ای مددکاران اجتماعی قرار می‌گیرد. ایشان در بخش دیگری ذیل همین عنوان چنین می‌نویسد که انسان منهای اجتماع قابل تصویر نیست. انسان از انس و الفت با دیگران و از عضویت در گروه‌های مختلف احساس رضامندی، آرامش و امنیت می‌کند و مددکاری اجتماعی به عنوان حرفه‌ای انسانی، مساعی خویش را مصروف رفع موانع از این مسیر می‌سازد (صفحه 79).

گروه‌های اجتماعی محل مناسبی برای بروز استعدادها، خلاقیت‌ها و ابتکارات انسانی است. علاوه بر آن، گروه‌های اجتماعی می‌توانند اسباب سعادت و نیکبختی و یا بر عکس عاملی برای انحراف و شقاوت انسان باشند. بنابراین هر اندازه وضعیت و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این گروه‌ها مناسب‌تر باشد به همان نسبت اعضای آنها از آرامش و رضامندی بیشتری برخوردار خواهند بود. ایشان به نقل کتاب محسن قندی (1347) در خصوص مددکاری، مطلبی را بیان کرده است که یادآوری آن در اینجا اهمیت دارد: زندگی گروهی سالم و سازنده دارای ویژگی‌های زیر است: الف) فراهم آوردن فرصت برای فرد که خود را مثل و همانند دیگران و همسان با آنها ببیند؛ ب) فراهم کردن این فرصت که به یش از یک نفر احساس تعلق کند؛ ج) دادن فرصت به او برای اینکه خودش باشد، آزادانه خود را نشان دهد و خود را بیان کند و حضور دیگران با دیگران فرق داشته باشد؛ د) فراهم بودن این فرصت که دوستانش را شخصاً انتخاب کند؛ ه) از بودن با دیگران لذت ببرد؛ و) نسان دادن استقلال شخصی و اجازه داشتن برای اتکا به دیگران در مواقع ضروری.

به نظر همه مددکاران اجتماعی لازم دارند که با تسهیلگری به خوبی آشنا باشند چرا چون اگر قرار باشد که گروه کار خود را درست انجام دهد، حتماً وجود یک تسهیلگر ضروری است یا یکی از اعضای گروه خوب است که با تسهیلگری آشنا باشد. به هر حال چنان که پیش از این هم بارها گفته‌ام، تسهیلگری یک هنر است، برای یک مددکار اجتماعی ضروری است که تسهیلگری بداند اما طبیعتاً آشنایی با این هنر برای حداقل یکی از اعضای یک گروه ضروری است هر چند که مددکار هم نباشد.

تسهیلگری: تکنیک یا هنر

در باب اینکه تسهیلگری چیست کتاب بسیار نوشته شده است و فکر می کنم هر روز شاهد مطالب تازه ای هستیم که دوستان منتشر می کنند. با وجود این کتابها، به نظرم همه ما می توانیم از تسهیلگری بهره ببریم. هر چند گاهی وقتی که پای صحبت آدم ها می نشینم، آنگاه متوجه می شوم که چه نگاه تکنیکالی بر ذهن ها در مورد تسهیلگری حاکم است. البته قصد ارزیابی یا تعمیم دادن ندارم اما به نظرم جای نگرانی است. وقتی که می شنوم که می پرسند که تکنیکی برای فلان وضعیت به ما یاد بده آنگاه به فکر فرو می روم که تسهیلگری چقدر حقیر شده است و این وضعیت نگران کننده است. بارها گفته ام که تسهیلگری هنر است؛ هنری که به واسطه تمرین به دست می آید و تکنیک ها هر چند مؤثرند اما این هنری که است که پایه آن «احترام به تک تک افراد» است. این هنر حتماً از تکنیک ها بهره می برد اما بر تمرین استوار است. این که چگونه ارتباط برقرار می کنید، و چگونه به گروه کمک می کنید تا آنان در مسیر گفتگو باشند.

یادم می آید دوستی بود که همواره اخم تلخی بر چهره اش داشت. یک بار که صحبت می کردیم به من گفت که این حاصل سال ها زندگی کردن در شرایط سخت و بی اعتمادی به دیگران است. حالا دلش می خواست که این اخم تلخ بر چهره اش نباشد. اما عضلات صورت در طی سال ها این حالت را گرفته بودند. موضوعی نبود که براحتی رخ دهد. به من می گفت که به تدریج و با تمرین دریافته است که چگونه علی رغم این چهره، این حس را به دیگران منتقل کند که چقدر به آنها احترام می گذارد و چقدر دیگران برایش مهم هستند. این کار را با تمرین زیاد یاد گرفته بود و خودش می گفت که بارها کسانی که در جلسات تسهیلگری او بوده اند، به او این حس را منتقل کرده اند که کارش را حرفه ای و قشنگ و با احساس و پر انرژی انجام می دهد. به نظرم این همانجایی است که تکنیک ها ممکن است به داد تسهیلگران نرسند و شما نیاز دارید که با تمرین به تدریج روش کار را خود را بیابید. ممکن است تکنیک ها کمک کنند اما تجربه و تمرین لازم است.

این جملاتی است که گاه بیگاه از زبان دوستان می شنوم:

- سعید خان، چهره من کودکانه است، آیا می توانم در روستاها، با مردم کار کنم، نمی گویند که من بچه ام ؟

- قد من خیلی کوتاه است، یا در مقایسه با دیگران کوتاه است، به نظرتان می توانم روزی تسهیلگر خوبی شوم؟

- آقای نشاط، من لکنت زبان دارم، به نظرتان می توانم تسهیلگری خوبی شوم؟

فکر می کنم جملاتی از این دست ممکن است برای بیان کننده یا مجری یک پروژه مهم شود، اما مهم تر این است که چه اندازه شما مردم را دوست دارید، برای آنها احترام قائل هستید، و با دقت و با ملاحظه، تسهییلگری می کنید. چگونه بذر اعتماد را می افشانید، به انسان ها اهمیت می دهید، ارتباط برقرار می کنید و این رفتار را به تدریج در میان اعضای اجتماع یا گروه تان گسترش می دهید.

طبیعی است تکنیک‌ها و روش‌های مختلف می‌توانند به تسهیلگران کمک کنند تا به بهترین شکل ممکن نقش خود را ایفا کنند، اما جنبه هنری تسهیلگری نیازمند توانایی‌هایی مانند همدلی، گوش دادن فعال، و برقراری ارتباط مؤثر است. این توانایی‌ها به مرور زمان و با تمرین بیشتر تقویت می‌شوند.

ترسیم مشارکتی خط زمان

یک مقاله علمی را تحت عنوان : خط زمان مشارکتی پرو: دیدگاه بازیگران در مورد محرک های رفتاری، عاملیت و تغییر رفتار خواندم که برایم جالب بود. به نظرم آمد که در اینجا در باره آن توضیحاتی بدهم و بگویم که چرا جالب بود. نخست مشخصات علمی مقاله به انگلیسی که اگر خواستید آن را بخوانید. مقاله به انگلیسی است و پی دی اف آن قابل دسترس است:

Beltran, M., Tristan, M. C., Freed, S., & Voss, R. (2024). Peru's participatory timeline: actor perspectives on behavioral drivers, agency, and behavior change.

اولین نکته جالب این بود که این خط زمان مشارکتی ترسیم شده است و اگر مقاله را ببینید، تصویری در آن گنجانده شده است که نشان می دهد تسهیلگری در یک جلسه مشغول بارش افکار و ترسیم خط زمان است. جدا از اینکه این خط زمان به چه کار می آید و یا چگونه در این مقاله از آن استفاده شده است، نکته مهم است این است که تسهیلگری در دل یک کار پژوهشی و علمی دانشگاهی است و این نشان می دهد که چه اندازه پژوهش ها می تواند مشارکتی گردد (PAR).

چنان که در مقاله نویسندگان توضیح می دهند در جریان کارگاه‌های مشارکتی، نقطه شروعی تعیین می شود، که نشان‌دهنده یک سال خاص و رویداد کلیدی بود که مسیر کنونی دگرگونی بوم شناسی کشاورزی یا کشت بوم شناسی (اگرواکولوژی) در آمازون پرو را با تمرکز بر رویدادهای موجود در منظرهای زیست محیطی کشاورزی شکل داده است. شرکت‌کنندگان سپس رویدادهای مهم مربوط به 13 اصل بوم شناسیی کشاورزی (آگرواکولوژیکی) را شناسایی کردند که این تحول را تسهیل یا مانع شده است. برای هر رویداد، گروه‌ها تأثیر آن را بر روی موارد زیر ارزیابی کردند: 1) شمول، نمایندگی و مشارکت در حکمرانی و تصمیم‌گیری. 2) عاملیت فعالان سیستم غذایی آسیب دیده؛ و 3) تغییر رفتار، و همه این موارد را روی خط زمان نشان داده اند.

ممکن است به نظر آید که کار دشواری است، آنچه مهم است این است که این فرایند مشارکتی طی شده است و شرکت کنندگان در یک پژوهش سهم داشته اند. در اینجا اشاره ای به نتایج این پژوهش نخواهیم داشت. اگر از دوستان کسی علاقه مند است می تواند مقاله را بخواند.

تسهیلگری نوآوری اجتماعی در گروه ها

در باره تسهیلگری در این وبلاگ بسیار نوشته ایم. امروز با این نگاه به تسهیلگری نگریسته ایم که اگر قرار باشد تسهیلگری برای شکل گیری یا تقویت نوآوری اجتماعی باشد، در این صورت، چگونه فرایندی باید طراحی شود. بدون تردید این فرایندی است که با یک یا دو جلسه نشست فراهم نمی شود. طبیعی است که وقتی صحبت از نوآوری اجتماعی می شود، منظور اقدامی است تازه و خلاقانه که دارای آثار مثبتی بر جامعه است. برای مثال، گروهی که از خرده پارچه ها یا لباس های استفاده شده یا پارچه های کم استفاده موفق شده اند که لباس های مد روز مطابق با اصول خاص خود طراحی و تولید کنند (اشاره به رویداد هناس که برنده جایزه نوآوری اجتماعی شده است به این سبب که در راستای حفظ محیط زیست و صرفه جویی در مصرف انرژی و جلوگیری از مصرف گرایی، با در نظر گرفتن مسئولیت اجتماعی و ایجاد اشتغال و بازتولید محصولات متنوع حرکت کرده اند) گام مهمی در جهت نوآوری اجتماعی برداشته اند. هر چند این گام در اینجا به انتها نخواهد رسید که ظرفیت دارد که با ایده های دیگر ترکیب گردد. اما اگر نگاهی به تاریخچه این گروه بیاندازیم متوجه یک سابقه طولانی از کار و تولید، فعالیت و اندیشه و پیگیری و تلاش خواهیم شد.

اینک اگر آگاهانه به سمت نوآوری اجتماعی حرکت کنیم، به نظرم بسیار اهمیت دارد که ابتدا بدانیم و بخوانیم. باید اعضای گروه به فعالیت های مشابه خود اشراف داشته باشند، مطالعات موردی بسیاری را مرور کرده باشند، بدانند که در دنیا چه کارهایی انجام شده است، تا نسبت به آن کاملا اشراف داشته باشند. این گام مهمی است که نه فقط پیش از شروع هر گونه نوآوری باید صورت گیرد، بلکه باید در تمام جریان نوآوری و فعالیتی که صورت می گیرد، رخ دهد.

با این پیش فرص، آنگاه می توانیم بگوییم که مهم ترین نقش تسهیلگر در فرایند نوآوری اجتماعی این است که بتواند محیطی ایجاد کند که در آن اعضای گروه حس خوبی داشته باشند، بتوانند آزادانه نظرات خود را بیان کنند، با هم گفتگو کنند. وجود این فضای گفتگو نیز برای شکل گیری یا تقویت نوآوری اجتماعی به ویژه در گروه های محلی ضرورت دارد.

تسهیلگر از روش هایی استفاده می کند که به نظرم به اندازه کافی در اینجا در باره آنها صحبت کرده ایم: کارگاه ها یا جلسات مشارکتی با استفاده از بارش افکار و نقشه ذهی به عنوان ابزارهایی که می توانتد خلاقیت را شکل دهد یا بارور سازند. اما به نظرم شاید مهم تر این است که مسئله مان را تعریف کنیم. مسئله یا مسائلی را که گروه قصد دارد آن را حل کند. گاهی گروه صورت مسئله خوبی در اختیار ندارد که بتواند برای حل آن، به نوآوری روی آورد. شاید لازم باشد که تسهیلگر تمرکز خود را روی تعریف مسئله و اصولا مسئله شناسی بگذارد.

«نبود مشارکت» به عنوان مرحله زمینه ساز برای مشارکت

فکر می کنم که اکثر خوانندگان وبلاگم به خوبی با نظرات آرنشتاین در خصوص نردبان مشارکت و در عین حال با دیدگاه اینجانب در خصوص پلکان مشارکت که در یکی از کتاب هایم حدود پانزده سال پیش مطرح کردم، آشنا هستند. در اینجا خیلی کوتاه به دو پله اول آرنشتاین که «مشارکت نیست» و طبیعتاً از جنس مداخله است، می پردازیم. می دانیم که آرنشتاین با این هدف این دو پله را در نظر گرفت که «دارندگان قدرت» به «آموزش» و «معالجه» مشارکت کنندگان می پردازند تا در مراحل بعدی یعنی در «مشارکت جسته و گریخته»، این مشارکت کنندگان بتوانند «بشنوند» و «صدا» داشته باشند. البته این توضیح آرنشتاین کلی و مبهم است. در بخش های بعدی مقاله بیشتر در باره آن توضیح می دهد و مثلا به عضویت نماینده مردم در یک کمیته اشاره دارد که می تواند به ایشان یاد دهد که چگونه سخن بگوید و چگونه بشنوند. شاید برای دولت، این اقدام نمایشی باشد اما برای اجتماع محلی، این فرصتی است برای یادگیری و تمرین. از نظر من، همه کارهایی که تسهیلگر انجام می دهد تا مردم محلی آمادگی مشارکت داشته باشند، در این مراحل نخست می گنجد. در جایی از مقاله اش، آرنشتاین یک ملاحظه مهم را مطرح می سازد که این هشت پله نردبان «در دنیای واقعی مردم و برنامه ها»، ممکن است ۱۵۰ پله با تمایزهای کمتر مشخص و "خالص" در میان آنها وجود داشته باشد.» با این ملاحظه ممکن است شما دهها مرحله کار انجام دهید تا مردم محلی آماده شنیدن و حرف زدن شوند. باور دارم که کمک به ایجاد سازمان اجتماعی و تمرین نمایندگان آن سازمان برای سخن گفتن و بیان نظرات قشری که به نمایندگی آن سخن می گوید، و گوش دادن فعال به سخنان دیگران، از جمله روش های «مداخله» به حساب می آید.

از درس های گرفته شده تا درس های آموخته

بارها شده است از من می پرسند که چرا عبارت «درس آموخته» را به کار می بری؛ بهتر نیست ساده و روان بگویید «درس». چرا «درس آموخته»؟ مگر «درس نیاموخته» هم داریم؟ مسئله دقیقا همین جاست. بین زمانی که متوجه یک «درس» می شویم تا زمانی که «درس» را آموخته باشیم یک فاصله ای است که البته در آن فاصله باید کارهایی کنیم تا درس مشخص شده را تبدیل به درس آموخته کنیم.
در مطالبی که پیش از این نوشته ام، گفته ام که درس، زمانی درس آموخته است که مکتوب شود و با دیگران به اشتراک گذاشته شود‌. اینک اضافه می کنم که پس از اینکه متوجه درس شدیم، باید بتوانیم آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

وقتی که متوجه درس شدیم، نباید به همین حد بسنده کنیم. البته برخی در همین مرحله متوقف می شود. اگر می خواهیم که مؤثرتر باشد باید گام به پیش نهیم و عمیق تر شویم و پرسش هایی را از خودمان بپرسیم تا به علت ها پی ببریم و بدانیم چه شده است که چنین اتفاقی رخ داده است. نظرم بر این است که این فعالیت تحلیلی را گروهی انجام دهیم.‌ برای مثال در انجام یک پروژه، اجتماعی که بر افزایش درآمد مردان خانواده متمرکز بوده ایم متوجه شده ایم که زنان مشارکت بهتری دارند و حتی وقتی که جلسه گذاشته می شود زنان استقبال بیشتری می کنند. جایی در جریان پروژه متوجه این درس می شویم که زنان با علاقه مشارکت می کنند. حالا اگر جلسه ای بگذاریم و با هم در باره آن گفتگو کنیم و بپرسیم چرا بیشتر مردان مشارکت نمی کنند؟ چه شرایطی‌ باعث مشارکت زنان شده است؟ اصلا آیا چنین درسی درست بوده است یا به ما کمک می کند؟ یا اینکه چگونه ارتباط گرفته ایم که به چنین مشارکتی رسیده ایم؟ لازم است پاسخ ها را با دقت بنویسیم و ارتباط میان پاسخ ها را به درستی درک کنیم.‌

اینک می توانیم بگوییم که درسی را متوجه شدیم، بعد آن را تحلیل کردیم و آن را با دقت مکتوب کردیم. باید مشخص کنیم که این درس چه تغییری در کارهای ما در آینده خواهد داد و چه کسانی باید از این درس بهره ببرند.

اما هنوز درس ما، درس آموخته نشده است. باید آن را به اشتراک بگذاریم. باید آن را به همه اعضای تیم بدهیم. باید اجتماع در جریان درس قرار گیرد. باید این درس را مستند کنیم.‌ باید این درس را در جایی قرار دهیم که دیگران به آن دسترسی داشته باشند. با این کار، درس ما مرحله آخر یادگیری را طی می کند. از زمانی که درس را منتشر می کنم، به دیگر اعضای تیم می دهم، در باره اش با دیگران صحبت می کنم، آنگاه دیگر درس را یاد گرفته ایم.

تسهیلگر خوب چه کسی است ؟

این پرسشی بود که در لحظات پایانی سال 1401 از من پرسیدند و من هم قول دادم که حتما در این وب لاگ در باره اش بنویسم. شاید مهم ترین مواردی که بتوان نام برد، موارد زیر است :

یک. داشتن تجربه های متفاوت و متنوع: طبیعی است که تسهیلگرانی که تجربه های متفاوت و متنوعی از برگزاری کارگاه های آموزشی تا کارگاه های تبادل تجربه یا مشارکت در فرایند ارزشیابی مشارکتی یا تسهیلگری در زمینه توسعه روستایی یا تسهیلگری محله محور داشته باشند، حتما با افراد متفاوتی روبرو شده اند و این تجربه ها به آنها کمک کرده است که درس های خوبی را اندوخته باشند. در پی کسب تجربه باشیم.

دو. مهارت های ارتباط مؤثر: این موضوعی است که روی آن تأکید زیاد دارم، به ویژه چهار مهارت زبانی یعنی گوش دادن فعال، خواندن، نوشتن و صحبت کردن و البته توانایی پرسیدن که این خود مهارت ارزشمندی است.

سه. انعطاف پذیری: این را همیشه می گویم که تسهیلگر باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باشد یعنی بتواند در شرایط متغیر، رفتاری سازگار داشته باشد و البته مهم تر از آن، اینکه بتواند رویکرد خود را بر اساس نیازهای گروه هدف تنظیم کند.

چهار. توانایی حل مسئله و همچنین توانانیی اجرای تکنیک هایی که به حل مسئله منجر شود: همیشه گفته ام که گام نخست توانایی حل مسئله است و برای همین در تمامی کارگاه های تسهیلگری که برگزار می کنم، همیشه قسمتی از سرفصل ها به مهارت های حل مسئله تعلق دارد.

پنج. مهارت های بین فردی: این موضوع مهمی است یزیرا تسهیلگر باید بتواند با گروه های مختلف مردم ارتباط بگیرد، باید بتواند برای آنان یک محیط امن و حمایت کننده فراهم آورد که آنان براحتی ارتباط بگیرند و توانایی یخ شکنی داشته باشد. این دست از مهارتها با مهارتهای ارتباط مؤثر فرق دارد. باید بتواند همدردی کند یا بتواند سنگ صبور شود.

شش. رفتار حرفه ای داشته باشد: سروقت بودن یا اصول وقت شناس بودن یا آماده بودن یا مدیریت زمان یا توانایی گزارش نویسی، یا رفتار تسهیلگرانه در یک جمع، همگی اجزای مختلف رفتار حرفه ای هستند.

هفت. بازخورد گرفتن یا دیدن بازخوردها یا ارزیابی عملکرد خود: همیشه گفته ام که چیزی به نام شکست وجود ندارد. هر چه هست، بازخورد است. روی این جمله تأکید می کند و همواره در کارگاه ها بارها تأکید می کند. باید بتوانیم از بازخورد استقبال کنیم، باید بازخورد را گرفت یا باید بازخورد را دید. برای همین در کارگاه ها همیشه بازی بازخورد را انجام می دهیم. گرفتن یا دیدن بازخوردها کافی نیست بلکه باید همواره رفتارمان مطابق با آن بازخورد اصلاح شود یا اینکه فرایند کارمان بر اساس بازخوردها تغییر کند یا بهبود یابد.

همیادی - کلید اصلی در یادگیری و به اشتراک گذاشتن درس های آموخته

امروز وقتی که سخت مشغول کارگاه بودم، از واژه ای نام بردم که برای دوستان تازه بود و آن واژه «همیاد» بود. ببینید ساده بگویم «من وقتی یاد گرفته ام که به دیگری بگویم»، این یعنی اینکه درسی را که گرفته ام، به اشتراک بگذارم. درس زمانی درس است که آن را با همراهان، یا هم قطاران و یا هم تیمی ها به اشتراک بگذارم. این طور است که درس آموخته شکل می گیرد. با این نگاه، من یاد گرفته ام و این یادگیری را به دیگران می گویم شاید که آنان نیز یاد بگیرند. این گونه است که همیاد می شویم. همیادی راه را برای یادگیری و به ویژه یادگیری گروهی باز می کنم.

با پرسش ها بیشتر آشنا شویم

یکی از ابزارهایی که در اختیار تسهیلگر است، پرسش است. با پرسش می توان باعث شد که تعامل مناسب و هدفمندی میان شرکت کنندگان ایجاد شود. اینکه چطور پرسش را طرح کنیم یا حتی پیش از پرسش، فضا را برای پرسش ها آماده کنیم، خارج از موضوع این پست است. در اینجا فقط می خواهیم به پرسش ها و پرسیدن اکتفا کنیم. بارش افکار با پرسش آغاز می شود، و اینکه چه پرسشی باید پرسیده شود، با فرایند کار تسهیلگری ارتباط دارد. به عبارتی بارش افکار بخشی از فرایند است و به این ترتیب پرسش هم مرتبط با همین فرایند خواهد بود. اما پرسیدن هنر است. لازم است که با پرسیدن به خوبی آشنا باشیم.

- - این مطلب بزودی تکمیل می شود - -

پایش تسهیلگری یا تسهیلگری پایش

از من خواسته شده است که در باره پایش فعالیت‌های تسهیلگری بنویسم. خود واژه به ما نشان می‌دهد که پایش یعنی پاییدن و البته پاییدن یک کار درست. اینکه کار درست را، درست انجام دهیم. این تعریفی است که من پیوسته در جریان آموزش‌ها یا در جریان فعالیت‌های خودم تکرار می‌کنم: «کار درست را، درست انجام دهیم.» برای اینکه کار درست را، درست انجام دهیم، باید پیوسته بپاییم. یعنی به کاری که انجام می‌دهیم، حواسمان باشد.

گاهی از قبل، شاخص‌هایی را برای پایش تعریف کرده‌ایم. این کار معمولا در اجرای پروژه‌ها رخ می‌دهد. یعنی از قبل و بر مبنای پروژه، مشخص کرده‌ایم با چه شاخص‌هایی تسهیلگری خود را در گروه یا اجتماعی محلی می‌پاییم. در این حالت، محدوده پایش تعریف شده و تمرکزمان بر این است که بر اساس همان شاخص‌ها، کارها را بپاییم و احتمالا بر اساس آن شاخص‌ها، گزارشی را آماده خواهیم کرد؛ اگر هم تغییری مورد نیاز باشد، همان موقع و یا بعدا مطابق با گزارش رخ می‌دهد.

ممکن است تسهیلگران، در سازمانی مردم نهاد و یا در گروهی فعالیت ‌کنند که آن گروه دارای شاخص‌های کلیدی عملکرد یا شاخص‌های کلیدی موفقیت است. یعنی در سازمان آنها، شاخص‌هایی تعریف شده است که برای آن سازمان اهمیت دارد. در این صورت لازم است در جریان فعالیت تسهیلگری هم، به این گروه از شاخص‌ها دقت کرد. برای مثال، تعداد ساعت کار میدانی، یکی از شاخص‌های کلیدی عملکرد است. در این صورت، لازم است این زمان حتما ثبت شود و ممکن است حتی افزایش ساعت کار میدانی مد نظر باشد که در نتیجه باید میزان افزایش حضور در میدان لحاظ شود. در مواردی دیگر، ممکن است میزان مشارکت محلی در برنامه‌ریزی و اجرا دارای اهمیت باشد که در این صورت باید علاوه بر اندازه‌گیری میزان مشارکت، نوع مشارکت نیز سنجیده شود.

در مواردی که تسهیلگر یا گروه تسهیلگری (مانند گروه تسهیلگر محلی) مشغول انجام فعالیت‌های تسهیلگرانه‌ هستند، باید از خودشان بپرسند «از کجا بدانیم که این کار درست انجام می‌شود». در پاسخ به این پرسش، می‌توانند شاخصی تعریف کنند. برای مثال، اگر گروه محلی می‌خواهد به گروهی از همشهری‌ها آموزش تفکیک زباله بدهد، از خودش می‌پرسد از کجا بدانم کار آموزش درست پیش می‌رود؟ و در پاسخ می‌گوید اگر خود شهروندان در جریان آموزش مشارکت فعال داشته باشند کار آموزش درست پیش خواهد رفت. در اینجا شاخصی که باید پایش شود، «مشارکت فعال» است. حالا باید بپرسد که چگونه «مشارکت فعال» را پایش کنیم و بعد برای مثال، می‌گوید اگر شرکت‌کنندگان در جلسه آموزشی و در گروه‌ها، نظر بدهند، نظرات دیگران را گوش دهند و با هم گفتگو کنند به معنی وجود مشارکت فعال است. حالا در جریان جلسه آموزشی، باید فرایند تبادل نظر و گفتگو پایش شود. یعنی بررسی شود که آیا یکایک شرکت‌کنندگان چنین می‌کنند یا نه. اگر جلسه طوری برنامه‌ریزی شده که فرصت مشارکت به آنان داده ‌شود، در این صورت مهم است که این مشارکت سنجیده شود. حال اگر در جریان جلسه آموزشی متوجه شدیم که شرکت‌کنندگان، مشارکت نمی‌کنند، همانجا باید تصمیم بگیریم که چه تغییری در برنامه آموزش ایجاد کنیم تا این مشارکت رخ دهد. در این حالت، با این پایش، کار آموزش را درست انجام می‌دهیم. یعنی مطابق با شاخصی که در نظر گرفته‌ایم پیش می‌رویم.

گاهی هم به جای اینکه کار پایش را تسهیلگر انجام دهد، گامی فراتر می‌گذاریم و پایش را بر عهده گروه هدف می‌گذاریم تا آنان نیز وارد تمرین شوند. در این حالت، باید مشخص کنیم که این پایش چگونه صورت می‌گیرد. لازم است گفتگوهایی صورت گیرد و جلساتی برگزار شود. هر بار که چنین می‌کنیم، باز همان پرسش کلیدی مطرح می‌شود: «از کجا بدانیم که این کار درست انجام می‌شود». در پاسخ به این پرسش، گروه محلی می‌تواند شاخص یا شاخص‌هایی را تعریف کند که توسط یک یا چند نفر از اعضای گروه هدف سنجیده شود. به این ترتیب، وارد پایش مشارکتی می‌شویم که آن را تسهیلگری پایش می‌نامیم. تسهیلگری پایش یعنی اینکه تسهیلگران فرایند پایش را به گونه‌ای ساده می‌کنند که گروه هدف مسئولیت آن را بر عهده می‌گیرد. این پایش درونزاست و منجر به توانمندی می‌شود. درونزایی از آن جهت است که گروه محلی علاوه بر اینکه در فرایند درگیر می‌شوند، درمی‌یابند کارها چگونه باید انجام شود. به همین میزان، ظرفیت آنها افزایش یافته و در عین حال، توان برنامه‌ریزی و اجرای آنها نیز بیشتر می‌شود.

با این نگاه، مشخص است که پایش و مستندسازی ارتباط مستحکمی با یکدیگر دارند. به عبارتی، مستندسازی در خدمت پایش است. در این صورت می‌توانیم بگوییم از آنجا که مستندسازی در خدمت پایش است، در این صورت مستند کردن هم کمک می‌کند تا کار درست را، درست انجام دهیم. مستند، خواه به عنوان «دانش» و خواه به عنوان «مدرک»، به اجرای درست فرایند کمک می‌کند و به این صورت مشخص می‌شود چرا مستندسازی تا این اندازه اهمیت دارد.

فرض می‌کنیم می‌خواهیم کارگاهی برگزار کنیم. بهترین کار این است که خود شرکت‌کنندگان در پایش کارگاه مشارکت فعال و آگاهانه داشته باشند. در این صورت اصلاحاتی که در جریان کارگاه پدید می‌آید، حاصل نظرات شرکت‌کنندگان است و این یعنی درونزایی. حتی اگر فرایند کارگاه را از پیش تعیین کرده باشیم، در جریان یک پایش درست، ممکن است فرایند کارگاه اصلاح گردد. حالا اگر مستندسازی را در کنار پایش و مرتبط با پایش، توسط خود شرکت‌کنندگان انجام دهیم، احتمال اینکه از مستندات برای پایش استفاده شود بیشتر می‌گردد و باز هم احتمال اصلاح شدن فرایند کارگاه افزایش می‌یابد. این مثال در باره یک کارگاه آموزشی یا کارگاه تبادل تجربه بود. کار سختی نیست که بتوان مثال‌هایی از این دست در باره کار محلی زد.

می‌بینیم که اهمیت ویدئوی مشارکتی به عنوان یکی از شکل‌های رسانه‌های مشارکتی در همین است. زیرا این ویدئو، به واقع یعنی درست کردن یک فیلم کوتاه از فعالیت‌های انجام شده توسط خود اعضای محلی. آنها در جلسات متعدد در باره آنچه انجام شده فکر می‌کنند و همین اهمیت مستندسازی را بیشتر می‌کند.

به عنوان نکته پایانی توجه شما را به تفاوت بین «پایش» و «نظارت و کنترل» جلب می‌کنم. پایش یعنی اینکه «کار درست» را، «درست» انجام دهیم، اما نظارت و کنترل، به پرسش‌های دیگری پاسخ می‌دهد. از جمله: آیا کار اصلا انجام می‌شود؟ کار چگونه انجام می‌شود؟ آیا کار در زمان و مکان مناسب انجام شده است؟ چه کسی آن کار را انجام داده است؟ نتایج و دستآوردهای آن چه بوده و آیا این نتایج و دستآوردها همان است که قبلا طراحی شده بود؟

بی گدار به دل جاده نزنیم: باز هم در باره فرایند

بارها و بارها در جلسات آموزشی، بازدیدها و یا در جلسات گروهی در باره طراحی فرایند صحبت کرده‌ام و بر آن تأکید ورزیده‌ام. جالب اینجاست که همواره یادمان می‌رود! یا حتی گاهی وقتی تقریبا رو به انتهای کار تسهیلگری هستیم، یادمان می‌افتد که فرایند را ترسیم کنیم. البته باید پیش از شروع و درگیر شدن، این طراحی را انجام دهیم. تأکید کرده‌ام حتی برای یک جلسه دو ساعته هم فرایند طراحی کنید. به قول دکتر عادل سلیمانی، بدون طراحی فرایند و پایش آن، گم می شویم!

در این مطلب می‌خواهم در باره سطوح طراحی فرایند صحبت کنم که البته مطلب غریبی نیست چون در اکثر کارگاه‌ها و جلسات آموزشی روی طراحی فرایند کار کرده‌ایم. طبیعی است وقتی به تسهیلگرمان می‌گوییم فرایند کار را ترسیم کنیم منظور این است که مرحله به مرحله مشخص کند چگونه فرایند تسهیلگری را در یک منطقه روستایی (که مثلا چندین روستا در آن قرار دارد) یا در یک ناحیه شهری (که در آن چندین محله قرار دارد) به پیش می‌برد. البته این طراحی فرایند تنها برای پروژه ها نیست بلکه حتی برای یک جلسه سه ساعته هم باید همین کار را کنیم. دقت کنیم ممکن است همه فرایند مبتنی بر تسهیلگری و یا بخشی از آن مبتنی بر تسهیلگری باشد (برای مثال ممکن است در فرایندتان پیش‌بینی آموزش کرده باشید و این آموزش حتی تسهیلگرانه نباشد).

از سطح اول طراحی شروع کنیم. سطح اول در باره کلیات است. این که مراحل را مشخص کنیم و بگوییم هدف از هر مرحله چیست یا حداقل اینکه خروجی هر مرحله مشخص شود. با این کلیات، مشخص می‌کنیم مسیرمان به چه صورت است. طبیعی است فرایند تبادل تجربه با فرایند برنامه‌ریزی فرق دارد و در طراحی ما باید مشخص شود که چند مرحله یا گام داریم و در هر گام با چه منظور و هدفی پیش می‌رویم و البته خروجی‌های هر مرحله احتمالا چه خواهد بود. شایسته است هدف یا اهداف فرایند با هدف کلی تر برنامه خوانا باشد و اهداف فرعی (هدف از هر مرحله) نیز متناسب با هدف فرایند و اهداف برنامه باشد.

سطح دوم در باره فن‌ها یا همان تکنیک هاست. در این سطح باید مشخص کنیم برای هر محله چه فن‌هایی را به کار خواهیم گرفت. برای مثال، در فرایند برنامه‌ریزی محلی، در مرحله ارزیابی وضع موجود، ممکن است از «نقشه منابع روستا» استفاده کنیم. ترسیم مشارکتی این نقشه حتما کمک کننده است که مشارکت کنندگان درک بهتری از منابع روستای خود داشته باشند. به این ترتیب، در فرایند تسهیلگری مشخص می‌شود که به چند فن (تکنیک) در این فرایند نیاز داریم. گاهی ممکن است دو یا چند فن را در این سطح از طراحی در نظر بگیریم و انتخاب یکی از آنها را منوط به وضعیت موجود در منطقه یا جلسه کنیم. چگونگی ورود و خروج هم در همین سطح باید مشخص گردد.

سطح سوم طراحی فرایند در باره ابزارهاست. در اینجا وارد جزئیات می‌شویم. حالا لازم است دقت بیشتری کنیم. شخصا همیشه اصرار دارم که حتی پرسش‌ها هم در همین سطح معین شود (پرسش‌ها از جمله ابزارهای مهم تسهیلگری است). بگذارید مثالی بزنم. گاهی برای این که مشارکت‌کنندگان در یک جلسه بدانند چطور یک فن یا تکنیک اجرا می‌شود یک بار تمرین می‌کنیم تا بدانیم چگونه اجرا می‌شود. این تمرین ابزاری ضروری است و کمک می‌کند اجرای مشارکتی بهتری داشته باشیم. در ضمن، همین تمرین بخشی از ابزارهای تسهیلگر است برای اینکه مطمئن شود شرکت کنندگان درست پیش می‌روند. یا برای مثال، اجرای برخی از فنون یا تکنیک‌ها مستلزم آن است که شرکت‌کنندگان اصولی را رعایت کنند. این که این اصول مشارکتی تعیین گردد یا اینکه همراه با اجرای فن یا تکنیک و به عنوان بخشی از اجرا به شرکت‌کنندگان گفته شود، بخشی از ابزارهایی است که لازم است مشخص گردد. در پایان برخی از جلسات یا مراحل، نیاز به صورتجلسه گروهی است که باید مکتوب و امضاء شود.

در این سه سطح، در باره مکان، یا حتی تجهیزات یا کاغذ و قلم صحبت نمی‌کنیم. این‌ها مواردی است که می‌توان بعدا با دقت بیشتری مطرح کرد و شاید لازم نباشد در طراحی فرایند بیاید. به عبارتی طراحی فرایند به ما می‌گوید چه مراحلی، با چه اهدافی، چه خروجی‌هایی و با چه روش‌ها و ابزارهایی انجام می‌شود.

می ماند دو نکته آخر: یکی اینکه این فرایند را تا جایی که مقدور است گروهی طراحی می کنیم، یعنی اینکه اگر تسهیلگران گروه هستند، با هم طراحی می کنیم یا اگر پروژه ای قرار است اجرا شود، با هم و گروهی طراحی می کنیم. در ابتدای راه، طراحی فرایند و اجرای آن بیشتر از آنِ تسهیلگران است اما به تدریج همین فرایند را با محلی ها به اشتراک می گذاریم و یه تدریج ایشان هستند که صاحبان اصلی فرایند خواهند بود. یادمان باشد که سپردن فرایند را در طراحی خود داشته باشیم.

دوم اینکه دقت کنیم تسهیلگر با برنامه یا فرآیندهای از پیش تعیین شده وارد می شود و در مسیر اجرای هر مرحله با توجه به شرایط، مسیر را به پیش می رود اما در جریان برنامه اتفاقی می افتاد مانند مطرح شدن تعارضات قدیمی که عملا اجرای فرایندهای از پیش تعیین شده با مانع روبرو می سازد یا ممکن است یک حادثه طبیعی رخ دهد، یا حتی در روستا فرد مهمی فوت کند. گاهی فرایند متوقف می شود یا بخشهایی باید حذف شود، یا لازم است بخش هایی به فرایند اضافه شود. در این حالت، لازم است فرایند مورد بازنگری قرار گیرد. می توان به صورت دوره ای - حتی اگر اتفاقی هم رخ نداد، فرایند را بازنگری کرد و برای این کار چنان که در مطلبی دیگر توضیح خواهم داد، پایش فرایند ضروری است.

با تشکر از خانم ها زهرا عبادی، سمیرا جولایی، فرزانه نرجسی، احترام مازادی، و آقایان دکتر عادل سلیمانی، دکتر حسین بدری پور و دکتر فرهاد عزیزپور - به سبب پیشنهادهایی که برای بهتر شدن این مطلب ارائه کردند که لحاظ گردید.

پرتقال به چه کسی می رسد ؟ تسهیلگران چه می کنند: از تمرکز بر موضع تا گفتگو در باره علایق

در نو‌شته‌هایی که در خارج از ایران در باره تسهیلگری منتشر شده، داستانی قدیمی نقل می‌شود تا خواننده تفاوت معنی «موضع» و«علایق» را متوجه شود. داستان چنین است: دو کودک پرتقالی را نزد فرد بزرگسالی می‌آورند (فقط یک پرتقال) و هر دو می‌گویند که به پرتقال نیاز دارند. «خواستن پرتقال» در این مرحله، یعنی «موضع» هر یک از این دو کودک. فرد بزرگسال از هر یک از آنان می‌خواهد تا توضیح دهند چرا به پرتقال نیاز دارند. یکی از بچه‌ها دلش پرتقال می‌خواهد چون قصد دارد آن را بخورد. دیگری برای پخت کیک، به پوست رنده شده پرتقال نیاز دارد. این دو توضیح، هر یک «علایق» دو کودک را نشان می‌دهد. اینجاست که مسئله حل می‌‌شود: با تمرکز بر «علایق» به جای «موضع»، هر دو کودک صددرصد چیزی را که می‌خواهند به دست می‌آورند. با این مقدمه می خواهیم در باره این موضوع صحبت کنیم که شایسته است در گروه‌ها بر علایق متمرکز باشیم تا بر مواضع.

باید بپذیریم که همه مسائل گروه به این ترتیب و به این آسانی حل نمی‌شوند، اما حتماً این اصل مهم تسهیلگری یعنی «تمرکز بر علایق، و نه تمرکز بر مواضع» می‌تواند کمک‌کننده باشد. فرق «موضع» با «علایق» چیست: موضع پاسخ یا راه‌حلی واحد برای یک مسئله است. علاقه می‌تواند دربرگیرنده نیاز، امید یا نگرانی‌های اعضای گروه باشد که اغلب با بیش از یک راه‌حل قابل برآورده شدن است.

این روش که افراد تمایل دارند به‌سرعت به جای تفکر گروهی در مورد علایق یا منافع، به سمت حمایت از موضع خودشان بروند با این تصور که موضع آنها منافعشان را برآورده می‌کند، ممکن است که در گروه اختلاف برانگیز باشد. لازم است که با تمرکز بر شناسایی و برآورده کردن علایق مشترک، کمک کرد که تعداد گزینه‌ها بیشتر شود تا هم شدت اختلاف کمتر شود و هم افراد با گفتگوی بیشتر، احتمال رسیدن به هم‌نظری را افزایش دهند.

بگذارید نمونه‌هایی از روش‌های تسهیلگری برای تمرکز بر علایق یا منافع در اینجا بیاوریم.

با یک جمله اسرارآمیز شروع کنید

تکنیکی مفید برای شروع بحث این است که به اعضای گروه فرصتی برای شناسایی «علایق» دهید پیش از بیان اینکه مواضع خود را بیان کنند، برای مثال، فرض کنید که تسهیلگر جلسه‌ای هستید و اعضای گروهی وظیفه طراحی ایده‌ تازه‌ای دارد و طی گفتگو، به این نتیجه رسیده است که جمع‌آوری مشارکتی پسماند در محله‌شان کمک‌کننده است، تسهیلگر در بالای تخته وایت برد یا روی کاغذ بزرگ (در معرض دید همه شرکت‌کنندگان) می‌نویسد: «برنامه جمع‌آوری مشارکتی پسماند به گونه‌ای طراحی شود که ... ». سپس از اعضای گروه می‌خواهد این جمله را با عبارت‌های پیشنهادی خود تکمیل کنند. تسهیلگر جمله ها را روی وایت برد می‌نویسد. در اینجا هر جمله‌ای که بیان شود نشان‌دهنده «علاقه» است. علایق پیشنهادی احتمالا مواردی از این دست باشد: «به هر کسی که در برنامه شرکت کرد، پاداش دهیم»، «هر یک از ما حداقل سه نفر از ساکنان محله را درگیر کند» و «در جریان جمع‌آوری در باره مدیریت پسماند خانگی آموزش دهیم». سپس گروه می‌تواند به کل فهرست عبارات پیشنهادی نگاه کند و ایده‌هایی را برای اجرای بهتر پیشنهاد دهد. در اینجا به جای تمرکز بر «موضع» که ممکن است شامل مخالفت با اجرای برنامه جمع‌آوری پسماند باشد (چون دفعه قبل درست اجرا نشده است)، بر این فهرست پیشنهادی متمرکز باشیم، شاید بتوان مطابق با علایق اعضای گروه، روشی را پیدا کرد که حتی مؤثرتر باشد.

این رویکرد کمک می‌کند تا از همان ابتدا بحث و گفتگو در باره «علایق» باشد و از سناریوی رایجی که در آن جمعی از اعضای گروه بر اساس «علایق» خود پیشنهادهایی ارائه می‌دهند و سایر اعضای گروه بر اساس برآورده نشدن «علایق» خود، به «ایرادات طرح» اشاره می‌کنند اجتناب کنیم.

تهیه فهرستی مشترک از «علایق» به جای اجرای تکنیکی که در آن موافقان و مخالفان را نشان ‌دهد

فرض کنید که گروهی در باره اجرای اقدامی صحبت می‌کنند و شما تسهیلگر این گروه هستید. به جای آن که بپرسیم چه کسانی موافق و چه کسانی مخالف هستند، سعی کنیم اعضای گروه در باره «علایق» یا «منافع» گروه از اجرای آن پروژه یا اقدام صحبت کنند، و تلاش کنیم فهرستی مشترک از «علایق» را تهیه کنند. برای مثال اعضای گروه را تشویق کنید که این طور فکر کنند که با اجرای این پروژه یا اقدام، کدامیک از اولویت‌های گروه محقق می‌شود. در این حالت، نپرسیم که چه کسانی موافق یا چه کسانی مخالف هستند. گاهی حتی از اجرای «تکنیک تی» نیز پرهیز کنیم که در آن یک جدول دو ستونی را می‌کشیم و با تکیه بر بارش افکار از شرکت‌کنندگان، مزایا و معایب آن پروژه یا اقدام را در این دو ستون منعکس می‌کنیم. این کار ممکن است در مواردی خوب باشد اما اگر قرار باشد که شرکت‌کنندگان را تبدیل به موافقان یا مخالفان کند، آنان وارد بازی «موضع‌گیری» می‌شوند، و ممکن است اثربخش نباشد. دقت کنیم موضع گیری را نفی نمی کنیم و حتما در مواردی مفید است. بحث ما این است که با تمرکز بر علایق، شرکت‌کنندگان حتی خلاق‌تر در باره علایق گروه نسبت به اجرای پروژه صحبت کنند.

محل جلسه یا اتاق را طوری ترتیب دهید که اعضای گروه بتوانند یکدیگر را ببینند و فهرست علائق را ببینند

شیوه نشستن اعضای گروه حتما روی روند گفتگو اثر خود را می گذارد. شایسته است اعضای گروه طوری کنار هم بنشینند که همدیگر را ببینند، کسی در جایی نباشد که نشان‌دهنده سلطه باشد یا مانند کلاس درس ننشینند یا حتی طوری نباشد که مخالفان یا موافقان در یک جا کنار هم باشند. شیوه نشستن باید به گونه‌ای باشد که به آدم‌ها این حس را منتقل کنند که اینجا قرار است بر «علایق» مشترک متمرکز شویم و یکدیگر را به عنوان مخالف یا مانعی که مخالف دستیابی گروه به اجرای آن اقدام است، نبینیم بلکه بیشتر حس کنیم یگ گروه هستیم و در کنار هم، در حال تمرکز بر «علایق مشترک» هستیم یا قرار است این علایق را بیابیم و آن را شکل دهیم و بدانیم که این علایق چطور به گروه کمک می‌کند. خوب است شرکت‌کنندگان متوجه شوند که ممکن است هر یک از آنان دریافت متفاونی از مسئله داشته باشد، اما تلاش داریم اجازه ندهیم احساسات نقشی در این فرایند بازی کند، و هر یک از شرکت‌کنندگان متوجه ‌شوند بهتر است با هم ارتباط بگیرند و تا می‌توانند به هم گوش دهند. سعی کنیم در ابتدای جلسه آنان را متوجه کنیم که به چه منظور این طور نشسته‌ایم و بر گروه بودن آنان تأکید کنیم.

برای کمک به شرکت‌کنندگان در کشف علایق، از پرسش‌های مناسب در جریان بحث استفاده کنید

اغلب شناسایی «علایق» زیربنایی مانند پوست کندن پیاز است: تسهیلگر به گروه کمک می‌کند از «موضع اولیه» عبور کنند تا «موضع دیگری» را در زیر آن پیدا کنند. علت این که چنین روشی را به کار می‌بریم به خاطر مقاومت عمدی اعضای گروه نیست. در عوض، نشان می‌دهد که چقدر تفکر بر اساس «مواضع» ریشه‌دار است.

به عنوان مثال، گفتگویی را در نظر بگیرید که در یک گروه در خصوص آموزش شروع شده و اعضای گروه در حال بررسی این هستند که زمانی را برای اجرای آموزش در نظر بگیرند. یکی از اعضای گروه، سارا، ممکن است سه‌شنبه سوم هر ماه را پیشنهاد کند (این موضع سارا است). اگر تسهیلگر این جلسه هستید، از قاعده اصلی «تمرکز بر علایق به جای مواضع» استفاده کنید و چنین پرسشی را طرح کنید: «از نظر شما چرا سه‌شنبه‌های سوم ماه می‌تواند روز خوبی برای آموزش باشد؟» سارا پاسخ می‌دهد: «اگر ما این روز را انتخاب کنیم، بعد با کلاس‌های مدیریت زمان حسن در تضاد نیست». در اینجا، گروه متوجه می‌شود که سارا چه «علایقی» نسبت به اجرای این آموزش در روز سه‌شنبه‌های سوم ماه دارد. با این حال، «همزمان نبودن آموزش با کلاس‌های مدیریت زمان حسن» همچنان «موضع» است، اگرچه «علایق» سارا در حال ظهور است. لازم است پرسش بعدی را طرح کنیم: «آیا می‌توانید توضیح دهید چرا بهتر است از برنامه‌ریزی همزمان با کلاس‌های مدیریت زمان حسن خودداری کنیم؟» در این حالت، معلوم می‌شود که حسن برای تدریس در هر دو کارگاه مورد نیاز است یا اینکه سارا معتقد است مخاطبان یکسانی برای هر دو نوع آموزش وجود دارد.‌

این فرآیند پوست کندن پیاز با پرسش‌هایی که به اعضای گروه کمک می‌کند تا بر «علایق» خود تمرکز کنند، مشابه تکنیک پرسیدن «چراهای» پیوسته است و درست مانند تکنیک «پنج بار چرا»، لازم است بیشتر ادامه دهیم تا علت‌های اصلی را بیابیم. نکته کلیدی این است که پرسش‌ها را به گونه‌ای طرح کنیم که نشان‌دهنده شفقت و کنجکاوی باشد، نه بازپرسی. به‌ندرت اتفاق می‌افتد که شرکت‌کنندگان مستقیم به سراغ «علایق» خود بروند بلکه «علایق» بیشتر پنهان است، و تنها تحت فشار، علایق خود را آشکار می‌کنند. مشاهده علایق متعدد در طول گفتگو بسیار متداول‌تر است، زیرا شرکت‌کنندگان آنقدر به صحبت کردن و فکر کردن بر حسب مواضع عادت دارند که تشخیص و بیان علایقشان مدتی طول می‌کشد.

توجه داشته باشید در هیچ یک از این پرسش‌ها، نیازی به استفاده از واژه‌های «موضع» یا «علاقه» نیست. البته اگر اعضای گروه با این واژه‌ها آشنا باشد، خوب است از همین اصطلاحات استفاده کنیم. به عبارتی، اگر گروه برای خود مقرراتی در خصوص «تمرکز بر علایق» تدوین کرده باشد و در گفتگو بخواهد به این اصول وفادار بماند، در این صورت می‌توانیم با خیال راحت از همین واژه‌ها استفاده کنیم و حتماً مفید خواهد بود. با این حال، اگر در گروهی کار می‌کنید که واژه‌های «موضع» و «علاقه» برایشان اصطلاحات تخصصی است، در این صورت لازم است که مهارت‌های تسهیلگری خود را به کار گرفته و از این واژه‌ها استفاده نکنیم و در عمل و در جریان پرسش‌ها تلاش داشته باشیم تا اعضای گروه بر علایقی متمرکز شوند که ممکن است زیربنای مواضع آنان باشد.

خواه در جلسه‌ای باشیم که به‌تازگی با شرکت‌کنندگان آن آشنا شده‌ایم یا در میان گروهی که مدت‌ها با آنان بوده‌ایم و اعضای گروه برای خودشان مقرراتی برای گفتگو گذاشته‌اند، شایسته است بدانیم با تمرکز بر «علایق» ممکن است لحن و جهت گفتگوها را از همان ابتدا تغییر دهد. کنکاش برای «علایق»، و پرهیز از «مواضع» کمک می‌کند که شرکت‌کنندگان در کنار هم قرار گرفته و آنها را توانا می‌سازد تا مشترکات را پبدا کرده و بر اساس «علایق»، راه‌حل‌های نوآورانه و خلاقانه را پیشنهاد دهند.

سعید نوری نشاط (09129362517)، (اقتباس از فصل شانزدهم کتاب تسهیلگر ماهر)

بازنویسی متن: نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم

«متن زیر همان پست قبلی است با این تفاوت است که من نظرات و دیدگاه های دوستانی را که آن را خواندند و نظر دادند، در آن اعمال کردم. نمی دانم متن بهتر شده است یا نه، اما می دانم که حالا حتما کامل تر شده است. تمرینی برای نوشتار مشارکتی. هر جا کسانی نظر داده اند یا تغییری را پیشنهاد داده اند اسم شان را آورده ام.

متن را بخوانید:

بگذارید کمی در باره «نوشتن»، بنویسیم. ابتدا اینکه در جلسات و کارگاه‌ها، به‌عنوان تسهیلگر، به هنگامی که بارش افکار شفاهی را انجام می‌دهید، شایسته است آنچه توسط شرکت‌کنندگان بیان می‌شود، به گونه‌ای که در معرض دید همه حاضران باشد، نوشته شود. ممکن است هنگام نوشتن، به صورتی آن را وارد کنیم که به دسته‌بندی نظرات بیان شده کمک کند. البته ممکن است همین دسته بندی را با کمک شرکت‌کنندگان انجام دهید. اما این نوشتن ضروری است. وقتی نظرات نوشته می‌شود، به شرکت‌کنندگان این اطمینان را می‌دهد که آنچه بیان کرده‌اند یادداشت شده است و نظراتشان به دست فراموشی سپرده نمی‌شود. پیش آمده است خود من به هنگام نوشتن، روی یک تابلو، نظرات را فهرست کرده‌ام و همزمان روی برگه دیگری که آن هم در معرض دید است، نقشه ذهنی نظرات بیان شده را کشیده‌ام و در این نقشه تا جایی که امکان داشته است، نظرات را دسته‌بندی کرده‌ام. در حین نوشتن، ایده‌های تازه به ذهن شرکت‌کنندگان می‌رسد. به هر حال، همیشه تلاش کرده‌ام که این نوشتن، زیبا و شیرین و گاه خوشمزه باشد!

در ضمن، یادمان نرود که این نوشتن را، به صرف اینکه لازم است انجام ندهیم. باید بتوانیم در حین بارش افکار ارتباط خوبی با شرکت کنندگان برقرار کنیم، با میمیک صورت و نیز لحن مان یا تکرار ایده‌ها، بتوانیم این حس را به مخاطب منتقل کنیم که متوجه منظورشان شده‌ایم (متن اصلی از سعید نوری نشاط، تغییرات در پاراگراف بالا به پیشنهاد آقایان حامد کهرودی و فراز تبریزی و خانم فرزانه نرجسی).

رامین محمدی زره ناسی تجربه شیرینی از نوشتن در جلسات با کمک «ویدئو پروژکتور و لپ تاپ» دارد. ایشان می‌نویسد که نظراتی را که دوستان در جلسات می‌گفتند به صورت فونت‌های شفاف و بزرگ می‌نوشتند و جلوی هر جمله، فاعل آن را نیز می‌نوشتم و این موضوع باعث شد تا فرایند جلسات از یک حالت خسته‌کننده تبدیل به یک فرایند هیجان‌انگیز و لذت‌بخش شود به گونه‌ای که دیگران متوجه منظور هم می‌شدند و از تقابل و تضاد بی‌معنا جلوگیری می‌شد.

یادمان باشد که «نوشتن» یکی از مهارت‌های کاربردی و چهارگانه زبانی است که لازم است به آن تجهیز باشیم. اما نوشتن کجا به ما کمک می‌کند نوشتن مهم است، به ویژه در پایان جلسات، وقتی که لازم است صورتجلسه‌ای تنظیم شود. گاهی در جلسات اولیه، این تسهیلگر است که در کنار یکی از شرکت‌کنندگان (با این هدف که بعدا ایشان آن را انجام دهد)، صورتجلسه را می‌نویسد. اما بتدریج تنظیم صورتجلسه را به یکی از شرکت‌کنندگان بسپارید. در باره صورتجلسه، می‌توانم نکات زیادی را بیان کنم، اما به نظرم هر چه گفته شود، زیاد اثربخش نباشد. این تمرینی است که باید در عمل انجام شود. فقط این نکته را بگویم که گاهی خود اعضای گروه محلی خلاقیت‌هایی را در تنظیم صورتجلسه به کار می‌برند که قابل توجه است. همین خلاقیت‌ها می‌تواند صورتجلسه را از یک «عمل صرفا لازم»، تبدیل به یک تجربه هیجان‌انگیز کند. شایسته است جامعه محلی اهمیت و کارکرد نوشتن و صورتجلسه را درک کند و بیاموزد و بعد دست شرکت‌کنندگان ازجامعه محلی را باز بگذارید و ببینید که چطور می‌توانند آن را شیرین‌تر کنند (متن اصلی از سعید نوری نشاط، تغییرات در پاراگراف بالا به پیشنهاد خانم فرزانه نرجسی و آقایان سیامک دربیگی و عباس بیدار).

اما ماجرای نوشتن فقط نوشتن بارش افکار یا صورتجلسه نیست. گزارش‌نویسی از آن اموری است که باید به آن اهتمام ورزید. خوب است تسهیلگر دفترچه‌ای برای یادداشت‌های روزمره‌اش داشته باشد. به نظرم این دفترچه باید حاوی کلی نقشه‌های ذهنی از موضوعات متفاوت، نقاشی‌های قشنگ از کارهای روزمره، برخی درس‌های آموخته و حتی فرایندهای جلسات یا کارگاه‌ها باشد. تلاش کنید چنین تمرینی را آغاز کنید. این گونه نوشتن ذهن را راه می‌اندازد. بیاییم به این نوشتن عادت کنیم. قول می‌دهم دفترتان دیدنی شود. از آن دفترهایی که همه برای دیدنش لحظه شماری می‌کنند (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظراتی از خانم‌ها پریسا باجلان و آفاق نیک نفس).

عالیه یعقوب زاده نوشته است که در یک کارگاه، به شرکت کنندگان گفتیم که هر یک گزارشی از کارگاه تهیه کند و جالب این است که هر یک از آنان گزارشی متفاوت از آن کارگاه نوشتند که تجربه قشنگی بود. همچنین می نویسد که در کارگاه دیگری، به هر یک از شرکت کنندگان یک دفترچه چهل برگ خوشگل دادم و به آنان گفتم که این را به خانه ببرند و با کمک همه افراد خانواده، هر شب به پرسش های خواسته شده در کارگاه، پاسخ دهند. این پاسخ می تواند نوشتاری، تصویری، گفتگو یا داستان یا نقل قول باشد. می توانند حتی عکس از محله را در آن وارد کنند. این کار خودش سندی از کار انجمن همیاران محله شد. کاری بسیار مشارکتی. و تسهیلگران نیز از مردم محله چیزهای بسیاری یاد گرفتند. کار زیبایی بود.

یکی از کارهایی که من از تسهیلگرانی که همکارم بوده‌اند، درخواست می‌کردم انجام دهند، نوشتن خاطرات تسهیلگری‌شان (لاگ یا روزنگار) بوده است. نوشتن این خاطرات به حرفه‌ای شدن تسهیلگران کمک می‌کند. در نوشتن این خاطرات، تسهیلگر با خودش مانند «شخص سوم» برخورد می‌کند. در واقع از «بیرون» به خودش می‌نگرد (بیان تجربه زیسته) و بدین ترتیب، در هنگام نوشتن خودش را ارزیابی می‌کند (نوشتن یعنی مرور خاطرات، برنامه آینده و درس‌های گذشته). این نوشتن اعجاز می‌کند. این نوشتن به نوعی نشان نظام مندی، سیستم تفکر و تصمیم گیری و التزام درونی ما به دیدگاه هایمان هست. در عین حال، این نوشتن بخشی از مدیریت دانش در انجمنی است که کار تسهیلگری می‌کند. می‌توان این متن‌ها را کدگذاری کرد و بعدا مورد تحلیل قرار داد (متن اصلی از سعید نوری نشاط با تغییر پیشنهادی آقایان ناصر عطوفتی وعباس بیدار و خانم‌ها آرزو سلامت‌نیا و زهرا معینی‌بخش). البته یادمان نرود که برای نوشتن خوب، باید بسیار خواند. نوشتن مهارتی است که در کنار خواندن تقویت می‌شود (خانم احترام سادات مازادی).

البته داشتن دفترچه یادداشت‌های روزمره و نیز خاطرات‌نویسی بخش کوچکی از فرایند گزارش‌نویسی و مستند ساختن است. یادمان نرود که تكيه بر قلم، همانا تكيه بر سند و استدلال است. شکل‌های متنوعی از گزارش‌ها و مستندات وجود دارد که می‌توان به آنها اهتمام ورزید. برای برخی از دوستان نوشتن گزارش، دشوار است. بپذیریم این دشواری ارزش دارد. باید از آن استقبال کنیم و در عین حال، تلاش کنیم گزارش‌هایمان، هم حاوی فرایند باشد و هم حاوی نتایج. در گزارش‌ها، بخش خاصی را به چالش‌هایی اختصاص دهیم که با آنها روبرو شده‌ایم و توانسته‌ایم آنها را تبدیل به فرصت کنیم یا اینکه گروه محلی موفق شده از آن چالش عبور کند. همچنین توجه خاصی به درس‌های آموخته داشته باشیم. پیش از این به درس‌های آموخته پرداخته‌ام. در اینجا به این بسنده می‌کنم که درس‌آموخته یعنی ما رفتار تازه‌ای را تجربه کرده‌ایم که جواب داده است یا از تکنیکی استفاده کرده‌ایم که پیش از این نکرده بودیم یا راه تازه‌ای رفته‌ایم که قبلا نرفته‌ایم. لازم است که این درس‌ها جایی در گزارش‌ها بیان شود. یک نکته مهم دیگر اینکه بهتر است در تیم تسهیلگری فردی که موظف به مستندسازی است نکات کلیدی تهیه گزارش را هم یادداشت بردارد تا تهیه گزارش تسهیل گردد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظرات آقای حسین بدری پور).

راز مانایی، پایایی و پویایی علم و دانش، نوشتن است. نوشتن، بسان بند پارچه ای است که پیرمردان و پیر زنان قدیمی بر انگشت خود گره می‌زدند، می‌ماند تا مطلب مورد نظرشان در جایی که می‌خواهند به یاد آورند. می‌نویسیم تا ازحافظه ی ما پاک نشود و با نشر آن، دیگران نیز از دانش بهره‌مند شوند. به قول خیام فضیلت آدمی با نوشتن کامل می‌شود و این است رمز زیبایی نوشتن. نوشتن معجزه می‌کند. کوتاه سخن اینکه در تسهیلگری چون پیوندی عمیق با حس درونی انسان دارد ترجیحا با کمترین فاصله از اتمام یک بخش از این فرآیند باید به تحریر درآید تا بازتاب روحی کلاس یا کارگاه آموزشی و ... عمیق‌تر مستند گردد، و به قول دکتر عادل سلیمانی، بنویسیم تا زنده بمانیم. نوشتن استمرار می‌دهد. با این نگاه، نوشتن نقش عظیمی در انتقال دانش و تجربیات داشته و یادگیری دارد و همچنان جایگاه آن در بین مهارت‌های مختلف، رفیع است. به قول یکی از تسهیلگران، به اشتراک گذاشتن تجربیات همان تثبیت ردپاهایمان در کوچه های روستاست. البته یادمان باشد که نوشتن مطلق نشود. زیرا گاهی ممکن است همه چیز را نرساند. گاهی لازم است برای انتقال تجربه چندبعدی (تصویر، صدا و ...) عمل کرد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با نظرات خانم‌ها راحله بحرانی، سمانه ساعدی، مریم احمدپور، افسانه احسانی و سونیا پیران و آقایان حسینعلی متولی و پیام احتسابیان و مرتضی پیروزبخت).

برخی بر این باورند که عده‌ای از تسهیلگران از نوشتن گزارش فراری هستند یا حتی می‌ترسند (به سبب قضاوت شدن) چون آموزش ندیده‌اند و در نظام آموزشی ما، نوشتن کم‌اهمیت تلقی می‌شود. یکی از ضعف‌های اساسی سیستم آموزشی ما این است که نوشتن را به ما یاد نمی‌دهد! آنقدر که روی دیکته تاکید می‌شود به انشاء توجه نمی‌شود. عامل دیگر شاید ادبیات حاکم بر فضای مجازی است که کمتر نشانی از نوشتن در آن هست. فضای مجازی باعث شده انگیزه سوادآموزی و حوصله‌ها کم شود و بیشتر میل به دیدن و شنیدن را ترغیب می‌کند تا خواندن. ولی توهم دانش را بالا می‌برد. گویا امروزه ادبیات شفاهی امروز بیشتر مقبول است (آقایان سیامک دربیگی، عباس بیدار و شهرام فرضی)‌. یکی از تسهیلگران بیان کرده است که در دوره‌ای که مهندس مشاور بوده گزارش‌هایی که می‌نوشت به دلیل آنکه خلاقانه نبود و ماهیت آن کارفرما محور بود نتوانست برایش تجربه چندان شیرینی شود و منجر به خستگی ذهنی و روحی هم می‌شد چنان که هنوز هم از نوشتن می‌ترسد و تلاش می‌کند بیشتر نقاشی کند. شاید هم هیچ آدابی و ترتیبی لازم نیست و نوشتن در فرآیند تسهیلگری به هر شکلی که انجام شود، مفید و موثر است (آقای رامین محمدی و خانم سارا احتشامی‌فر).

البته می‌توان برای کاستی سختی نوشتن، از ظرفیت تکنولوژی در تبدیل صوت به متن استفاده شود که خیلی کار نوشتن را تسهیل می‌کند (آقای ناصر نوربخش). یکی از طرفداران نوشتن می‌نویسد که «نوشتن باعث نظم ذهنی نیز می‌شود». با این وجود، به نظر چیزی که در لابلای عصر سرعت و سبقت و دیجیتال نباید مغفول شود این است که نوشتن با قلم و خودکار و کاغذ نیز تمرین شود. تمرین نوشتن با ابزارهای نوستالژیک خیلی روح‌نواز و ملایم‌تر است. در کل به هر بهانه و با هر ابزاری که می‌پسندیم بنویسیم (خانم سمیرا جولایی).

البته می‌توانیم فضای مجازی را به کار بگیریم و در اینستاگرام یا وب‌لاگ یا شبکه‌های اجتماعی نیز در باره تجربه‌هایمان بنویسیم. این تجربه دیگری است که می‌تواند شیرینی‌های خاص خودش را داشته باشد. می‌توانیم در باره تجربه‌هایمان، درس‌هایمان یا ارزش‌های تازه‌ای که یافته‌ایم، بنویسیم. حتی در باره ناکامی‌ها و شکست‌ها هم بنویسیم. بازخوردها را منعکس کنیم. این کار البته مهارت می‌خواهد. هر یک از این شبکه‌ها محدودیت‌های خود را دارد. باید این محدودیت‌ها را شناخت تا بهتر بتوان از این امکان استفاده کرد (متن اصلی از سعید نوری نشاط، با پیشنهاد از سوی خانم زهرا فارسی‌نژاد).

راستی یادمان باشد که هنگام نوشتن به «درست نوشتن»، «املای کلمات» و نیز «کاربرد صحیح علائم» در جای مناسب دقت کنیم تا خوانش متن راحت‌تر باشد. پس از نوشتن هر متنی باید دوباره یا چند بار آن را خواند تا از انتقال درست مفاهیم مطمئن شد. فراموش نکنیم که لحن گفتار در نوشته منتقل نمی‌شود؛ هر جا لازم است از واژه‌های مناسب با فضای گفتار در نوشته استفاده شود. اصول نگارش رعایت شود مانند فاصله‌ها و پاراگراف‌ها که به زیبایی نوشته کمک می‌کند. در عین حال، در متن، رعایت «مقدمه، محتوا و موخره یا جمع‌بندی» را نیز کنید (خانم‌ها احترام سادات مازادی و مریم احمدپور).

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه‌ای شیرین کنیم و از متن حاضر مانند یک راهنما برای ورود به جزئیات نوشتن استفاده کنیم.

با تشکر از خانم‌ها فرزانه نرجسی، احترام سادات مازادی، سمیرا جولایی، عطیه اخوت، راحله بحرانی، بهار وثیقی، عالیه یعقوب زاده، پریسا باجلان، آرزو سلامت‌نیا، مهدیه تجملیان، مریم احمدپور، آفاق نیک نفس، سارا محبوبی، سونیا پیران، زهرا معینی بخش، طهورا زمانی، زهرا فارسی‌نژاد، سارا احتشامی‌فر و افسانه احسانی، سمانه ساعدی، سودابه محمدپور، سحر کاظمی، و آقایان سیامک دربیگی، رامین محمدی زره ناسی، ناصر نوربخش، پیام احتسابیان، حامد کهرودی، رضا رجبی، ناصر عطوفتی، حسینعلی متولی، مرتضی پیروزبخت، عباس بیدار، عادل سلیمانی، فراز تبریزی، و حسین بدری پور.

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم.

نوشتن یکی از مهارت های چهارگانه زبانی است که لازم است به آن تجهیز باشیم. اما نوشتن کجا به ما کمک می کند؟ بگذارید کمی در باره نوشتن، بنویسیم. ابتدا اینکه در جلسات و کارگاه ها، به عنوان تسهیلگر، به هنگامی که بارش افکار شفاهی را انجام می دهید، شایسته است آنچه توسط شرکت کنندگان بیان می شود، به گونه ای که در معرض دید همه حاضران باشد، نوشته شود. ممکن است هنگام نوشتن، به صورتی آن را وارد کنیم که به دسته بندی نظرات بیان شده کمک کند. البته ممکن است همین دسته بندی را با کمک شرکت کنندگان انجام دهید. اما این نوشتن ضروری است. وقتی نظرات نوشته می شود، به شرکت کنندگان این اطمینان را می دهد که آنچه بیان کرده اند یادداشت شده است و نظراتشان به دست فراموشی سپرده نمی شود. پیش آمده است خود من به هنگام نوشتن، روی یک تابلو، نظرات را فهرست کرده ام و همزمان روی برگه دیگری که آن هم در معرض دید است، نقشه ذهنی نظرات بیان شده را کشیده ام و در این نقشه تا جایی که امکان داشته است، نظرات را دسته بندی کرده ام. به هر حال، همیشه تلاش کرده ام که این نوشتن، زیبا و شیرین و گاه خوشمزه باشد!

نوشتن مهم است، به ویژه در پایان جلسات، وقتی که لازم است صورتجلسه ای تنظیم شود. گاهی در جلسات اولیه، این تسهیلگر است که در کنار یکی از شرکت کنندگان (با این هدف که بعدا ایشان آن را انجام دهد)، صورتجلسه را می نویسد. اما بتدریج تنظیم صورتجلسه را به یکی از شرکت کنندگان بسپارید. در باره صورتجلسه، می توانم نکات زیادی را بیان کنم، اما به نظرم هر چه گفته شود، زیاد اثربخش نباشد. این تمرینی است که باید در عمل انجام شود. فقط این نکته را بگویم که گاهی خود اعضای گروه محلی خلاقیت هایی را در تنظیم صورتجلسه به کار می برند که قابل توجه است. همین خلاقیت ها می تواند صورتجلسه را از یک «عمل صرفا لازم»، تبدیل به یک تجربه هیجان انگیز کند. دست شرکت کنندگان را باز بگذارید و ببینید که چطور می توانند آن را شیرین تر کنند. 

اما ماجرای نوشتن فقط نوشتن بارش افکار یا صورتجلسه نیست. گزارش نویسی از آن اموری است که باید به آن اهتمام ورزید. خوب است تسهیلگر دفترچه ای برای یادداشت های روزمره اش داشته باشد. به نظرم این دفترچه باید حاوی کلی نقشه های ذهنی از موضوعات متفاوت، نقاشی های قشنگ از کارهای روزمره، برخی درس های آموخته و حتی فرایندهای جلسات یا کارگاه ها باشد. تلاش کنید چنین تمرینی را آغاز کنید. قول می دهم دفترتان دیدنی شود. از آن دفترهایی که همه برای دیدنش لحظه شماری می کنند. 

یکی از کارهایی که من از تسهیلگرانی که همکارم بوده اند، درخواست می کردم انجام دهند، نوشتن خاطرات تسهیلگری شان بوده است. نوشتن این خاطرات به حرفه ای شدن تسهیلگران کمک می کند. در نوشتن این خاطرات، تسهیلگر با خودش مانند «شخص سوم» برخورد می کند. در واقع از «بیرون» به خودش می نگرد و بدین ترتیب، در هنگام نوشتن خودش را ارزیابی می کند. در عین حال، این نوشتن بخشی از مدیریت دانش در انجمنی است که کار تسهیلگری می کند. می توان این متن ها را کدگذاری کرد و بعدا مورد تحلیل قرار داد. 

البته داشتن دفترچه یادداشت های روزمره و نیز خاطرات نویسی بخش کوچکی از فرایند گزارش نویسی و مستند ساختن است. شکل های متنوعی از گزارش ها و مستندات وجود دارد که می توان به آنها اهتمام ورزید. برای برخی از دوستان نوشتن گزارش، دشوار است. بپذیریم این دشواری ارزش دارد. باید از آن استقبال کنیم و در عین حال، تلاش کنیم گزارش هایمان، هم حاوی فرایند باشد و هم حاوی نتایج. در گزارش ها، بخش خاصی را به چالش هایی اختصاص دهیم که با آنها روبرو شده ایم و توانسته ایم آنها را تبدیل به فرصت کنیم یا اینکه گروه محلی موفق شده از آن چالش عبور کند. همچنین توجه خاصی به درس های آموخته داشته باشیم. پیش از این به درس های آموخته پرداخته ام. در اینجا به این بسنده می کنم که درس آموخته یعنی ما رفتار تازه ای را تجربه کرده ایم که جواب داده است یا از تکنیکی استفاده کرده ایم که پیش از این نکرده بودیم یا راه تازه ای رفته ایم که قبلا نرفته ایم. لازم است که این درس ها جایی در گزارش ها بیان شود. 

می توانیم در اینستاگرام یا وب لاگ یا شبکه های اجتماعی نیز در باره تجربه هایمان بنویسیم. این تجربه دیگری است که می تواند شیرینی های خودش را داشته باشد. می توانیم در باره تجربه هایمان، درس هایمان یا ارزش های تازه ای که یافته ایم، بنویسیم. این کار البته مهارت می خواهد. هر یک از این شبکه ها محدودیت های خود را دارد. باید این محدودیت ها را شناخت تا بهتر بتوان از این امکان استفاده کرد. 

نوشتن را تمرین کنیم و آن را تبدیل به تجربه ای شیرین کنیم.

تسهیلگر متواضع !

هفته پیش در سمیناری شرکت کردم که در جریان آن یکی از سخنرانان در باره کشاورزی سالم و به ویژه کشاورزی ارگانیک صحبت می کرد. ایشان از کشاورزانی مثال زد که ادعایی ندارند و می گویند تا رسیدن به کشاورزی ارگانیک فاصله زیادی دارند، با این وجود، بی سر و صدا، تلاش دارند که به آن اندازه از سلامت برسند. اما در عین حال کسانی هم هستند که تازه شروع کرده اند و پیوسته فریاد برمی آورند که محصولات ما ارگانیک است. در حالی که هنوز فاصله زیادی با ارگانیک شدن محصولاتشان دارند. سخنران از این کشاورزان با پشتکار که هیچ ادعایی ندارند و در مسیر کشاورزی سالم در حرکت هستند، به عنوان کشاورزان متواضع نام برد و در صحبت هایش از ایشان مثال هایی زد. این صفت، یعنی تواضع، به نظرم شامل حال تسهیلگران هم می شود. چرا که ما می گوییم که تسهیلگری کاری است که در جریان آن تسهیلگر نباید دیده شود؛ او به فرایند کمک می کند، اما در محتوا دخالتی نمی کند. هنرمندانه، باعث می شود که مشارکت شکل گیرد، اما خود شرکت نمی کند. او کنار می ایستد و اجازه می دهد که اعضای اجتماع خود، سکان امور را به دست گیرند. حتما تسهیلگر لازم است که رفتاری از روی تواضع داشته باشد.

از سوی دیگر، فعالیت های تسهیلگرانه، فعالیت هایی تدریجی و آرام هستند و نتیجه کار گروهی کسانی هستند که در محله یا روستا فعالیت می کنند. این تدریج و آرام پیش رفتن به سوی دستآوردها، حتما نیاز به همان رفتار متواضعانه دارد. تا کنون در کارگاه های بسیاری تلاش کرده ایم که اخلاق و رفتار یک تسهیلگر را مورد بررسی قرار دهیم، و تا کنون در هیچ موردی "تواضع" را لحاظ نکرده ایم. به نظر می آید که لازم است به این "تواضع" دقت داشته باشیم.

سال هزار و چهارصد در حال تمام شدن است و چند روزی تا سال نو هزار و چهارصد و یک باقی است. قرنی نو برای تاریخ ایران آغاز خواهد شد. امیدوارم که بتوانم در این قرن جدید هم همراه تان باشم. سال نو مبارک!

آماده سازی، یک مهارت مهم و ضروری برای تسهیلگر

در باره مهارت های زبانی پیش از این در همین اینستاگرام نوشته ام و اینکه خوب است تسهیلگر هم خوب گوش دهد و هم خوب صحبت کند و هم خوب بنویسد و هم خوب بخواند. هر چهار مهارت ضروری هستند اما امروز می خواهم در باره جنبه تازه ای از ارتباط بگویم: آماده سازی. اگر در مسابقه دو شرکت کرده باشید، وقتی که می خواهد شروع شود، کسی هست که می گوید: «سر جایتان، آماده، رو». این کلمه آماده، ذهن دوندگان را آماده می کند. اما در یک جلسه وقتی در میان گروهی هستیم، مطابق مدل لوین در باره یخ آب کردن (که معمولا در کارگاه ها مفصل در باره اش توضیح می دهم)، باید آماده شان کنیم. باید هم در باره جلسه بگوییم و هم فضایی از صمیمیت و دوستی برقرار کنیم و این طور به آماده سازی کنیم. آماده سازی یک مهارت است.

من وقتی که آماده سازی می کنم، کلی چیز متوجه می شوم. متوجه آدم ها می شوم و اینکه چه تیپی هستند، حتی متوجه انتظارات آنها می شوم. اهداف کارگاه را به آنان نشان می دهم، در عین حال که با آنان ارتباط می گیرم. برخی از آماده سازی ها به شرکت کنندگان انگیزه می دهد و خوب تلاشم را می کنم که نظر آنها را به کارگاه و اتفاقی که می خواهد رخ دهد، جلب کنم.

گاهی هم کارهای تازه می کنم. کارهای بدیع! نوآوری. البته کار سخت و دشواری است. تقریبا برای هر کارگاهی کار تازه ای را انجام می دهم که بخشی از آن بستگی به شرایط کار و محیط مان دارد. یعنی محیط باید اجازه این کار را بدهد. اما خوب یک دفعه بالای صندلی و میز می روم (شما این کار را با احتیاط انجام دهید). گاهی کارهای عجیب تر می کنم، قصه تعریف می کنم که برخی از قصه ها را همان موقع می سازم و گاه نیز در حین پرسش و پاسخ، ایده های تازه به ذهنم می رسد. در کارگاهی که با وکلا داشتیم با دمپایی رفتم و یادم هست که چقدر واکنش درست کرد و بعد از روی آن تعریف «انسان» را ساختیم و بسیار مؤثر بود. در کارگاه های بسیاری از توپ استفاده کرده ام.

یادتان باشد برخورد اولیه مهم است و باید حتما احترام گذاشتن در همه وجود شما موج بزند.

آماده سازی هم پایانی دارد. گاهی شرکت کنندگان در همان مرحله باقی می مانند. البته خوب است ولی بتدریج آنان باید متوجه شوند که در حال رفتن به بخش بعدی هستیم.

در نومیدی بسی امید است ! در باره تسهیلگر امیدوار

خانم فارسی نژاد از من پرسیده اند که آیا تا کنون شده است که در فرایند تسهیلگری جوامع محلی ناامید بشوید؟ برای مقابله یا این حس چه کرده اید؟ پرسش جالبی است و تا جایی که یادم می آید دوستان تسهیلگر دیگری نیز از من چنین سئوالی را کرده اند. باورم این است که این موضوع به خط مسئولیت بستگی دارد و اینکه چگونه آن را رسم می کنید. این خط عجیبی است و ارزش دارد که محل آن را همواره مشخص کنید. به عبارتی وقتی می خواهید کارهایتان را طراحی کنید یا برنامه ریزی می کنید، شایسته است این خط را بکشید. این خط نشان می دهد که در زنجیره علت و معلولی «منابع - فعالیت ها - خروجی - اهداف معین - اهداف کلی - چشم انداز» خط مسئولیت شما کجاست. تا کجا شما مسئول هستید و از آن به بعد، یعنی جایی را که مسئول نیستید، چه باید بکنید.

از نظر برنامه ریزان، کسانی که مسئول اجرای یک پروژه هستند، تا به دست آمدن خروجی ها مسئول هستند، از آن به بعد ما مسئولیتی نداریم. مسئولیت ما این است که خروجی ها درست به دست آیند. فعالیت های درست، درست انجام شود و خروجی های پیش بینی شده به دست آیند. ما تا اینجا مسئول هستیم و تا همین جا هم پاسخگو هستیم. معمولا آدم ها در هنگام اجرای یک پروژه در چه صورتی ناامید می شوند : وقتی که به اهداف نمی رسند. دقت کنیم: وقتی که شما مسئول خروجی ها باشید و تلاش کنید که فعالیت ها را درست انجام دهید، حتما خروجی ها به دست می آید و جایی برای نومیدی نیست. پس اهداف چه می شوند؟ گاهی به اهداف نمی رسیم و همین ممکن است باعث نومیدی شود. حالت نومیدی به این سبب ایجاد می شود که ما خودمان را مسئول رسیدن به اهداف می دانیم. در واقع چنین نیست. ما فقط اهداف را مورد ارزشیابی قرار می دهیم و اگر به اهداف نرسیده باشیم، باید از آن درس بگیریم و متوجه خطاهایمان شویم و بعد مطابق با درس هایی که گرفته ایم و ارزش هایی که به دست آورده ایم و خطاهایی که متوجه آن شده ایم، دوباره فعالیت ها را اصلاح کنیم و تلاش مان را همچنان ادامه دهیم. تمام رمز نومید نشدن همین جاست. ما مسئولیت فعالیت ها و خروجی ها را به دست می گیریم و تلاش می کنیم که بپاییم که فعالیت های درست، درست انجام شود، اما برای اهداف، فقط ارزشیابی می کنیم که ببینیم که به اهداف رسیده ایم یا نه.

بارها در باره این خط مسئولیت و ارزش آن در برنامه ریزی صحبت کرده ام. این خط آن اندازه مهم است که می توان سنجید که آیا برنامه ریزی درست انجام گرفته است یا نه. الان البته نمی خواهم آموزش برنامه ریزی بدهم ولی لازم است که این خط درست ترسیم شود.

گروه سازی یا گروه شدن

سال ها پیش، شاید حدود پانزده سال پیش، وقتی که برای برگزاری کارگاهی در باره گروه سازی در جهت توانبخشی مبتنی بر جامعه (در روستاها) ویژه افراد کم توان دعوت شده بود، به عنوان آموزشگری که فرایند گروه شدن را آموزش می داد (یا به عبارتی زمین برای یادگیری فرایند گروه شدن دیگران آماده می کرد)، پیوسته تأکید کردم که نگوییم «ساختن گروه» که این امر بیشتر تسهیل «گروه شدن» است. اما زمان گذشت و آن اندازه درگیر شدیم که متوجه نشدیم عبارت هایی نظیر "گروه سازی" یا "اجتماع سازی" دیگر جای خود را باز کرده است. من هم خودم آنها را گاهی به کار می برم. اما به واقع در ادبیات هنر تسهیلگری، آنچه مهم است این است که تسهیلگر فرایند «گروه شدن» را تسهیل می کند نه اینکه بخواهد گروهی را بسازد. به عبارتی، اگر عده ای اراده می کنند که در کنار هم، گروهی داشته باشد، آنان در حال گروه شدن هستند، یا اگر گروهی را می سازند، با اراده خودشان است. تسهیلگر، فرایند «گروه شدن» را تسهیل می کند یا حتی اگر می خواهیم از «گروه سازی» استفاده کنیم، چه بسا بهتر باشد که بگوییم که «تسهیل فرایند گروه سازی». هر چند تصورم این است که بهتر است همان «گروه شدن» را به کار ببریم. 

نگاهی کوتاه به فرایندهای تسهیلگری (رویکرد کورت لوین در باب تغییر)

پیش از این، بارها و بارها، تأکید کرده ام که چه اندازه فرایند تسهیلگری برای تسهیلگر یا گروه تسهیلگری اهمیت دارد. بارها گفته ام که لازم است برای آن وقت بگذارد و حتی ظرایف آن را نیز مشخص کنید. گفته ام که چگونه می شود که به تدریج فرایند را با گروه هدف یا اجتماع محلی به اشتراک می گذارید و بعد این را هم تأکید کرده ام که لازم است همین فرایند تسهیلگری را پیش از خروج به خود گروه هدف یا اجتماع محلی بسپارید. اینک نمی خواهم در این خصوص بنویسم. بیشتر متمرکز بر این هستم که چه اتفاق کلی در این مسیر تسهیلگری رخ می دهد.

می خواهم به اندیشه های کورت لوین (Kurt Lewin) در باره تغییر اشاره کنم. البته با این نگاه که هر تغییری که رخ خواهد داد، تغییر باب میل تسهیلگر نخواهد بود، بلکه تغییری درونزا و مطابق با آنچه است که گروه هدف (یا اجتماع محلی) طلب می کند. لوین در ارائه مدل تغییر خود برای سازمان ها، به فرایند "خروج از انجماد"، "تغییر"، و "دوباره منجمدسازی" اشاره کرده است. این روش شامل آماده سازی کارکنان برای تغییر (خروج از انجماد)، ایجاد تغییرات و در نهایت ادغام و عادی سازی این تغییرات در سازمان است. من این سه مرحله بدین صورت و با تکیه بر مفاهیم تسهیلگری چنین نوشته ام: "یخ شکنی"، "تسهیل تغییر" و "بازگشت به کار و زندگی". در اینجا یخ شکنی به معنایی وسیع تر از آنچه که در ادبیات تسهیلگری به کار می رود به کار رفته است. یخ شکنی معمولا در ابتدای کارگاه ها، به روشی گفته می شود که شرکت کنندگان را با هم و با تسهیلگر صمیمی می کند و آنها را برای کارگاه آماده می سازد. در اینجا به یک فرایند طولانی تر گفته می شود که تسهیلگر موفق می شود همان یخ شکنی را در سطحی گسترده تر و با گروه هدفش در یک زمان طولانی تر انجام دهد. برای درک بهتر این طور فرض کنید که قرار است که یک بلوک یخ به شکل تازه ای تبدیل شود. بلوک یخ را نمی توان بدون شکستن به شکل جدید مجبور کرد. باید آب شود، در قالب ریخته شود و دوباره یخ بزند تا شکل جدید را بگیرد. این مثال فقط برای تصوری فیزیکی از مسئله است. در مسائل مرتبط با جامعه، این طور آب شدن یخ، قالب گیری و دوباره یخ زدن صورت نمی گیرد و اصولا تسهیلگران با این رویکرد با موضوع روبرو نمی شوند. این مثال فقط برای درک بهتر زده شد. به عبارتی اعتمادسازی، صمیمی شدن و ایجاد ارتباطات برای یک اجتماع سازی اولیه لازم است تا بتوان تغییر را تسهیل کرد و این تغییر - تأکید می کنم - تغییر مورد علاقه تسهیلگر نیست بلکه تغییری است که خود اجتماع آن را شکل می دهد، و لازم است که تسهیلگر کمترین مداخله را در آن داشته باشد (تسهیلگری نامداخله گر).

در باره پایداری گروه های محلی

امروز قرار است که در یک جلسه آنلاین دو ساعته در باره پایداری گروه های محلی صحبت کنم. برای این که بتوانم از عهده این مهم برآیم، ابتدا تعریفی از پایداری ارائه می کنم (پایداری اجتماع، پایداری محیط زیست و منابع) و اقتصاد. و البته همین مفهوم را بسط می دهم و آن را به پایداری گروه های محلی متصل می کنم. در باره پایداری گروه های محلی، حداقل در باره پایداری برنامه ای، پایداری مالی (منابع)، پایداری نقش ها و پویایی گروه، پایداری حقوقی و پایداری ارتباطات صحبت خواهم کرد. البته در باره بهبود مستمر هم حتما سخن خواهم گفت و سعی می کنم نشان دهم که چگونه اگر بهبود مستمر درست انجام شود، حتما بازخوردهایی که از آن گرفته می شود، می تواند به پایداری گروه های محلی کمک کند. 

اما غرض از این نوشته این نیست که در باره جلسه آنلاین امروز بعد از ظهر سخن بگویم. صحبت در باره مقاله ای است که بر حسب اتفاق در اینترنت یافتم. عنوان این مقاله این است: «اثرات گروه های توسعه روستایی بر پایداری اقتصادی فضا مورد: روستاهای بخش مرکزی شهرستان سربیشه». دراین مقاله هر سه نویسنده یعنی آقایان فال سلیمان (محمود)، حجتی پور (گلسار)، و میکانیکی (جواد) بر این باورند که این گروه ها مؤثر بوده اند. خلاصه مقاله را در اینجا آورده ام. آن را با دقت بخوانید. لینک مقاله را نیز گذاشته ام. 

 

عرصه روستایی شهرستان سربیشه از جمله نواحی کم برخورداری بوده که با هدف بهبود وضع نابسامان منابع طبیعی و کاهش اثرات محیط زیستی ناشی از فقر حاکم بر روستاها، با همکاری دو نهاد بین المللی (برنامه عمران ملل متحد و بخش تسهیلات محیط زیستی بانک جهانی) اقدام به اجرای پروژه ترسیب کربن شده است. به دنبال اجرای پروژه یاد شده، گسترش گروه های توسعه روستایی و ایجاد صندوق های خرد اعتباری، از اهم اقداماتی بوده که با هدف توانمندسازی و بهبود وضعیت اقتصادی جامعه روستایی پیگیری شده است. با توجه به گذشت بیش از یک دهه از اقدامات یاد شده، این پرسش اساسی مطرح است که «در طول اجرای پروژه و گسترش گروه های توسعه روستایی، وضعیت پایداری اقتصاد در روستاهای بخش مرکزی شهرستان سربیشه چه تغییراتی داشته است؟ » به منظور پاسخ به سوال یاد شده، به مطالعه ی 20 روستا پرداخته شد. داده ها به کمک مطالعات اسنادی و میدانی گردآوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گیری از نماگرهای آمار توصیفی و آمار استباطی انجام شده است. یافته های تحقیق نشان داد ایجاد و گسترش گروه های توسعه روستایی منجر به بهبود پایداری اقتصادی فضا در روستاهای دارای گروه توسعه شده است. در حقیقت گروه های توسعه روستایی با مکانیزم صندوق های خرد اعتباری، سهولت دستیابی به منابع مالی را برای روستائیان در "شرایط پیش از تولید"، "در حین تولید" و "مراحل سخت فروش" فراهم ساخته است. پس از کمک به توانمندی روستائیان از حیث مالی و دانشی، آنان ضمن تقویت فعالیت های از پیش برخوردار، زمینه ای برای فعالیت های جدید در روستاها یافته که می توان در قالب کسب و کارهای جدید در روستاهای بخش مرکزی شهرستان سربیشه (به ویژه روستاهای دارای گروه توسعه روستایی) اعم از آرایشگری، شیرینی پزی، عرق گیری و عروسک سازی مشاهده نمود. ترکیب فعالیت های تقویت شده ی قبلی و پایابی فعالیت های اقتصادی نوظهور در اقتصاد محلی منجر شده تا تبعاتی همچون مازاد اقتصادی و رشد سهم افراد از منابع (تقویت مالکیت) پدیدار شود.

 

 

https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=527119

 

 

کتاب توسعه پایدار روستایی منتشر شد

توسعه پایدار روستایی، مروری بر رویکردها، تجربه ها و درس ها توسط انتشارات برگ زیتون در همین خرداد ماه هزار و چهارصد منتشر شد.‌ این کتاب در شش فصل تنظیم شده است: فصل یکم مروری کوتاه بر سیاستگذاری برای روستاها در پنج دهه گذشته است‌ فصل دوم به برنامه ریزی روستایی در کشور در چارچوب برنامه های عمرانی در دوران پهلوی و برنامه های پنج ساله توسعه بعد از انقلاب می پردازد. فصل سوم یکی از فصل های جالب این کتاب است که ناحیه محوری در توسعه پایدار روستایی را مطرح می کند و از نگاه متفاوتی این رویکرد را باز می کند و همچنین مدیریت دانش و ظرفیت سازی را  در این ارتباط مرور می کند. فصل چهارم به یکپارچگی پرداخته و نگاهی کوتاه به طرح منظومه های روستایی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی و نیز طرح توسعه کسب و کار و اشتغال پایدار یا تکاپو دارد. در همین فصل به ضرورت رویکرد یکپارچگی هم می پردازد. فصل پنجم به مشارکت و توسعه پایدار روستایی می پردازد و با نگاهی تاریخی، سیر تحولات نگرش به مشارکت در توسعه روستایی را ترسیم می کند و از آن جمله به مشارکت محلی می پردازد. در همین جا مشارکت های سنتی، مشارکت برای معیشت، ظرفیت سازی اجتماع محلی، مشارکت زنان روستایی، صندوق اعتبارات خرد زنان روستایی و طرح بازنگری مروجان زن روستایی طرح شده اند. فصل ششم یا فصل پایانی کتاب هفت ابتکار مرتبط با موضوعات طرح شده را مرور می کند: مدیریت مشارکت سیستمی جامع تولید در احیای دریاچه ارومیه، محصول سالم زندگی سالم معیشت پایدار، طرح جایگزینی سوخت فسیلی انرژی های نو و حفاظت از محیط زیست، تشکیل صندوق های خرد در مناطق عشایری و توانمندی زنان عشایری، طرح انتخاب تسهیلگر و مشارکت طلبی زنان عشایر، یک تعاونی نمونه روستایی و مختصری در باره روش بسیج اجتماعی و اعتبارات خرد و سازمان های محلی.

این کتاب با همکاری اعضای انجمن بوم پژوهان تدوین شده است: سعید نوری نشاط، مهدی الماسی، محبوبه بابایی محمدی، مریم عطاریه و ناهید الماسی. همین کتاب توسط سعید نوری نشاط به زبان انگلیسی هم منتشر شده است.

تبادل تجربه در مسیر مدیریت دانش محلی کشاورزی پایدار

کشاورزی پایدار از جمله موضوعاتی است که تسهیلگران در فرایند آن وارد می شوند. هدف این است که گروه هدف یعنی کشاورزان (و البته فقط کشاورزان یک روستا را شامل نمی شود بلکه کشاورزان یک پهنه) متوجه شوند پایداری سرزمین خود شوند و بدانند کشاورزی فقط کسب درآمد از طریق کشت یک محصول نیست بلکه مدیریت آب و خاک هم ضروری است. در عین حال، مصرف کننده محصول هم حق دارد که محصولی را تهیه کند که فارغ از سم و مواد شیمیایی باشد. این کار دشواری است زیرا فقط یک کشاورز درگیر آن نمی تواند بشود بلکه لازم است کشاورزان با هم گروهی فکر کنند، با هم گروهی تحقیق کنند و به تدریج آب و خاک خود را با توجه به پهنه ای که در آن فعالیت می کنند مدیریت کنند و البته لازم است که در باره زنجیره ارزش و تولید محصول خود نیز بیشتر بدانند - اگر در پی آن هستند که درآمد خود را از کشاورزی بالاتر ببرند. برای همین است که برای رسیدن به این کشاورزی پایدار، نیاز به تسهیلگرانی داریم که بتوانند فرایند گفت و شنود و تحقیق و تفکر را در میان گروه کشاورزان مصمم، تسهیل کنند. 

اینک قصد نداریم در باره کشاورزی پایدار صحبت کنیم هر چند موضوع مهمی است که لازم است که مؤلفه های آن را خوب بشناسم. آنچه در این پست اهمیت دارد موضوع تبادل تجربه است که می تواند در خدمت مدیریت دانش محلی باشد. وقتی که کشاورزان تجربه های خود را به اشتراک می گذارند، ممکن است بتوانند با عمق بیشتری فرایندهای کشاورزی خود را مورد بررسی قرار دهند. 

تبادل تجربه - در ساده ترین شکل آن - این است که تجربه ابتدا مستند گردد (یعنی تجربه را در اختیار داشت) و بعد بتوان آن را ارائه کرد به گونه ای که دیگران قادر باشند ابعاد آن را به خوبی بفهمند. در این حالت، لازم است پیش از جلسه تبادل، تجربه تدوین شده باشد. برای همین پیش از آن که جلسه تبادل تجربه برگزار شود شایسته است شرکت کنندگان - که معمولا از روستاهای متفاوت هستند - برای جلسه آماده شوند. بهترین کاری که تسهیلگر می تواند انجام دهد، این است که پرسش هایی را آماده کند تا شرکت کنندگان تلاش کنند پیش از شروع کارگاه، در باره آن فکر کرده باشند. 

دوم اینکه تسهیلگر باید فرایند جلسه تبادل تجربه را پیش از جلسه آماده کند. معین کند چگونه مرحله به مرحله جلسه باید به پیش رود. گاهی جلسه را با بازدید همراه کنیم. بیان تجربه در کنار بازدید، فرصت گرانبهایی است به شرط آن که حتما پس از آن بتوان جلسه را برای بحث و گفتگو برگزار کرد تا شرکت کنندگان یعنی سایر کشاورزان پرسش های خود را مطرح کنند، و پاسخ مناسب دریافت کنند. 

اما بگذاریم کمی عمیق تر شویم. در فضای آکادمیک و دانشگاهی، تبادل تجربه به صورت ارائه مقاله صورت می گیرد. یعنی شرکت کنندگان در یک کنفرانس در معرض مقاله های علمی قرار می گیرند که تجربه ها را انتقال می دهد. اما در فضای روستایی نمی شود چنین کرد. مقاله ای وجود ندارد اما تجربه از قبل مشخص شده است. پرسش ها حتما مؤثر هستند. 

پیشنهادهای زیر شاید کمک کننده باشد : 

یک. حتما یک کمک تسهیلگر در جلسه لازم است که در کنار وایت برد یا کاغذ سفید بزرگ که روی دیوار نصب شده است بایستد و به تدریج بتوانند مؤلفه های تجربه ای را که ارائه می شود بنویسد. بهتر است که از تکنیک نقشه ذهنی استفاده شود تا به تدریج یک شکل ترسیم شود. لازم است که کمک تسهیلگر به خوبی در باره آن تجربه بداند. 

دو. هر جا که لازم است از پرسش های هدایت گر استفاده کنید. این پرسش ها کمک می کند تا شرکت کنندگان در باره ابعاد تجربه بیشتر فکر کنند و شاید هم بتوانند پرسش های تازه تری مطرح کنند و ذهنشان متمرکز ابعاد تازه ای از آن تجربه شود. 

سه. چالش هایی که در مسیر تجربه وجود داشته اند، می تواند ارزشمند باشند و شاید یکی از نکته هایی باشد که باید روی آنها تأکید ورزید. تسهیلگران باید متوجه این چالش ها باشند و اینکه چگونه این چالش ها رفع شده اند. بخشی از جلسه باید متمرکز بر این چالش ها باشد. 

چهار. درس های آموخته می تواند بخش دیگری از جلسه تبادل تجربه باشد. پیش از این در همین وب لاگ در باره درس های آموخته نوشته ام. 

پنج. باید بتوان نکات مشترک را در تجربه ها پیدا کرد. شاید لازم باشد که یک گروه کاری برای یافتن این نکات مشترک شکل داد. مأموریت آنها این است که تجربه ها را با دقت مرور کنند و نکته های مشترک را بیابند. 

 

باز هم در باره تکنیک های تسهیلگری

تکنیک های تسهیلگری می توانند کمک کنند که مشارکت کنندگان - مشارکت کنند و همزمان، دارای روشی برای تفکر گروهی باشند و بدانند که با به کار گیری این تکنیک، می توانند با هم اندیشیده و در مورد موضوعی، یا ذهنی روشنی داشته باشند، یا اینکه مسئله را حل کنند، یا وضعیتی را ارزیابی کنند. تکنیک ها را می توان به روش های مختلف دسته بندی کرد. این دسته بندها به تسهیلگر کمک شایانی می کند تا به هنگامی که می خواهد فرایند خود را در جامعه محلی به پیش ببرد، بهترین تکنیک را انتخاب کند. از نظر سعید تکنیک ها می توانند موارد زیر را در بر گیرند: 

  • - تکنیک های ورود و خروج 
  • - تکنیک های شناخت مسئله 
  • - تکنیک های حل مسئله 
  • - تکنیک های ارزیابی یک وضعیت / راه حل /  و ....
  • - تکنیک های مربوط به چیدمان افراد و فضایی که در آن قرار دارند. 

لازم است که به خوبی با این تکنیک ها آشنا باشیم. 

 

تکنیک های تسهیلگری کافی نیستند!

الان بیش از پانزده است که به شیوه های مختلف در باره تکنیک های تسهیلگری نوشته ام و بسیار شده است که حتی مطالبی که در باره تکنیک ها گفته ام در کتاب ها یا در اینترنت حتی بدون اسمم منتشر می شود. البته مهم نیست چون خودم چنین خواسته ام که این ادبیات گسترش یابد. چیزی که از آن وحشت دارم این است که تسهیلگر در دنیای تکنیک گیر کند و  تکنیک زده شود یا به عبارتی تکنوکرات شود. این نکته ای است بس عمیق که دوستان تسهیلگر که چنین زحمت می کشند باید در نظر داشته باشند. فرو رفتن در این دنیای تکنیک باعث می شود از دنیای انسان ها فاصله بگیریم. چنین فاصله گرفتنی پسندیده نیست. اصولا ما برای این هستیم تا فرایند مشارکت به شکلی طبیعی و تدریجی - اما منظم - شکل گیرد. هستیم برای اینکه انسان ها را دوست داریم و صمیمیت ما، فقط به  حکم وظیفه نیست. ما برای بهتر شدن کیفیت زندگی انسان ها تلاش می کنیم و این تلاش به گونه ای است که آنان را ترغیب می کنیم که خودشان با تکیه بر سرمایه های خود، برای تغییر زندگی اقدام کنند. برای این کار فرایندها و روش هایی را پیشنهاد می دهیم که با مشارکت اعضای اجتماع مقدور می شود. امیدوارم که این چند خط افق تازه ای را در نگاه دوستان تسهیلگر باز کند. 

بدانیم که چرا از تکنیک ها استفاده می کنیم. از تکنیک ها استفاده می کنیم که مشارکت شکل گیرد. اما یادتان باشد ممکن است که تکنیک ها لازم باشند اما کافی نیستند. لازم است که گروه هدف بدانند چرا باید در چنین فرایندی مشارکت کنند. این آگاهی ضروری است. علاوه بر این آگاهی، بدانند که فقط پاسخ دادن به چند پرسش یا کشیدن نفشه نیست بلکه حس مسئولیت نسبت به اجتماع از یک سو و عشق و علاقه به یکدیگر نیز در کنار این تکنیک ها ضروری است. تمرین با هم بودن، تمرینی است اساسی که تسهیلگر از همان روزهای نخست ورودش باید به کار گیرد. برای همین است که تسهیلگر باید پیوسته بذر اعتماد را در اجتماع محلی پخش کند. 

 

سومین دوره هشت هفته با تسهیلگری آغاز شد!

دوره هشت هفته با تسهیلگری را آغاز کردیم. از من بسیار پرسیده اند که در این دوره چه رخ می دهد، در پاسخ باید بگویم که این دوره، بیش از آنکه آموزش باشد یک دوره تبادل تجربه است که آرام و تدریجی در طی دو ماه به پیش می رود. شاید این بهترین توضیح در باره این دوره آموزشی تسهیلگری باشد. گفتم: «آموزش». بله واقعا تبادل تجربه است اما اتفاقی که رخ می دهد این است که شرکت کنندگان از هم یاد می گیرند. فرایند دوره به گونه چیده شده است که فضایی را هم برای آموزش در خود داشته باشد. 

در تعریف این دوره، نوشته ام که این یک دوره مسئله محور است. هر شرکت کننده زمانی مجوز ورود به ورود را دریافت می کند که بپذیرید که با خود یک مسئله به دوره هدیه کند. این مسئله باید مرتبط با تسهیلگری (خواه تسهیلگری اجتماع محور در یک محله شهری یا تسهیلگری توان افزایی روستایی، یا تسهیلگری فرایند اجتماعی یا تسهیلگری فرایند آموزشی باشد) باشد. اما مربی دوره پیش از شروع دوره در یک فرایند تعاملی، تلاش می کند که این مسئله به درستی تعریف شود  و ویژگی های یک مسئله را بیاید: نه آنقدر بزرگ باشد که قابل حل نباشد،  ونه آن قدر کوچک باشد که بی ارزش بنمایاند. مشخص و تعریف شده است و مانند همه مسئله ها، معلوماتی داشته باشد و مجهولات. باید حدود و ثغور مسئله مشخص باشد. 

به این ترتیب، هشت هفته با تسهیلگری، یک دوره خاص است که در آن نه تنها امکان تبادل تجربه به وجود می آید بلکه آموزش تسهیلگری هم رخ می دهد و هم زمان هم به مسئله هایی که تسهیلگران شرکت کننده در آن رسیدگی می شود. اما فراتر از این، شرکت کنندگان فرصت می یابند با مسئله های دوستان خود دست و پنجه نرم کنند، و متوجه شوند که چطور باید وارد فرایند حل مسئله شوند. 

بزودی در باره هشت هفته با تسهیلگری سوم بیشتر خواهم نوشت. در صورتی که علاقه مند هستید در این دوره شرکت کنید حتما از طریق اینستاگرام به سعید نوری نشاط پیام دهید (nourineshat). 

 

تقویم روزانه و تقویم فصلی در ارزیابی مشارکتی روستایی

یکی از کارهایی که در تسهیلگری ارزیابی مشارکتی روستایی صورت می گیرد، تسهیل شکل دادن به دو تقویم مشارکتی است: تقویم روزانه و تقویم فصلی. در هر دو "زمان" یک مؤلفه مهم است و این دو کار را برای این انجام می دهیم که بتوانیم همزمانی را به وجود آوریم. اگر این دو تقویم به صورت مشارکتی صورت گیرد، در این صورت شرکت کنندگان در ارزیابی متوجه می شوند که چه کارهایی را در طی سال انجام می دهند و چه کارهایی را به صورت روزمره. زنان و مردان هر یک چه می کنند، و در عین حال، دامداران و کشاورزان و سایر مشاغل و حرف در روستا، به لحاظ کاری و نیز بیکاری چگونه هستند، در عین حال که زمان های بیکاری آنها مشخص شده است. همچنین شرکت کنندگان به لحاظ زمانی نیز بر روند زندگی و کار و فعالیت خود اشراف پیدا خواهند کرد. 

برای تقویم روزانه، معمولا روی کاغذ بزرگ یک دایره می کشیم. در این لحظه، گروه هدف ما در جلسه حضور دارند (برای مثال اعضای کانون توسعه روستا یا اعضای شورای روستا و دهیار و برخی از اهالی). یک دایره ویژه آقایان است  و یک دایره هم ویژه بانوانم. هر دایره را به 24 قسمت مساوی تقسیم می کنیم (چون هر روز 24 ساعت است). اینک درست مانند ساعت، از ساعت 12 که البته در این دایره 24 است، شروع به عدد گذاری از یک تا 24 می کنیم. هر یک از این عدد، ساعت مورد نظر را در شبانروز انجام می دهد. حالا در هر یک از این ساعت ها، می نویسیم که آنان در روستا یا در زندگی خود چه می کنند. دایره سمت راست را برای زنان و دایره سمت چپ را به آقایان اختصاص می دهیم. ممکن است در چند ساعتی از روز، خواب باشیم. لازم است که در این قسمت ها بنویسیم که خواب هستند. ممکن است این تقویم برای ماه های کار در بهار و تابستان یکی باشد ولی برای پاییز و زمستان متفاوت باشد در این صورت این تفاوت را در هر خانه نشان می دهیم (ممکن است که هر خانه را مشخص کنیم که کدام بخش متعلق به فصل کار کشاورزی است و کدام بخش متعلق به فصل غیرکشاورزی است. وقتی که تمام شد متوجه می شویم که یک نفر زن و یک نفر مرد با هم چه تفاوتی بر اساس وقت کار کردن با هم دارند. در عین حال زمان های بیکاری بودن آنان نیز مشخص می شود، و این طور بهتر می توانیم به همزمان شدن آنان کمک کنیم. 

در تقویم فصلی روستا، می توانیم آن را به روش های متنوع و متناسب با وضعیت روستا انجام دهیم. باید ببینیم که چه معیشت هایی در روستا وجود دارد و در طی 12 ماه سال این معیشت ها چه وضعیتی دارند و چگونه افراد در این معیشت ها درگیر هستند. برای همین اگر بخواهیم این بخش را به صورت یک جدول کار کنیم لازم است که ماه های سال را در ستون ها و معیشت ها را در ردیف ها داشته باشیم و در این صورت می توانیم بگوییم که در هر خانه، هر معیشتی در چه ماهی از سال چه وضعیتی دارند. بدین صورت، وقتی که خود روستاییان شروع به بارش افکار می کنند، ماه های پر کار در روستا و ماه های کم کار در روستا در جدول مشخص می شود و خودشان بهتر از هر کس دیگر متوجه می شوند که چه زمان هایی آزادترند و چه زمان هایی فوق العاده سرشان شلوع است. در ضمن این تقویم کمک می کند که فهزستی از معیشت ها و نیز کارهای متنوع مرتبط با آن در طی سال مشخص گردد و هم می دانیم که در هر ماه تا چه اندازه، روستاییان درگیر هستند.

نخستین دوره آموزشی تسهیلگری پایه به پایان رسید

نخستین دوره آموزشی تسیهلگری پایه با مشارکت کنندگانی فعال و پرهیجان به پایان رسید. برای پایان دوره، سه پرسش مطرح کردم و از دوستان شرکت کننده خواستم که تلاش کنند با توجه به آموزه های درون این دوره آموزشی، پاسخی درخور بیابند. پاسخ ها یکی یکی رسید. برایم خیلی جالب بود که شرکت کنندگان خلاق این دوره، چقدر با دقت به دنبال پاسخ هایی هستند که نه تنها مبتنی بر خلاقیت باشد بلکه تلاش دارند که با همان اصول و ارزش های رویکرد تسهیلگری اجتماع محور به آن پاسخ دهند. 

شما در پاسخ به پرسش های زیر چه فکر می کنید؟ 

مسئله یک) تصور کنید که در مسجد یک روستا، پس از نماز مغرب و عشاء هستید. دهیار پیش از ورود شما به گروهی از ساکنان جوان روستا اطلاع داده است و شش پسر جوان تحصیلکرده و سه خانم جوان نیز در مسجد جمع شده اند. این جلسه دوم شما در روستا است. در جلسه قبلی، فقط دهیار را دیده اید و گردشی در روستا انجام داده اید. مطابق پروژه اصلی، شما تسهیلگر اشتغال جوانان در روستا هستید. قرار است که دو ساعت در مسجد روستا با این نه نفر جلسه داشته باشید. این جلسه را چگونه پیش می برید.

مسئله دو) تصور کنید که شما قرار است تسهیلگر یک فرایند آموزشی باشید. هیجده نفر قرار است که در این دوره شرکت کنند. بخش یخ شکنی شرکت کنندگان را به شما سپرده اند. برای این کار سی دقیقه وقت دارید. از شما خواسته اند که معرفی شرکت کنندگان نیز در همین سی دقیقه رخ دهد. چگونه این فرایند را تنظیم می کنید که هم شرکت کنندگان معرفی شوند و هم یخ آنها آب شود و برای آموزش پس از آن آماده شوند.

مسئله سه) تصور کنید که در یک محله شهری مدت هاست که تسهیلگری می کنید امروز قرار است که با اهالی جلسه داشته باشید. در این جلسه بیست نفر شرکت می کنند: (1) شش خانم که در این محله با هم گروه شده اند و برای خودشان، عنوان "بانوان پیشرو" را انتخاب کرده اند، و هم به تولید مواد غذایی و بسته بندی سبز اشتغال دارند و هم دغدغه مسائل محله را دارند. (2) سه نفر از کسبه محله که به خوش نامی شهرت دارند؛ (3) دو نفر از جوانان خلاق و تحصیلکرده محله؛ (4) پنج نفر هیئت امنای مسجد محله؛ (5) چهار نفر از کسانی که در این محله در طی ماه های گذشته نشان داده اند که به مسائل محله حساس هستند. در این جلسه برای نخستین بار قرار است که چشم انداز محله را بنویسند. چگونه این جلسه را سازماندهی می کنید (فرایند تدوین چشم انداز محله) که همه چیز خوب پیش رود. برای این جلسه فقط یک ساعت وقت دارید.